خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 3 از 4 نخستنخست ... 234 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 31 به 45 از 48
    1. Top | #31
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      قبلا که خیلی از فانتزی هام یادم بود
      بعد خوندن فانتزی های بچه ها
      الان تنها فانتزی بنده
      اینه که یه دوست مثل مون داشته باشم یه دوست هم مثل زیرو






      یادم اومد اون یکی ها رو هم میام میگم
      。 イルカって呼んでください
      .Please call me Iruka

    2. Top | #32
      کاربر نیمه فعال

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      کلا فانتزی من اینه ک هرچیزی ی بار تجربه کنم و این خوب نیست :/

    3. Top | #33
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      یکی از فانتزی هام اینه که تو یه دهکدۀ خیلی قشنگ به عنوان پزشک دهکده، به دور از هیاهو و شلوغی شهر زندگی کنم
      ترجیحا یه همچین دهکده هایی تو سوئیس

      3505606.jpg
      amazing-touristic-alpine-village-famous-church-staubbach-waterfall-lauterbrunnen-switze.jpg
      most-heart-stealing-villages-switzerland.jpg

      هرروز صبح چشامو با صدای حیوانات و پرنده ها باز کنم و پیاده یا با دوچرخه تو هوای تمیز و طبیعت قشنگ برم تا مطب و برگردم، شیر و تخم مرغ و میوه و چیزای طبیعی بخورم.
      از اونجایی که عاشق حیواناتم شاید یه چن تاییم خودم نگه دارم
      بعد یدونه از این ونا داشته باشم و هر چن وقت یبار با یار جمع کنیم بریم تو جنگل و ساحل و کویر و ... کمپ کنیم

      d88fcae6b0a4ccf8ed930cdd96305057.jpg
      5029e6c3-bd90-473b-b0e1-0bc521c2455e.__cr0-0-362-453_pt0_sx362_v1___-1-.jpg
      mountain-hiking-couple-5-tips-you-need-know-7-1024x772.jpg

      خیلی خیلی خیلی دلم میخواد شفق قطبی رو از نزدیک ببینم

      shafagh9.jpg

      دلم میخواد آفریقا و مصر و آلاسکا و آبشار نیاگارا رو هم از نزدیک ببینم

      یکی از فانتزیامم اینه که حداقل ۴/۵ تا بچه داشته باشم
      البته این یدونه احتمال ۹۹/۹۹٪ فقط در حد فانتزی میمونه
      ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ...

    4. Top | #34
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات

      فانتزی چهارم :
      دوست دارم زندگیم جوری باشه که کارم یکمی دیر شروع بشه . مثلاً ساعت ۱۰ صبح برم سرکارم .‌حالا چرا ؟
      من به زمان قبل از این ساعت نیاز دارم
      یعنی درواقع خیلی دوستش دارم
      ساعت ۵ تا ۱۰ یا ۱۱ صبح دقیقا منظورمه .
      خب صبح که بلند میشم .‌ یه چیز کوچیک میخورم بعد میرم میدوئم‌ بعد ۵ مین دوش و حالااااا ^~^ می‌خوام چکارایی کنم؟
      مثلاً آشپزی .‌ غذا درست کردن رو بسیار بسیار دوست دارم
      مرتب کردن وسایل و اتاق و اینا : کلا جمع و جور کردن و مرتب کردن محیط ،آرومم میکنه .
      یک ساعت آخرمم دوست دارم برنامه ریزی کنم برای زندگیم . یعنی تمام چیزایی که موقع دوییدن و آشپزی و اینا فکر کردم بهشون رو حالا مکتوب کنم. اهداف بلند مدتم رو دوباره نگاه بندازم ، اهداف کوتاه مدتم رو تنظیم کنم ، یه سری چیزا توی دفتر خاطراتم بنویسم و اینجور کارا خلاصه .

      و بالاخره از ساعت ۱۰ اینا حدودا زندگی‌ حرفه ایم رو شروع کنم . (اصلا از اینکه هول هولکی بیدار بشی و بری سرکار خوشم نمیاد. اصلانااااا اصلااا . )

      می‌دونم برنامه زندگی‌ اصلا قابل پیش‌نویسی نیست . می‌دونم که در مراحل مختلف ( امتحان داشتن ، بیماری ، و ...) برنامه فرق داره .( مثلاً الان این تایم طلایی صبح ها برای من واسه درس خوندن میره) ولی حداقل دلم میخواد یک دوره ای از زندگیم اینجوری بگذره ^__^
      ویرایش توسط Powerfullll : 19 اسفند 1401 در ساعت 00:58

    5. Top | #35
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      من قبلا فانتزیم این بود که عاشق یه خلافکار بشم و اونم عاشق من
      خلافکار حرفه ای منظورمه
      پرونده سنگین
      گاد کیل می

      حالا میام از فانتزی های سمی جدیدمم میگم

    6. Top | #36
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      فانتزی شماره 2

      کوه نور!
      بله اینبار کوه نور میخوام بدزدم و برش گردونم ایران
      چه شبایی که براش برنامه نریختم...
      ما از امید نوشتیم و تمام کلماتمان جوانه زدند.


