✿ فانتزی نگار ❀

[Pcstud]

یکی از فانتزی های منم گفتید که بچه از پرورشگاه بیارم بزرگ کنم. من دوست دارم دختر باشه و البته فرق من اینه همیشه خودمو مجرد تصور میکنم با یه دختر کوچولو که فقط برای خودمه فانتزی هام زیاده شاید بعدا اومدم گفتم. کتابخونه و کتاب هم دوست دارم که اینم باز گفتید

[LEA]

امروز به ذهنم اومد

دوس دارم به یکی از عزیزانم که مرد باشه در حین خواب براش لاک بزنم

بیدار شد هنگ کنه در نهایت بندازه دنبالم

فانتزیه دیگه


================================================== ==

یکی دیگش اینه که یه خونه ی کوچولوی قدیمی و حیاط دار به اندازه ی خودم داشته باشم

یه حوض کوچولو تو حیاط با یه عالمه گلدون با گلای سرخ و رنگی رنگی

با درخت سیب و انجیر و زردالو

یه شیلنگ هم کنار شیر اب گوشه ی حیاط

که برای عصر ها حیاط رو اب و جارو کنم

یه اشپزخونه ی سنتی که بوی ابگوشت و دیزی میاد ازش

و یه ابگوشت خوشمزه ی قرمز پرچرب که داره رو شعله ی کم جا میفته

برم چادرمو سر کنم از نوایی نون سنگک کنجدی بخرم و از لبنیاتی دوغ محلی

بیا خونه به دوغ سبزی های خشک و معطر بزنم

سبزی از باغچه بچینم

ببرم پاک کنم بشورمشون

از سطل ترشی که خودم درست کردم یه کاسه ترشی بردارم واسه خودم

بیام سفره ی سنتی پارچه ای رو بندازم رو سکوی کوچولوی تو حیاط و غذا و مخلفاتشو تو ظروف سفالی بزارم

اهنگ لب خندان تو مرحوم شجریان هم بزارم و بسم الله بگم و غذامو بخورم

ارام
بی دغدغه
با حس خوب
دور ادما
درکنار خدا
شکرگزار

[hls141516]

برم کل دنیا از بیابون تا جنگل تا دریا رو پیاده بگردم

[Myosotis]

فایل پیوست 109694فایل پیوست 109695
فایل پیوست 109696فایل پیوست 109697

درسته.
فانتزی‌م اینه! تو دنیای انیمه ها زندگی کنم.(:

[Rhea]

وایییی وااااییییی


من میخواااام یه بارم که شده تو عمرم جون یه کسی رو نجات بدم فرقی نمیکنه چیه می‌تونه حیوونم باشه.
منو داداش کوچیکم همیشه باهم رویا می‌بافیم میدونم غیر ممکنه ولی دوست دارم دنبال اون آدمای خیالی ای که تو ذهنمون ساختیم بگردم شاید تو یه دنیای دیگه واقعا همچین آدمایی باشن.
شاید عجیب باشه ولی دوست دارم وقتی پزشک شدم ازدواج کنم ))
همیشه تصور میکنم که زنم قراره چه شکلی باشه حتی شکل بچمونم تصور کردم یه کوشولوی خیلی ناز یه بار ته این رویارو دنبال کردم بد تموم شد میدونین چرا ؟
چون طلاق گرفتیم تنهایی مجبور شدم بزرگش کنم .
زنم رفت با یکی دیگه ازدواج کرد البته اینجوری نیست که بخوام فانتزیم اینجوری پیش بره میخوام باهم بچمونو بزرگ کنیم و کنار هم پیر شدیم همینقدر قشنگ :»
یکی دیگه از فانتزیامم اینه که کل زبان های دنیا رو بلد باشم ...