baba ashshshshsheeeeeeeeeghgh...............
واقعا عالی توضیح دادین و مثالام خیلی جالبن![]()
http://www.8pic.ir/images/43234048140810718855.jpg
چــﮧ تقدیرے از ایـטּ بهتـــر کــﮧ از عشـ❤ـق تــو میمیرم ...
آخه دلبران محترم چرا قلب عاشقان خودتون رو می شکنید؟!
از تو بگذشتم و بگذاشتمت، با دگران
رفتم از کوی تو لیکن، عقبسر، نگرانما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران…!
(شهریار)
.
از خدا بخواین بهم آرامش بده چون واقعا بهش نیاز دارم
واقعا....
بعله!
با تشکر از SaRa.b.m
نوبتی یم باشه نوبتو دودستی تخدیم می کنیم به:
محمد حسین بهجت تبریزی، شهریار عزیز!
پیر عشق و شوریدگی!
بمیرم واسه اون دلِ تیککه پاره ت استاد!
چیا که به سرت نیومد!
چی کشیدی تو اون سرما!
چیا دیدی..
چیا شنیدی
به چه روزی افتادی اَ دست این معشوق لعنتی!
ینی چه شود پل صراط!
جُف پا بری تو چِشِش کم رفتی استاد!!!
بگو عزیز
بگو استاد
بگو
دو بیتشو که به SaRa.b.m گفتی!
باقیشم به ما بگو!
بگو بذا بچه های انجمنم سیری کنن امشب تو وادی واسوخت!
بخوان بزرگمرد!
بخوان که فیضی ببریم امشب!
بخوان از آن زبان گهربار!
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگرانرفتم از کوی تو، لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آن چه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران!
می روم تا که به صاحب نظری بازرسم
محرم ما نبوَد دیدهی کوته نظران
دلِ چون آینهی اهل صفا میشکنند
که ز خود بیخبرند این ز خدا بیخبراندل من دار که در زلف شکن در شکنتیادگاری ست ز سر حلقهی شوریده سران
گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزودلاله رویا، تو ببخشای به خونین جگران
رهِ بیداد گران، بختِ من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران؟
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتنکاین بود عاقبت کار جهان گذرانشهریارا غم آوارگی و دربه دری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران
ـــــــــــــــــــــــــ ـــ
دوستان عزیز، خیرات یادشون نره.
اصن کم کم باید یه تاپیک بزنیم صدقه های بخش واسوختو جم کنیم!
نذورات زیاده، این طوری نمیشه!
بعدشم که برادرا خواهرا ..
مبلغ، قابل توجه باشه!
سنگین کار کنین لطفا!
واسوخت استاد جانانه بود خداییش.
من که همین الان صدقه رو کنار گذاشتم به نیت استاد!
همین جا رو کیبورد گذاشتم که یادم نره!
ینی یه ابسیلون اگه این معشوقِ از خدا بیخبر (به قول خودِ استاد) وجدان داشته باشه ها،
الان باید ذوب شده باشه از عذاب وجدان!
نداره که،
نداره!
نـَ دا ره!
همه لطف خداست.
ویرایش توسط mahdi nazari : 27 مهر 1392 در ساعت 03:06
از شاعری که روزگار را با اندوه و سختی و تنگدستی و تنهایی گذراند
از وحشی دیار بافق...
از سر کوی تو با دیده تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
تا نظر میکنی از پیش نظر خواهم رفت
گر نرفتم ز درت شام ، سحر خواهم رفت
نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت
نیست بازآمدنم باز اگر خواهم رفت
از جفای تو من زار چو رفتم ، رفتم
لطف کن لطف که این بار چو رفتم ، رفتم
چند در کوی تو با خاک برابر باشم
چند پا مال جفای تو ستمگر باشم
چند پیش تو ، به قدر از همه کمتر باشم
از تو چند ای بت بدکیش مکدر باشم
میروم تا به سجود بت دیگر باشم
باز اگر سجده کنم پیش تو کافر باشم
خود بگو کز تو کشم ناز و تغافل تا کی
طاقتم نیست از این بیش تحمل تا کی
یعنی دوستتون دارم با این همه درس و کتاب و زمان کم بازم حوصله ی فک کردنبه این چیزا رو دارید![]()
زندگی هدیه خداوند به شما و نحو ه ی زندگی هدیه شما به خداوند
واییییی چه خوشگل![]()
اصلا میدانی چیست ؟!
من خدا را در بین فرمول های فیزیک یافتم !
من خدا را در بین مسائل شیمی یافتم ! در بین مفاهیم ژنتیک !
خبری از خدا نبود در کتاب دینی هایم !
خدا را بیاب . . .
نه در بین نماز های شبت ...
بلکه در بین شب بیداری هایت برای علم اموزی ...
مکتب واسوخت بعد از سعدی ایجاد شد ولی خب سعدیم گله از معشوق داشته
آه سعدی اثر کند در سنگ
نکند در تو سنگدل اثری
سنگ را سخت گفتمی همه عمر
تا بدیدم ز سنگ سختتری
یه نمونه عالی از واسوخت ...
نخل نوخیز گلستان جهان بسیار است
گل این باغ بسی سرو روان بسیار است
جان من همچو تو غارت گر جان بسیار است
ترک زرین کمر موی میان بسیار است ...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)