سلام بر دوستان
هر کی از مدرسه خاطره ایی داره بگه تا ما هم استفاده کنیم؟
از جمله:سوتی،شلوغ کردن و هر چیزی که اتفاق میوفته............
موفق باشید
سلام بر دوستان
هر کی از مدرسه خاطره ایی داره بگه تا ما هم استفاده کنیم؟
از جمله:سوتی،شلوغ کردن و هر چیزی که اتفاق میوفته............
موفق باشید
رویایی دارم بس بزرگ برایش همه تلاشمو میکنم و به حقیقت تبدیلش میکنم!
آسانترین کار درس خوندن است
من عاشقم عاشق درس خوندن و زندگیم و چیزای دیگه
بچه ها همکاری نمیکنید
رویایی دارم بس بزرگ برایش همه تلاشمو میکنم و به حقیقت تبدیلش میکنم!
آسانترین کار درس خوندن است
من عاشقم عاشق درس خوندن و زندگیم و چیزای دیگه
سلام، راستش ما زیاد خاطره داشتیم ولی بهترین خاطراتم تو سوم بود(اون زمانا زیاد درس نمی خوندم) من از اول به بعد هرسال مدرسم عوض میشد سوم که اومدم نزدیک مدرسمون یک گیم نت وجود داشت که هروقت بیکار میشدیم یواشکی می رفتیم اونجا(چه زنگ تفریح باشه چه بیکاری داشته باشیم و ..)کم کم ناظممون از این ماجرا بو برده بود و ماهم هر دفعه قسر در می رفتیم(اخه ناظممون رو درس خوندنو اینا عجیب حساس بود)یه روز یکی از دبیرامون نیومده بود و ما به بهانه درس خوندن بیرون اومدیم سریع اومدیم گیم نت، بعده نیم ساعت بود که یه دفعه یه پس گردنی(جاتون خالی) به طرفم اومد پشت سرو که دیدم ناظممون داشت به ترتیب یه پس گردنی نثار بچه ها می کرد!اون ته تهاش یه چندتا جوون که ماله مدرسمون نبودن نشسته بودن ناظممون فکر کرده بود از بچه های مدرسه هستن اونارو هم نفری یه پس گردنی زد!اونا هم شاکی شدن و داد میزدن ولی بعد از کلی معذرت خواهی(از طرف ناظم) آروم شدن!! ماکه داشتیم از خنده میمردیم ولی به زورم که شده خودمونو کنترل کردیم! ولی واقعا آبرومون پیش صاحب مغازه رفت!! و بعدشم تنبیه جانانه از طرف ناظممون.....!!! اونروز رو کلا نشستیم خندیدیم(هم سر کلاس هم بیرون و....)هیچوقت این پس گردنی رو یادم نمیره!:d
خــــاطـــــرات خــنــده دار مــدرســه
سلام . اگه خاطرات خنده داری از مدرسه دارید . یا اینکه خاطرات طنز مدرسه و هر جوکی که مربوط به مدرسه دیدید اینجا بزارید تا ما هم بخندیم.
توجه تکراری : با هم بخندیم نه بهم .:yahoo (4)::yahoo (3):
- - - - - - پست ادغام شده - - - - - -
اعتراف میکنم دوران راهنمایی روز معلم همه تخم مرغ آوارده بودن که توش پر گل بود منم یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! معلم اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو می زدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا ، رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی نگفت با این که می دونستن کار منه خلاصه از ته کلاس ۴ – ۵ نفر شلوغو آورد بیرون زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه شک نمی کرد بهم !
وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن زدنم !*****هفت سالم بود شاگرد اول شدم (بععععععله یه همچین نابغه ای بودم نمیدونی) جو هم منو گرفت گفتم من تو خونه آزمایشگاه دارم یه قرص ساختم که اگه بخورین باهوش میشین!!!! اونا هم مثل چی باور کردن منم پول گرفتمو قولشو بهشون دادم رفتم خونه و یه پلاستیک گرفتمو تیکه تیکش کردمو به عنوان قرص بهشون دادم!!! (بعععله یه همچین آدمی هم بودم نمیدونی) تا انداختن تو دهنشون کرم درونم گل کردو گفتم واااااایییییی نههههههه ببخشید اشتباه ساختم اگه قورت بدین مردین و حتی اگه توفم کنین مردین!!!!!!!!!! اونا هم قرصا رو تو دهنشون نگه داشتن تا نمیرن!!!!!!!!معلم خواهش تمنا که عاقا بیا اسن پلانیکو درار منم مثله یه ابلیس یه گوشه هر هر میخندیدم(بازم بععععععله)آخر پدر مادراشون. اومدنو با خواهش و زور از دهنشون پلاستیکو در اوردن اونا هم گریه که آلام میمیرن!!!!خخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخ
یه بار به یکی از معلم های مرد گفتم مامان
واسه این که جمش کنم گفتم ارهههه اقای سنایی
داشتم میگفتم مامانم سلام رسوند
نخند خو سوم ابتدایی بودم
^______________________^
كلاس سوم راهنمايی با اينكه جزو شاگرد های خوب معلم رياضيمون بودم اما نميدونستم چرا فقط منو ميفرسته تا تخته رو پاك كنم منم تصميم گرفتم حالشو بگيرم.يه بار كه تخته رو پاك كردم وقتی اون روش به بچه ها بود منم تموم گرد و خاكای روی تخته پاك كن رو به طرفش فوت كردم و تموم لباساش پر از گرد گچ شد و منم سريع رومو برگردوندم به طرف تخته اون وقت اونم بهم گفت رجبی خفم كرأ درو باز كن.يادش بخير
یه بارم تو سالن امتحانات املا داشتیم قرار گذاشتیم هر کلمه ای که تشدید داشت سرفه کنیم! وسطای ازمون بعضیا از بس سرفه کرده بودن داشتن خفه میشدن! بعد معلما گفت بچه ها خودتونو اذیت نکنید هر جا تشدید داشت خودم میگم :-d
سال دوم که رفته بودیم اردو شلمچه ...کلا دوتا اتوبوس بودیم
سال سومیا و چهارمیا تویه اتوبوس اولی و دومی هم تو یه اتوبوس
وقتی به شلمچه رسیدیم مدیر یه وقتی رو تعیین کرد گفت برین بگردین سر این ساعت برگردین که میخایم حرکت کنیم بریم.....خلاصه بگم
همه رفتیم وقتی برگشتیم این سال چهارمیا نیومده بودن مدیرم قاطی کرده بود یه لیست شماره دانش اموزاهم دستش بود
هی باخودش حرف میزد و حرص میخورد خخخ
بعد10مین اومدن لیست شماره ها رو داد من گفت شماره فلانی رو بگیر ببین کجان که تا حالا نیومدن؟؟؟؟؟منم گفتم باشه و شماره طرف رو گرفتم
گفتم شماها کوجایین که تاحالا نیومدین میخایم حرکت کنیمااااااااا
دختره گفت ماتواتوبوس نشستیم که.......گفتم جدی؟؟؟ تو اتوبوس نشستی پس کوجایی که نمیبینمت ها؟؟؟؟بیچاره قسم میخورد که من تو اتوبوسم
گفتم بزار مدیر خودش مشخص کنه تو اتوبوسی یانه؟[نیشخند]
مدیر گوشی روازم گرفت داغ کرده بود با عصیبانیت حرف میزد میگفت تا5مین دیگه اینجایی وگرنه نمره انضباتط روکم میکنم دختربیچاره هم هی قسم میخور بخدا من تو اتوبوسم خانوم
مدیرم گفت اگه تو اتوبوسی پس خودتو نشون بده.........دیدم بیچاره از تو اون اتوبوس داره دست تکون میده میگه من اینجام[نیشخند]
مدیر چشمش شد چهارتا......گفت مگه تو شماره کی رو گرفتی؟؟؟گفتم شماره فلانی خو.......وقتی دقیق نگاش کردم دیدم وای اشتباه یه شماره دومی رو گرفتم.....(خو هم اسم بودن واسه همین قاطی کردم[نیشخند])
خنده ام گرفته بود مدیرم دراومد گفت اخه من چی به تو بگم هاااااااااا؟؟؟؟دختربیچاره میگفت تو اتوبوسم باورنمیکردم.......یه کار از دستت برنمیاد[نیشخند]
دختربیچاره رنگش پریده بود[خنده]وقتی تومدرسه میدیمش کلی حرف میزدم و میخندیدم اونم غضبناک نگام میکردو یه زهرماری بارم میکرد[خنده]
چه زیباست
اگر حاجت دلت..
با حکمت خدایت...
یکی باشد
تا حالا پشت دست معلمتون زدین ؟؟؟
من پارسال اتمحان میانترم بود یکی از بچه ها داشت میومد تو کلاس درو بستم وقتی دستشو از سوراخ در کرد تو انچنان خابوندم پشت دستش که دست خودم تا ظهر درد میکرد بعد گفتم خدایا این بچه سفید بود دست سبزه رو هوا پریدم سر جام مث پلنگ اومد تو داد و بیداد بچه ها هم نگفتن اونایی هم که میخواستن بگن جرعت نکردن خلاصه من پارسال امتحان ادبیات 19 شدم ولی با ده پاس شدم :yahoo (4)::yahoo (4)::yahoo (4)::yahoo (4)::yahoo (4)::yahoo (4)::yahoo (4)::yahoo (4):
1 یه بار تخته پاک کنم گذاشتم بالای در بعد ک معلم در باز کرد روش کلن گچی شد نامردا گفتن کاره صحراس بعد هیچی دیگ دو روز اخراجم کردن
2یه بارم یادش بخیر ادمس چسوبندم رو صندل معلم ( اما تونست پاکش کنه )
3اینم با اینکه بی ادبیه اما میگم تو حساط بودیم زنگ تفریح با دوستم داشتیم شوخی میکردیم بعد من دوییدم ک از پشت بزنمش با ناظم اشتباه گرفتمش کوبیدم پشت ناظم هیچوقت از یادم نمیره قیافم این شکلی شده بود هیچی دیگ بابام اومد مدرسه پدرمو در اوردن
لامصبا
- - - - - - پست ادغام شده - - - - - -
1 یه بار تخته پاک کنم گذاشتم بالای در بعد ک معلم در باز کرد روش کلن گچی شد نامردا گفتن کاره صحراس بعد هیچی دیگ دو روز اخراجم کردن
2یه بارم یادش بخیر ادمس چسوبندم رو صندل معلم ( اما تونست پاکش کنه )
3اینم با اینکه بی ادبیه اما میگم تو حساط بودیم زنگ تفریح با دوستم داشتیم شوخی میکردیم بعد من دوییدم ک از پشت بزنمش با ناظم اشتباه گرفتمش کوبیدم پشت ناظم هیچوقت از یادم نمیره قیافم این شکلی شده بود هیچی دیگ بابام اومد مدرسه پدرمو در اوردن
لامصبا
جونی نیست
انگار نوری نیست
ما همیشه کیفامونو از پنجره کلاس مینداختیم تو حیاط
و بعد آرومکی میرفتیم تو حیاط واگه مدیری معاونی یا شخص خاصی نبود تو حیاط فوری میپیچوندیم میرفتیم از مدرسه بیرون
هیچوقت هم گیر نمیافتادیم و اون هم به یه دلیل اگر در میرفتیم تو حیاط و مدیر یا معاون مارو میدیدن میگفتیم بچه های هم کلاسی برای لش بازی و مسخره بازی کیفمون رو انداختن تو حیاط و ما اومدیم کیفمون رو ورداریم بریم سرکلاس
به همین سادگی
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)