    7. Top | #37
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      میخوام امروز کلی فانتزی بنویسم


    8. Top | #38
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      من فانتزی هام خیلی هاش اینجوری نیس که بگم آرزوی محاله و...
      بلکه خیلی هاشو در آینده نزدیک حتما تجربه میکنم ^^


      یکی از فانتزی هام اینکه
      هربار که خونه یکی از نزدیکان میرم قبلش یه کادوی خیلیییییی باحال با کلی ذوق انتخاب کنم و براشون بخرم
      و تاکید میکنم این داستان برای هرباره نه فقط سر مناسبت خاص
      چون کادو خریدن و فروشگاه ها و بازارهای قشنگ رو چرخیدن و انتخاب کردن کادو رو خیلییییییییی دوس دارم و کلی بهم حس و حال و هیجان های خوب میده ^^


    9. Top | #39
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      فانتزی بعدی...

      دوس دارم
      حداقل یه نفر رو از سنین نوجوونی که استعداد و ذوق بالا و خاصی توی یه زمینه داره اما بخاطر شرایط سخت زندگیش یا نداشتن حامی نمیتونه سمت اون استعداد بره

      تا جایی که میتونم از جنبه های مختلف حمایتش کنم
      توی اون محیط قرارش بدم که حسابی استعداد و ذوقش شکوفا بشه
      بهش آزادی عمل و آزادی اندیشه بدم از آرزوها و توانایی هاش حمایت کنم که دنیا رو با بودنش و با استعدادش به جای بهتری تبدیل کنه و خودش هم کلی احساس زنده بودن و خوشحالی کنه ^^


    10. Top | #40
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      آشپزی دونفره همیشه جزو فانتزی هام بودهههههههههههههههههههههه ^^

      خعلی خوبههههههههههههههههه
      منم که اصن عاشق آشپزی و پر از صبر و حوصله و ذوق و خلاقیت آشپزی


      مدیونید اگه فکرای شیطانی کنید


    11. Top | #41
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      یکی از مهم ترین فانتزی هام اینکه

      بعدا یه سگ هاسکی یا ژرمن شپرد سفید گوگولی از کوچولوییش داشته باشم
      خودم بزرگش کنم

      خیلی سگ دوس دارم


    12. Top | #42
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      فانتزی شماره 3

      برم اون جزیره ای که همه توش خانومن فک کنم اب و هواش واسه پوست خوب باشه :/
      تیمیسکیرا بود؟
      ما از امید نوشتیم و تمام کلماتمان جوانه زدند.


    13. Top | #43
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      فانتزی شماره پنجم ^_^
      خب اول بگم که اینکه خونه داشته باشم که خب فانتزی نیست جز نیاز های اولیه است که ایشالا به زودی برآورده خواهد شد (حتی در این شرایط اقتصادی خوفناک) ولیییییی
      چیزی که خونه رو تبدیل به فانتزی می‌کنه برام داشتن یک کتابخونه است
      دوست دارم یه اتاق داشته باشم که تبدیلش کنم به کتابخونه . اگر یه اتاق چهار تا دیوار داشته باشه سه تاشو قفسه میزنم از کف زمین تا خود سقف دلم میخواد قفسه ها چوبی باشن ( اگر خبری از موریانه نباشه توی خونم)
      بعد کتابامو می‌چینم توش .
      بعد دیوار سوم هم یه قسمتش در و پنجره است حتما اما یه قسمت دیگه اش رو میز تحریر میزارم .حالااااا چه میز تحریری؟
      میز تحریر شبیه میز جودی آبوت بهش میگن میز لهستانی یا هفت رج.
      ( نمی‌دونم یادتون هست میزشو یا نه ، اون میز آرزوی دوران نوجوانی من بوده همیشه )
      هیچی دیگه خلاصه اینهمه تدارک میبینم بعد می‌شینم کتاب میخونم ایندفعه با عشق البته . شایدم فانتزی شماره یک رو با این قاطی کردم و دوتایی کتاب خوندیم و این داستانا .


      یه چیزی توی مایه های این اتاق توی خونه عموم هست اما اونا بجای میز تحریر پیانو دارن . بخاطر همین تصویرش خیلی توی ذهنم زنده است .
      ویرایش توسط Powerfullll : 28 اسفند 1401 در ساعت 13:49

    14. Top | #44
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      یک روز فقط یک روز زمان وایسه همه ادما و هرچی ک توانایی حرکت داره متوقف شه
      و من تا میتونم داد بزنم
      ی خورده عجیبه ولی نیاز دارم ک خالی شم

    15. Top | #45
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات

      خداییش فکر میکردم فقط تو ذهن من همچین چیزایی هست الان میبینم نه انگار همه یه دنیای دیگه تو ذهنشون دارن چه خوب
      اگر پند خردمندان به شیرینی نیاموزی
      فلک آن پند را روزی به تلخی ات بیاموزد
      پایان فعالیت در ۱۴۰۳/۲/۳

    صفحه 3 از 4 نخستنخست ... 234 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن