ادامهی نامهی ۲۶
...اینکه برای متاهلشدن باید اینقدر خودت را به فلاکت بیندازی و مجبوری انگشت عسلیات را تا آرنج فرو کنی در حلق همسرت و او هم فکر کند که اگر انگشتت را گاز بگیرد، نمک زندگیمان را تأمین کرده هضمش سخت است. همه اینها به کنار، اینکه موجودی به نام خواهرشوهر بخواهد با چشمک و انحناهای عجیب و غریب دادن به خودش با یک چاقوی سلاخی روبهرویت، نوک چاقو را به سمت صورتت عقب و جلو بکند و از شوهرت طلب شاباش بکند تا شاباشهایش را در یقهاش بگذارد، کرک و پری برای آدمیزاد به جا نمیگذارد. داشتم شایان را تهدید میکردم که تا قبل از عقد از روی صندلی کنار دستم نباید تکان بخورد که در اتاق عقد باز شد و یک آدم خاص وارد اتاق شد! باقیاش باشد برای هفته بعد...
فعلا- مادرت
https://telegram.me/iranpoems
متن کامل نامه ها در کانال شعر امروز