خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 14 از 14
    1. Top | #1
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات

      ابوالقاسم بختیار ، پزشک شهیر بختیاری

      دکتر ابوالقاسم بختیار درسال ۱۲۵۰ شمسى در بروجن به دنیا آمد..پدرش جعفرقلى خان از سلسلسه خوانین بختیاری، مرد فقیری بود که از او چیزى جز یک خرقه و کاسه درویشى برایش به جا نمانده بود.



      درپنج سالگى به مکتب خانه رفت. ابتدا به سختی زندگی می گذراند.در نوجوانی به مشاغل گوناگونی از جمله فروشندگی ، کفاشی ، مغازه داری ، دوره گردی در کوهستان های بختیاری روی آورد. استعداد سرشار اما نهفته وی و علاقه اش به دانش او را به معلمی و مکتبداری سوق داد و بیشتر جوانیش را در کسوت معلمی سپری کرد. سپس عازم اصفهان شد ، مدتی در این شهر بسر برد. در سال ۱۲۸۹ هجری شمسی در ۳۹ سالگی د ر حالى که شوق تحصیل در دلش زبانه مى کشیده است، دانش آموز دبیرستان آمریکایى (دبیرستان البرز بعدى) تهران مى شود. پس از پایان تحصیلات متوسطه و دریافت دیپلم، قصد ادامه تحصیل در رشته پزشکى (آرزویى که از ابتداى کودکى بعد از ابتلا به آبله در سر پرورانده) داشته است. و بالاخره با راهنمایى و تشویق ریاست دبیرستان، دکتر «ساموئل جردن»، و به خرج خود و با اتکاء به بازوان خود راهى آمریکا مى شود و در سنین میانسالى، در سال ۱۲۹۸ شمسى وارد نیویورک مى شود. پس از مدتى، نخست در دانشگاه کلمبیا به تحصیل پرداخته، سپس آموزش دانشگاهى خود را در دانشگاه هاى ایووا (Iowa) و داکوتاى جنوبى (South Dakota) دنبال کرده است. وى در سال ۱۲۰۳ش (۱۹۲۳م) موفق به اخذ درجه کارشناسى (BA) از دانشگاه داکوتاى جنوبى شده است.

      اما او همچنان در فکر آموختن بوده است، از این رو به دانشگاه سیراکیوس رفته تا در رشته پزشکى به تحصیل بپردازد و سرانجام با تلاش و جدیت و مقاومت چشمگیر، به رغم سختى ها و تنگناى مالى و تحمل رنج و مشقت فراوان دوره کارورزى پزشکى (انترنى) را به پایان مى برد. بعد از آن نیز از پاى نمى نشیند و با گذراندن دوره جراحى در بیمارستان Bellevune، آموزش پزشکى خود را در سن ۵۵ سالگى به اتمام رساند. « حسن مهرآوران » ، « على اصغر حکمت» و « جهانشاه صالح » از همدوره هاى درسى دکتر ابوالقاسم بختیار بودند. در آمریکا با « هلن جفریز» ازدواج کرد ، تا اولین ایرانی باشد که با یک امریکایی ازدواج کرد. بعد از ازدواج، مدتى در آمریکا به سر برد و به طبابت اشتغال داشت. اما آرزوی خدمت به هم وطنانش وی را بر آن داشت تا به اتفاق همسرش به ایران بیاید. در سال ۱۳۰۹ در زمان سلطنت رضا شاه به کشور بازگشت. تا دین خود را به سرزمینش ادا کند. او در ایران بیمارستانی خصوصی دایر کرد و به انجام جراحی بیماران پرداخت . سه سال پس از ورود او به همت وی و همکارانش ، دانشکده ی پزشکی تهران تاسیس و او به معاونت دانشکده ی پزشکی برگزیده شد .

