زندگی من!تو آنی که من اراده کنم
زندگی ما آدما مثه بازی شطرنج میمونه!
همیشه جای مهره ها توی زندگیه شطرنجی درحال تغییره!
یکی میاد یکی میره بیرون یکی میبره یکی میبازه!
مهم تغییر جای مهره ها توی زندگیت نیست!......
مهم اینه که چ فقط یدونه مهره داشته باشی چ 10تا.............
آخر بازی
اونی ک برنده میشه! تو باشی!
من
مثه اون سربازیم ک یارای ادامه دادن نداره
اما مجبوره واسه پیروزیه زندگیش بجنگه!
تكه هاي آسمان را
رفتگرها جمع مي كنند
هوا براي همه
جز ديكتاتورها سرد شده است
كوچه هاي بزرگ
اتاق هاي خصوصي شان شده است
به يك
گل سرخ پلاستيكي دل خوش كرده ايم
ما فقط بايد
در روياهايمان زندگي كنيم...
بگذارید بخندند شادان
نتوان خندیدن؟
من نپرسیدم هیچ ، هیچ کس نیز به من هیچ نگفت ،
بگذارید جوانی بکند
از هم اکنون باید فکر آینده کند ،
عمر بگذشت بر بی حاصلی و مسخرگی
قدرت هر شباب می توانست ،مرا تا به خدا پیش بردفکر خوردن باشم ،فکر گشتن باشم ، فکر تأمین معاشزندگی ثروت نیست
فکر ثروت باشم ،فکر یک زندگی بی جنجال ،فکر همسر باشم
زندگی داشتن همسر نیست
زندگی ، فکر خود کردن و غافل ز جهان بودن نیست
کودکی بی حاصل ،نوجوانی باطل ،پیری غافل
کودکی در غفلت ،نوجوانی شهوت ،در کهولت حسرت
هنوز این حرفت تو گوشم میپیچه!"تو در حد من نیستی"
آره!"تو" حد در بی نهایت.........."من" صفر مطللق
ویرایش توسط Juddy Abbott : 21 مرداد 1394 در ساعت 03:38
هی زمان
خیلی بی معرفتی
چی میشد اونوقت که زمین خوردم؛ یه کم پیشم میموندی ؟!
واسه بی معرفتیت
تو بی معرفت جلو زدی و من در جا
ویرایش توسط sana joon : 18 آذر 1392 در ساعت 01:23
اره با همه قهرم
اره خستم
از رابطه های یه طرفه؛ خستم (کلی)
از مراعاتایی که تهش نادیده گرفته شدن مونده واسم؛ خستم
از خودی که به خودم اهمیت نمیده؛ خستم
به قول فرناندو پسوآ
آری خسته ام
و به نرمی لبخند می زنم
بر خستگی که فقط همین است
در تن آرزویی برای خواب
در روح تمنایی برای نیندیشیدن
اشکـــــ هـــــای شــــور مـــــن چـــــه بی حوصله انــد
و حرفهای تــــــو چــــه تـــــلخ ...
کــــــاش یــک جــــرعه از ایــــن تلخـــی
می نوشیــــــدی ،
و بـــــعد مـــــــرا به دستــــــــ خــــاک می سپـــــــردی ..
بعضی ازآدم هاانقدرنگاهشانچشم هایشاندست هایشانمهربان است ...كه دلت میخواهدیكبار در حقشان بدی كنی و نامهربانی
و ببینینگاهشان،چشم هایشان،دست هایشان
وقتی نامهربان میشود چگونه است
در نهایت حیرت تو
میبنی
مهربان ترمیشوند انگار
بدیترا باخوبی
نامهربانی اترا بامهربانی
پاسخ میدهند
چقدر دلم تنگ است برای دیدن چنین ادم مهربانی
" دنــــیـــــا " رو بهم بدن
میگــــم :
نمیخـــــوام !
اگـــه یِ وقتـــــ
" تـــــــــــــــو " نباشی توش . . .
عشــــــق ؛همین خنده های ساده توست . . . !
وقتی با تمام غصه هایت میخندی ؛
تا از تمام غصه هایم رها شوم . . .
اینــــ بـــــار ڪــــہ آمــــدے
دستــانتــ را روے قلبمـــ بـــگـذار
تـــــا بفهمــے اینــــ دلــــ …
بــــا دیــــد نــــ تــــــــو
نــمــے تــپـــد
مــے لـــــــرزد
در تصاویر حکاکی شده بر سنگ های تخت جمشید،
هیچکس عصبانی نیست! هیچکس سوار اسب نیست! هیچکس را در حال تعظیم نمیبینید!
در بین این صدها پیکر تراشیده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد!
اینها اصالت ما هستند:
مهربانی، خوشرویی، قدرت، احترام، ادب، نجابت
خیاط خوبی است خدا ، اما نمی دانم چرا ؟!
دل مرا ،
به عمد یا به سهو
شاید بی هوا تنگ به سینه ام کوک زد !
در این دنیای فانی
انقدر بازیچیه روزگاری
که نمیدانی
مادرت در شلوغی کدام بازار سرنوشت..،
دستت را رها کرد
که هنوز سرگردانی
ویرایش توسط sahel. : 28 آذر 1392 در ساعت 14:40
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)