ما چون همه شاگرد ممتاز بودیم.ومنو یکی دیگه از دوستام عضو شورا بودیم..مدیر نمیتونست چیزی بهمون بگه..مدیر هم فامیل بود :yahoo (4):
هرروز عروسی وتولد داشتیم..![]()
سوم دبیرستان بردمون اردو..اینقد شلوغ کردیم نصف راه برمون کردوندن خخخخ
بزوز راضی شدن دوباره رفتیم..
یه بار هم بچه ها رقصیدن توی ماشین..کف ماشین چوبی بود..شکست..مقصر ما نبودیماا..کف ماشین محکم نبود خو
- - - - - - پست ادغام شده - - - - - -
دقیقا مث من..مدیر میگفت تو از همه اروم تری..ولی معاونمون گفت همه اتیشا از زیر سر اینو گروهش بلند میشه خخخخخ
- - - - - - پست ادغام شده - - - - - -
یکی از اشناهامون(پسر ) اینقد معلمشو اذیت کرد که معلم اومد در خونشون گریه میکرد میگفت توروخدا قبولش میکنیم فقط دیگه اذیت نکنه..اخراجش کرده بودن![]()