      ایشان در ۱۳۱۴ شمسى از سمت خود استعفا مى دهند. طى سال هاى ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۵ شمسى دکتر بختیار به تدریس دروس زنان و زایمان (نسوان و قابلگى) و روش انجام جراحى هاى کوچک (صغیر) به دانشجویان پزشکى تهران اشتغال داشته است. از اقدامات ارزنده دکتر بختیار در پیشبرد اهداف علمى دانشکده پزشکى تهران، مساعدت و نقش او در راه اندازى و تجهیز سالن تشریح و ساخت فضاهای آموزشی دیگر بود. دکتر امیر اعلم که رئیس کرسی تشریح بود و دکتر ابوالقاسم بختیار جراح و معاون دانشکده پزشکی و دکتر بلر جراح بیمارستان آمریکایی تهران کوشش فراوان در این راه به خرج دادند. به نوشته « حکمت » حتی برای اولین بار اجساد اموات بلاصاحب را مخفیانه دکتر بختیار از مریضخانه‌های دولتی تحویل گرفته و در اتوموبیل شخصی خود به تالار تشریح می‌آورد و در سالن زیرزمین در محفظه‌های مخصوص مملو از محلول ضدعفونی قرار می‌گرفت.از دیگر خدمات مرحوم دکتر بختیار انجام اعمال جراحى در آن سال ها بوده است.
      در سال ۱۳۱۸ شمسی دکتر بختیار به عنوان جراح ارشد شرکت نفت ایران و انگلیس به خوزستان آمد . ابتدا در آبادان بود و از سال ۱۳۲۱ شمسی در بیمارستان شرکت نفت مسجد سلیمان به خدمت پرداخت .مرحوم دکتر بختیار تا سن ۹۰ سالگی در خوزستان و مسجد سلیمان ماند و در سال ۱۳۴۱ شمسی به تهران بازگشت . در اسفند سال ۱۳۴۲ طی مراسمی از خدمات دکتر بختیار در دانشگاه تهران تقدیر به عمل آمد و سالن آناتومی دانشکده پزشکی به نام ایشان نام گذاری شد . دکتر ابوالقاسم بختیار سرانجام در سن ۹۹ سالگی۱ در سال ۱۳۴۹ شمسی در گذشت. ( در کتاب « زندگینامه مشاهیر رجال پزشکی معاصر ایران » سن فوت ۱۰۵ سالگی ذکر شده است.) و همانند تمام بختیاری ها ، به فردوسی و شاهنامه عشق می ورزید. به همین خاطر و بنا به وصیت او ، فرزندانش مرحوم بختیار را در جوار تربت حکیم ابوالقاسم فردوسی به خاک سپردند. تا خاک وجودش با خاک شاعر حماسه سراى ایران ، فردوسى درهم آمیزد. که آرزویش این بود. در نامه اى که او سال ها بعد از ایران براى پسرش در آمریکا نوشته است، شرح دشوارى هاى سر راه او و میزان مقاومت وى را مى توان به خوبى دریافت. او براى فرزندش در تاریخ ۲۶ سپتامبر ۱۹۵۳م چنین نوشته است:
      « درسن ۱۹ سالگی من فروشنده دوره گردی در کوه های بختیاری بودم که هزاران رویا درسرداشتم داشتم زمانی که به امریکا رسیدم من فقط مدرک دیپلم دبیرستان امریکایی تهران را داشتم بدون پول ، بدون آشنا و هیچ کس نبود که از من حمایت کند اما بر آن بودم کهپزشکی را بیاموزم و هیچ کس در این کره ی خاکی نمی توانست مرا از راهی که درپیش گرفته بودم منحرف سازد ، هنگامى که نخستین بار براى اخذ پذیرش تحصیلى نزد رئیس دانشگاه کلمبیا رفتم او به من گفت که رشته تحصیلى بسیار سختى را انتخاب کرده ام و باید آن را تغییر دهم. اما من به او گفتم که پیروزى یا مرگ هدف من است و رشته تحصیلى ام را تغییر نمى دهم حتى اگر مجبور باشم تا پایان عمر زندگى ام را براى رسیدن به آن مصروف دارم.»
      دکتر بختیار با داشتن هفت فرزند ، پس از متارکه با همسر اولش در سن ۷۰ سالگى با بى بى توران ضرغام یک زن بختیارى ازدواج کرد و ده فرزند هم حاصل این ازدواج بود. (سرگذشت هلن جفریز را بعد ها لاله بختیار در کتابى به نام «هلن توس: ادیسه اى از آیداهو تا ایران» منتشر کرد.
      سه تن از فرزندان ایشان عبارتند ار:
      ۱- دکتر لیلى بختیار، پزشک متخصص بیمارى هاى گوارش ، اولین فرزند ابوالقاسم بختیار، پزشک برجسته ایرانى مقیم آمریکا است.
      ۲- دکتر لاله بختیار ، متخصص روان درمانى وی همجنین کتاب ها و مقاله های متعدد درباره ی « تصوف » به نگارش در آورده است.
      ۳- دکتر جمشید بختیار (روانپزشک )
      این سه نفر روایت و داستان زندگى پرنشیب و فراز پدر را به صورت کتابی با عنوان « ابوالقاسم توس: سفر حماسى دکتر ابوالقاسم بختیار » به یاد بود پدر به رشته تحریر درآوردند که هنوز به فارسی ترجمه نشده است. در این کتاب به رویدادهای مهم و مرتبط با ایل بختیاری نیز پرداخته شده است.
      دکتر ابوالقاسم بختیار نمونه انسانى بی نظیر ، بسیار فعال ، بی پروا ، دارای عقاید و برنامه های جدید ، مقاوم ، سختکوش و پزشکى پرکار بوده است که تا حدود نود سالگى، همچنان به طبابت و خدمت به بیماران اشتغال داشته است، از این رو روایت و داستان زندگى او جالب و در نوع خود کم نظیر است. ویژگى بارز او شوق آموختن و دانستن بوده است که او را از بروجن به نیویورک کشانده است. در طول یک قرن پس از آن ابوالقاسم مسیرى را از دستفروشى و مغازه دارى تا معلمى و دانشجویى و پزشکى طى کرد، به معاونت آموزشى دانشکده پزشکى دانشگاه تهران رسید و جراح ارشد شرکت نفت ایران و انگلیس شد.
      بى شک، زندگى و تلاش بى وقفه او، براى دستیابى به مشعل پرفروغ دانش و مقاومت کم نظیر ایشان در این مسیر مى تواند براى نسل جوان کشور سرمشق مناسبى باشد. روایت زندگى انسانى پرتلاش، جراحى سختکوش و خدمتگزار که به فرهنگ و ادب ایران زمین عشق مى ورزیده و فرصت حیات را براى دانستن هرچه بیشتر مغتنم شمرده است و راستى براى یک انسان چه سعادتى از این بالاتر واند باشد؟
      منابع
      ۱- عزیزی ، محمد حسین « نگاهى به زندگى و خدمات زنده یاد دکتر ابوالقاسم بختیار از کوه هاى بختیارى تا نیویورک » روزنامه شرق شماره ۵۹۶ صفحه پزشکی.
      ۲- نشریه رسمى دانشکده پزشکى دانشگاه تهران، سال نهم، شماره ۵ (۲۶۴)، سه شنبه ۸/۱/۴۳.
      ۳- موحدى، محمد مهدى: زندگینامه پزشکان نام آور معاصر ایران، ج ،۲ تهران ، انتشارات ابرون، ۱۳۷۰ ص ،۳۵
      ۴- موحدی ، محمد مهدی « زندگینامه پزشکان نام آور معاصر ایران، ج ،۱» تهران ، موسسه نشر علوم و فنون ، ۱۳۷۱، صص ۱۸۲-۱۸۳٫
      ۵- هدایتی ، سید جواد « تاریخ پزشکی معاصر ایران از تاسیس دارالفنون تا انقلاب اسلامی» تهران ، دانشگاه علوم پزشکی ایران ، ۱۳۸۱، ص ۶۲٫٫
      دوستان هیچوقت خودتونو نبازید....فقط تلاش و پشتکار قوی و ایمان میخواد همین..پیروز باشید
      ویرایش توسط Ali.psy : 15 اردیبهشت 1395 در ساعت 04:15

    2. Top | #2
      کاربر فعال

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      ايشون اولين ايراني هست كه در امريكا مدرك دكترا رو تصاحب كردند.

      مشهورترين فرزندشون ليلا بختيار هستن

      اهل بروجن => چهارمحال و بختياري => ايران


      گيسوان تو شبيه اند به شب اما نه

      شب كه اينقدر نبايد به درازا بكشد !


      اینجام همیشه

    3. Top | #3
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      افتخار ما چهارمحالیا هستند ایشون به قول برو بچ دمش گرم

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      علاوه بر فاکتور گرفتن اینه که اهل کجا هستن و اینا...به ایشون میگن امید انگیزه و باور.....که تو39 سالگی هنوز شوق تحصیل پزشکی با اینهمه سختی و مشکلاتو داشتن...ولی ماها زود تر ناامید میشیم و جا میزنیم....به امید پیروزی بیشتر وقوی تر

    5. Top | #5
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      همه بختیاریا ^__^

    6. Top | #6
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      گر ایران زمین بختیاری نداشت

      گمانم که از بخت یاری نداشت ...

    7. Top | #7
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      ایشون همون موسس دانشگاه تهران هستن ؟؟؟؟؟

      در تصویر زیر کنار رضاشاه ایستادن ...



    8. Top | #8
      کاربر فعال

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط biology115 نمایش پست ها
      ایشون همون موسس دانشگاه تهران هستن ؟؟؟؟؟

      در تصویر زیر کنار رضاشاه ایستادن ...



      بعيد ميدونم ايشون موسس دلنشگاه تهران باشند !

      بعدا مطمئن شدم جواب ميدم
      گيسوان تو شبيه اند به شب اما نه

      شب كه اينقدر نبايد به درازا بكشد !


      اینجام همیشه

    9. Top | #9
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط SEYED REZA نمایش پست ها

      بعيد ميدونم ايشون موسس دلنشگاه تهران باشند !

      بعدا مطمئن شدم جواب ميدم
      جالبه بدونید که موسس دانشگاه تهران هم شخصی به اسم دکتر بختیار هستن ...

      اگه دقت کنید تو عکس مشخصه ...

      و جالب تر اینکه بروجنی هم هستن ...

      شاید خودش باشه ....

    10. Top | #10
      کاربر فعال

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط biology115 نمایش پست ها
      جالبه بدونید که موسس دانشگاه تهران هم شخصی به اسم دکتر بختیار هستن ...

      اگه دقت کنید تو عکس مشخصه ...

      و جالب تر اینکه بروجنی هم هستن ...

      شاید خودش باشه ....
      اگه بختيار باشه كه خودشه اما منابع همچين چيزي رو نشون نميدن ؟!!^~^

      اين از سايت دانشگاه تهران و ويكي پديا هم همينو ميگه همچنين كتاب دكتر حسابي هم همينو ميگه پسرش نوشتش

