تو را می شناسم تو را باز می شناسم در انبوهی رهگذران بسیار در انبوهی مردمکان بسیار در انبوهی ستارگان بسیار چرا که تو آنجا نیستی چرا که تو تنها در قلب و جان منی.
تو را می شناسم تو را باز می شناسم در انبوهی رهگذران بسیار در انبوهی مردمکان بسیار در انبوهی ستارگان بسیار چرا که تو آنجا نیستی چرا که تو تنها در قلب و جان منی.
انسان ها شبیه هم عمر نمی کنند یکی زندگی می کند یکی تحمل انسان ها شبیه هم تحمل نمی کنند یکی تاب می آورد یکی می شکند انسان ها شبیه هم نمی شکنند یکی از وسط دو نیم می شود دیگری تکه تکه تکه ها شبیه هم نیستند تکه ای یک قرن عمر می کند تکه ای یک روز.
الفبا برای سخن گفتن نیست برای نوشتن نام توست اعداد پیش از تولد تو به صف ایستادند تا راز زادروز تو را بدانند دستهای من برای جستجوی تو پیدا شدند دهانم کشف دهان توست ای کاشف آتش در آسمان دلم توده برفیست که به خنده های تو دل بسته است.
ای همنفس ای همنفس ای همنفسم!دلتنگ تر از پرنده های قفسمچون باد ز هر پیچ و خمی می گذرمشاید که به عطر گیسوانت برسم
من کشوری نبوده ام، ایجاد کن مرا!در مرز من بیا، برو، آباد کن مرامن مجمع الجزایر تنهایی و غممپهلو بگیر پهلوی من، شاد کن مرامن را که ریشه های درختی شکسته امقایق بساز از تنش، آزاد کن مرادر جای جای خاک تنم رد پای توستگاهی تو هم به نام وطن یاد کن مرابگذار با تو بگذرم از ساحل سکوتدور از همه، همه، همه فریاد کن مرا
جز منِ بی تو دودمان بر باد، ای دلیل عزیز ویرانی! چند مسعود سعد سلمان و چند خاقانی پریشان و چند یاغی تبار دیگر را قصد داری به خاک بنشانی؟!
شاعر شدن، گناه بزرگی ست!
تو را تحویل خودت می دهند
و می گویند بفرما
و تا آماده شوی بفرمایی
انتقام سختی از عشق می گیرند!
باید لای مدادها سنگر بگیری
پشت کتاب ها گلوله باران شوی
و زنی را که دوست داری
از خانه ات
از قلبت حذف کنی
و فقط توی شعرها
سراغش را بگیری!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)