نوشته اصلی توسط
khatereh 2
صبحهاي بسيار بسيار زيادي را با کتاب شب کرديم،جالبترين سالهاي زندگي مان را که ميتوانستند بهترين سالهاي زندگي مان نيز باشند تقريبا "فقط" مطالعه کرديم که به خاطرش خود را تحسين ميکنم چرا که اين امر شجاعت زيادي ميطلبد. حال، آن شب و روزها گذشته اند و منتظر تنها يک سري اعداد هستيم که تا شب بيداريهاي ما را تفسير کنند، تا محدوديت هايي را که داشتيم تفسير کنند، تا خوابيدنمان با يک رويا و بيدار شدنمان با همان رويا را تفسير کنند، تا تلاش خالصانه مان را تفسير کنند. نه! ما بيشتر از اين اعداد هستيم، هر چه که باشند، چه کوچک باشند چه بزرگ نبايد بيشتر از عدد به آنها اهميت داد، اين امتحان بهانه بود، بهانه اي براي آن که به خودمان ثابت کنيم حاضريم براي خواسته مان از هرچيزي بگذريم و روحيه اي جنگنده براي خود بسازيم!
هفتهي آينده هر اتفاقي که بيافتد چيزي تغيير نخواهد کرد، زيرا همه چيز در اين چند سالي که تلاش کرديم تغيير کرد و آن هم اين بود که بسياري از ما توانستيم جملهي معروف لوئي پاستور را دور از هرگونه خودفريبي به خود اثبات کنيم:
من آنچه را که در توان داشتهام، انجام دادهام...