      اندیشه ایجاد مرکزی برای آموزش عالی در ایران و به تعبیر دیگر دانشگاه، نخستین بار با تاسیس دارالفنون در سال ۱۲۳۰ ه. ش. با رشته‌های مهندسی، داروسازی، طب و جراحی، توپخانه، پیاده نظام، سواره‌نظام و معدن شناسی به همت میرزا تقی خان امیرکبیر عملی گردید. دارالفنون گرچه توسعه نیافت اما تجربه مغتنمی پیش روی کسانی که در آرزوی آشنایی ایرانیان با دانش‌های جدید و پیشرفت‌های اروپائیان در صنعت، اقتصاد، سیاست و... بوده‌اند، قرار داد. با عطف به این تجربه در سال ۱۳۰۷ ه. ش دکتر محمود حسابی پیشنهاد راه اندازی مرکزی جامع همه یا اغلب دانش‌ها را با وزیر وقت فرهنگ، دکتر علی اصغر حکمت، در میان نهاد.در بهمن‌ماه سال ۱۳۱۲ شمسی، جلسه هیات دولت وقت تشکیل و در آن در زمینه آبادی تهران و زیبایی و شکوه ابنیه، عمارات و کاخ‌های زیبای آن سخن به میان آمد. مرحوم فروغی که در آن روز ریاست وزراء را برعهده داشت از یک سو و دیگر وزیران از سوی دیگر زبان به تحسین و تمجید شهر گشودند و برخی از آنان برای جلب رضایت شاه در این مقال، عنان از کف بدادند اما در این میان مرحوم علی اصغر حکمت، کفیل وزارت معارف، بی آنکه پیشرفتهای پایتخت را نادیده انگارد با لحنی محتاطانه چنین گفت: «البته که در آبادی و عظمت پایتخت شکی نیست» ولی تنها نقص آشکار آن اینست که «انیورسته» ندارد و حیف است که در این شهر نوین از این حیث از دیگر بلاد بزرگ عالم، واپس ماند». این سخنان ارزشمند تاثیر خود را برجای نهاد و بی درنگ مقبول همگان افتاد. از این رو آنان با تخصیص بودجه اولیه‌ای به میزان ۲۵۰,۰۰۰ تومان به وزارت معارف اجازه دادند تا زمین مناسبی برای تاسیس دانشگاه بیابد و ساختمان آن‌را در اسرع وقت پدید آورد. علی اصغر حکمت بی درنگ دست به کار شد و جستجو برای مکان یابی مناسب دانشگاه را با کمک و مشاوره آندره گدار، معمار چیره‌دست فرانسوی که در آن روزگار به عنوان مهندس در خدمت وزارت معارف بود آغاز کرد. آنان پس از جستجوی بسیار در میان ابنیه، باغ‌ها و زمین‌های فراوان آن روز اطراف تهران باغ جلالیه را برای احداث دانشگاه برگزیدند. در همین حال برخلاف امروز که یافتن زمین مناسب در شهر تهران برای ایجاد دانشگاهی عظیم تقریباً ناممکن است، در آن روزها زمین‌های فراوانی وجود داشت که صاحبان آنها نه تنها درفروش آنها امساکی نداشتند بلکه برای واگذاری به چنین مؤسساتی که مسلماً سود کلانی هم به دنبال داشت، سر و دست می‌شکستند. از همین رو بود که گروهی از مالکین اراضی بهجت آباد با سوءاستفاده‌هایی نظر وزیر مالیه وقت را جلب کرده بودند که زمین‌های آنها را برای تاسیس دانشگاه خریداری نماید. در حالی که به نظر موسیو گدار عرصه آن زمین‌ها تنگ و موقعیت آنها سیل گیر بود و برای تاسیس دانشگاه به هیچ روی مناسب نبود. با این همه مرحوم داور رجحان در جلسه هیات دولت به‌سختی بر خرید اراضی بهجت آباد پای فشرد و نظر بیشتر اعضاء را جلب کرده و سرانجام دولتیان، بهجت آباد را برگزیدند. در همین حال که علی اصغر حکمت دل‌شکسته و ناامید ناظر ماجرا بود، رضاشاه وارد شد و پس از اطلاع از موضوع با قلدری خاص خود اوضاع را برهم زد و گفت: «باغ جلالیه را برگزینید. بهجت آباد ابداً شایسته نیست عرصه آن کم و اراضی آن سیل گیر است. دولتیان در برابر این سخنان قاطع، زبان در کام کشیدند و احدی دم برنیاورد.
      راستي عزيز نظرت راجع به زدن يه تاپيك معرفي بختياريان و مشاهير و اداب و سنت و صوت بختياري چيه ؟
      گيسوان تو شبيه اند به شب اما نه

