سخنرانی "تد"ی را به یاد می آورم که در آن، شاندا رایمز راجع به "هام" در حین انجام کارش صحبت میکرد. شاندا این "هام" را جادو و قدرتی مرموز میدانست که در حین کار سراغش می آمده و عملا باعث پیشروی و توسعه ی او در زمینه ی کارش، که برنامه سازی تلویزیون است، شده بود. مطمئننا همه ی ما به این قدرت جادویی "هام" رو به رو شده ایم و در زندگی خود وجودش را مزه مزه کرده ایم. اما به راستی این "هام" چیست؟ آیا میتوانیم آن را مهار کنیم و زندگی خود را از آن پر کنیم؟ "هام" نوعی عدم تسلط بر خویش است. انسان موجودیست که با هر شرایط سخت، و با هر شیب تند رو به بالایی ساخته و نه تنها به حرکتش ادامه داده، بلکه کم کم آن شیب را زمین صاف خود میپندارد. به دیدگاه نگارنده، "هام" سرازیری پنداشتن شیب های بلندیست که دیگران از دیدن این شیب ها متحیر و ترسان، سر میچرخانند. آنها از قدرت درونی خود، که عادت و بی اعتنایی به این شیب های تند است، هیچ خبری ندارند. کافی است دست و پای اول را بر لبه ی کوه بگذارند و شروع به بالا رفتن کنند، و کم کم "هام" به سراغ آنها می آید. به راستی این "هام" یک جادو است. چرا در بیرون به دنبال جادو هستیم، وقتی چنین قدرت شگرفی، برای حرکتی کاملا خلاف جریان طبیعت در وجود تک تک ما نهادینه شده است؟ اما متاسفانه شاهد هستیم که افراد شاید سالی دوازده بار هم در حالت "هام" قرار نمیگیرند!
"هام" یک هارمونی است. ممکن است بلند ترین کوهی که قصد بالا رفتن از آن را دارید، مطالعه ی کتابی باشد که تحمل خواندنش را ندارید. یا انجام کاری درآمد زا که نیاز به حوصله ی زیادی دارد. اینها همه، شیب های بسیار تندی دارند که با نگاه اول، شما را منصرف میکنند. حتی اگر منصرف نشوید، در نیم ساعت اول بالا رفتن از شیب آنها، شاید بیشترین فشار ممکنه به مغز و سرتان وارد شود. اما متاسفانه مشکل کار اینجاست که اکثر ما، اصلا وارد ماجرا نمیشویم. شیب را میبینیم، دست نگه میداریم. و اگر هم همتی بلند داشته باشیم، پس از زمانی اندک و قبل از فرارسیدن قدرت جادویی "هام"، تسلیم میشویم. "هام" یک جادو است، که رسیدن به آن بهایی دارد. بهایش، تحمل رسیدنش است. حالا ممکن است ده دقیقه طول بکشد، ممکن است ده ماه طول بکشد. اما به وجود می آید. "هام" یک هارمونی نهفته در هر کاریست، که انسان خودش آن را خلق کرده است.
خوبی این هارمونی این است که انسان میتواند آن را در دست بگیرد. کم کم در هر کار دیگری وارد شود، با خود این قدرت کشف هارمونی و ایجاد "هام" را هم دخیل میکند. این هارمونی عملا کمتر فکر کردن است. فکر انسان ذاتا به طرف پردازش ایده هایی میرود که مانع کار هستند نه محرک. دوست دارد دلایل مناسبی برای طی نکردن این شیب ارائه دهد. اما هربار که چشم خودت را میبندی، با دروغ هایی مواجه میشوی که به تو کمک میکنند. در مدت زمان کسب هارمونی، به خودت دروغ بگو، حواس خودت را پرت کن، تا به طرف "مارشمالو" ها نروی! و کم کم رنگ متفاوتی در چشمانت، ظاهر میشود. بوی متفاوت، دیدگاهی متفاوت، که خودت و اطرافیانت را به وجد می آورد. این یک جادو است. از آن غافل نشوید.
لینک:
هارمونی "هام"