ما اسبهای مسابقه نیستیم؛ که در این رقابت سخت، بخواهیم برنده باشیم. ما انسانهای منحصر به فردی هستیم که می خواهیم به مانند یک دانه، ریشه کرده، ساقه کنیم، برگ دهیم و به بار بنشینیم. اما رقابت و عدم خودپذیری و منحصر به فرد ندانستن؛ بسیاری از ما و لحظه های بی بازگشت ما را می سوزاند و خاکستر می کند.
می دانیم، انگیزه، موتور حرکتی انسانهاست که به رفتار انسان جهت، نیرو و سازمان می دهد. چرا سوخت این موتور را در تایید دیگران، رقابت، حسادت، تنفر و ... جستجو می کنیم! چرا سعی نکنیم که خوب خود باشیم نه خوب دیگران! رکورد خودمان را بشکنیم نه رکورد دیگران! از درون انگیزه بگیریم نه از بیرون! برای خودمان زندگی کنیم نه برای دیگران!و از داشته های خود لذت ببریم و به داشته های دیگران حسادت نکنیم که این عشق پذیری لازمه ی عشق ورزی است.
در اتاق مشاوه ی دبیرستان باز شد و دانش آموزی مغموم و ناراحت که پاهایش دیگر یارای همراهی او را نداشتند و بار احساس گناه و شرم بر شانه هایش سنگینی می کرد. و ابرهای خیالی پدری عصبانی و مادری غر زن بر بالای سرش سایه افکنده بود، وارد شد. از نمره ی 3 شیمی گفت و برچسب خنگی که امروز بر پیشانی او زدند. و از شلیک خنده ی بچه ها که هنوز زخمهایش در جای جای مغزش مرحمی نیافته بود! از بی کفایتی اش گفت و این که به درد درس خواندن نمی خورد!
همدلی کردم، پذیرفتمش و امید دادم، البته نه سراب گونه و غیر قابل دسترس. جدولی تهیه کردم برای تمام دروس و برای 10 هفته، و انتظار بالا بردن نمره ی هر درس به میزان نیم تا 1 نمره در هر هفته.
به نظر شدنی می آمد و احتمال موفقیت بالا رفته بود. با امیدواری خارج شد و از آن به بعد هر هفته سربلند، سری می زد و نمرات 8 و 9 و 12 و ... خودش را با افتخار نشان می داد، نه شرمی، نه خجالتی و نه تحقیری!
با سربلندی و غرور در می زد و در حالی که خنده بر لبانش نقش بسته بود به نمره ی 8 خودش افتخار می کرد چون 5 نمره پیشرفت کرده بود! آری او سزاوار تشویق و تمجید بود. (ارزش موفقیت). با گذشت کمتر از 3 ماه، با نمره ی 20 شیمی وارد شد. و گویا معجزه ای اتفاق افتاده بود. بله معجزه ی درون!
البته این معجزه در رفتارهای نادرست، نمرات کم، عادت های غلط، کاهش وزن و ... هم اتفاق می افتد