      شب كه اينقدر نبايد به درازا بكشد !


      اینجام همیشه

    11. Top | #11
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط biology115 نمایش پست ها
      ایشون همون موسس دانشگاه تهران هستن ؟؟؟؟؟

      در تصویر زیر کنار رضاشاه ایستادن ...


      فک کنم شما متنو نخوندي چون اشاره شده که ايشون هستن بله دکتر بختیار

    12. Top | #12
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط biology115 نمایش پست ها
      جالبه بدونید که موسس دانشگاه تهران هم شخصی به اسم دکتر بختیار هستن ...

      اگه دقت کنید تو عکس مشخصه ...

      و جالب تر اینکه بروجنی هم هستن ...

      شاید خودش باشه ....
      آره خودشه همون دکتر بختیاره ديگه

    13. Top | #13
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط SEYED REZA نمایش پست ها
      اگه بختيار باشه كه خودشه اما منابع همچين چيزي رو نشون نميدن ؟!!^~^

      اين از سايت دانشگاه تهران و ويكي پديا هم همينو ميگه همچنين كتاب دكتر حسابي هم همينو ميگه پسرش نوشتش

      اندیشه ایجاد مرکزی برای آموزش عالی در ایران و به تعبیر دیگر دانشگاه، نخستین بار با تاسیس دارالفنون در سال ۱۲۳۰ ه. ش. با رشته‌های مهندسی، داروسازی، طب و جراحی، توپخانه، پیاده نظام، سواره‌نظام و معدن شناسی به همت میرزا تقی خان امیرکبیر عملی گردید. دارالفنون گرچه توسعه نیافت اما تجربه مغتنمی پیش روی کسانی که در آرزوی آشنایی ایرانیان با دانش‌های جدید و پیشرفت‌های اروپائیان در صنعت، اقتصاد، سیاست و... بوده‌اند، قرار داد. با عطف به این تجربه در سال ۱۳۰۷ ه. ش دکتر محمود حسابی پیشنهاد راه اندازی مرکزی جامع همه یا اغلب دانش‌ها را با وزیر وقت فرهنگ، دکتر علی اصغر حکمت، در میان نهاد.در بهمن‌ماه سال ۱۳۱۲ شمسی، جلسه هیات دولت وقت تشکیل و در آن در زمینه آبادی تهران و زیبایی و شکوه ابنیه، عمارات و کاخ‌های زیبای آن سخن به میان آمد. مرحوم فروغی که در آن روز ریاست وزراء را برعهده داشت از یک سو و دیگر وزیران از سوی دیگر زبان به تحسین و تمجید شهر گشودند و برخی از آنان برای جلب رضایت شاه در این مقال، عنان از کف بدادند اما در این میان مرحوم علی اصغر حکمت، کفیل وزارت معارف، بی آنکه پیشرفتهای پایتخت را نادیده انگارد با لحنی محتاطانه چنین گفت: «البته که در آبادی و عظمت پایتخت شکی نیست» ولی تنها نقص آشکار آن اینست که «انیورسته» ندارد و حیف است که در این شهر نوین از این حیث از دیگر بلاد بزرگ عالم، واپس ماند». این سخنان ارزشمند تاثیر خود را برجای نهاد و بی درنگ مقبول همگان افتاد. از این رو آنان با تخصیص بودجه اولیه‌ای به میزان ۲۵۰,۰۰۰ تومان به وزارت معارف اجازه دادند تا زمین مناسبی برای تاسیس دانشگاه بیابد و ساختمان آن‌را در اسرع وقت پدید آورد. علی اصغر حکمت بی درنگ دست به کار شد و جستجو برای مکان یابی مناسب دانشگاه را با کمک و مشاوره آندره گدار، معمار چیره‌دست فرانسوی که در آن روزگار به عنوان مهندس در خدمت وزارت معارف بود آغاز کرد. آنان پس از جستجوی بسیار در میان ابنیه، باغ‌ها و زمین‌های فراوان آن روز اطراف تهران باغ جلالیه را برای احداث دانشگاه برگزیدند. در همین حال برخلاف امروز که یافتن زمین مناسب در شهر تهران برای ایجاد دانشگاهی عظیم تقریباً ناممکن است، در آن روزها زمین‌های فراوانی وجود داشت که صاحبان آنها نه تنها درفروش آنها امساکی نداشتند بلکه برای واگذاری به چنین مؤسساتی که مسلماً سود کلانی هم به دنبال داشت، سر و دست می‌شکستند. از همین رو بود که گروهی از مالکین اراضی بهجت آباد با سوءاستفاده‌هایی نظر وزیر مالیه وقت را جلب کرده بودند که زمین‌های آنها را برای تاسیس دانشگاه خریداری نماید. در حالی که به نظر موسیو گدار عرصه آن زمین‌ها تنگ و موقعیت آنها سیل گیر بود و برای تاسیس دانشگاه به هیچ روی مناسب نبود. با این همه مرحوم داور رجحان در جلسه هیات دولت به‌سختی بر خرید اراضی بهجت آباد پای فشرد و نظر بیشتر اعضاء را جلب کرده و سرانجام دولتیان، بهجت آباد را برگزیدند. در همین حال که علی اصغر حکمت دل‌شکسته و ناامید ناظر ماجرا بود، رضاشاه وارد شد و پس از اطلاع از موضوع با قلدری خاص خود اوضاع را برهم زد و گفت: «باغ جلالیه را برگزینید. بهجت آباد ابداً شایسته نیست عرصه آن کم و اراضی آن سیل گیر است. دولتیان در برابر این سخنان قاطع، زبان در کام کشیدند و احدی دم برنیاورد.
      راستي عزيز نظرت راجع به زدن يه تاپيك معرفي بختياريان و مشاهير و اداب و سنت و صوت بختياري چيه ؟
      منظور از تاسیس توسط ايشون تاسیس دانشگاه تهران نيس که تاسیس بخش علوم پزشکی تهرانه که ايشون نقش موثری داشته

    14. Top | #14
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Skinner نمایش پست ها


      منظور از تاسیس توسط ايشون تاسیس دانشگاه تهران نيس که تاسیس بخش علوم پزشکی تهرانه که ايشون نقش موثری داشته
      آره این دوستمون راست میگن ، یه خرده منظورمو بد رسوندم

      منظورم بخش پزشکی این دانشگاه هست ...

      موسس دانشگاه تهران که رضاشاه بود ...

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن