هرروزی که بهترازروزهای قبلت باشه،تکه ای ازپازل رویاهای توست که سرجاش قرار میگیره، سعی کن هرروز بهترازروزقبل باشی تاپازل رویاهات روهرچه سریعتر کامل کنی
Sina
CEO of Iramrich
by the way here's my channel : @MrRich
درود
قسمت دوم از مقاله آیا جهان های موازی وجود دارند :
در بخش قبل به اینجا رسیدیم که نیلز بور اصل برهمنهی و تابع موج را به دنیای فیزیک معرفی کرد. هیو اورت با این دو اصل موافق بود اما در یک مورد با بور همعقیده نبود: بررسی و اندازهگیری ذرهای کوانتومی باعث نمیشود که آن ذره فقط یک حالت خاص را انتخاب کند و بقیهی حالتها نابود شوند. اورت معتقد بود که بررسی ذره موجب دوتکه شدن جهان میشود. این جمله به چه معنی است؟ مثلاً فوتونی را بررسی میکنید که میتواند بهصورت موج و ذره وجود داشته باشد اما فقط در یک حالت، خود را نشان شما میدهد: یا موج یا ذره و فقط به یک صورت در یک لحظه میتوانید آن را اندازه بگیرید. همین امر دنیا را دوتکه میکند: اینجا شما فوتون را به شکل ذره میبینید و در دنیایی موازی دانشمندی دیگر آن را به شکل موج بررسی میکند. چون بودن به شکل ذره، دلیلی بر نابود شدن حالت دیگر آن، یعنی به شکل موج، نیست.
با مطرح شدن این نظریه اورت به قهرمانی ستودنی برای نویسندگان علمیتخیلی و فیزیکدانی چالشبرانگیز برای همکارانش تبدیل شد و بهسرعت تفسیرهای دیگری از نظریهاش در دنیا مطرح شد. مثلاً: اگر شما در موقعیتی قرار بگیرید که مرگ پیش روی شما باشد اما زنده بمانید، میتوانید مطمئن باشید که در دنیایی موازی، مردهاید!
یکی از نتایج جهانهای موازی، تغییر دیدگاه دانشمندان دربارهی زمان بهصورت خطی است. فرض کنید که خط زمانی جنگ ویتنام را نگاه میکنید و به جای اینکه خطی مستقیم را ببینید که وقایع را بهترتیب نشانتان میدهد، مسیری را میبینید که هر اتفاق ممکنی را دربردارد: آنچه واقعاً پیش آمده به تاریخ ما تبدیل شده است و بقیهی احتمالات در دنیاهای دیگر روی دادهاند.
ما هیچوقت نمیتوانیم از خود دیگرمان، نحوهی زندگی یا مرگش، در دنیایی موازی باخبر باشیم پس آیا هرگز خواهیم فهمید که واقعاً جهانهای موازی وجود دارند؟ علم برپایهی نظریه و انواع آزمایشهایی شکل میگیرد که آن نظریه را ثابت کنند. جهانهای موازی فقط بخش نظریه را پوشش میداد و هیچ آزمایشی نمیتوانست طرح شود تا آن را به اثبات برساند. بنابراین طی سالهای بعد از ۱۹۵۴ این ایده به دست فراموشی سپرده شد.
اما با طرح آزمایشی نظری در دههی ۱۹۹۰ (۱۳۷۰) که به «خودکشی کوانتومی» مشهور است، دوباره نظریهی جهانهای موازی به زندگی بازگشت. این آزمایش نظر فیزیکدانها و ریاضیدانها را به خود جلب کرد تا به بررسی بیشتر، دقیقتر و علمیتر آن بپردازند.
پایان قسمت دوم - ادامه دارد ...
هرروزی که بهترازروزهای قبلت باشه،تکه ای ازپازل رویاهای توست که سرجاش قرار میگیره، سعی کن هرروز بهترازروزقبل باشی تاپازل رویاهات روهرچه سریعتر کامل کنی
Sina
CEO of Iramrich
by the way here's my channel : @MrRich
دوست گرامی اینجا بحث ما علمی هستش ، نه بیشتر و نه کمتر !
در ضمن محض اطلاع بگم که فراماسون ها یا به انگلیسی همون فریمیسنری که شما میگی شاخه از ایلومناتی هستش
و من هم نگفتم که این ها فرقه هستند ، بیشتر دقت کنید! این ها جوامع مخفی Secret societies هستند
نه فرقه...
بله جوامع مخفی ایلومناتی از طریق علوم کابالای مصر باستان و با احضار شیاطین و ... به مواردی که
عرض کردین دست پیدا میکنن... نه علوم قرآنی!
**در ضمن لطفاً تاپیک رو منحرف نکنید از موضوع اصلیش
موفق باشید
ویرایش توسط saj8jad : 11 تیر 1394 در ساعت 01:21
من هم همین هارو عرض کردم دیگه چیز یگه ای نگفتم شما فقط دارین تکرار می کنین. در ضمن اگه تو قران مطلبی در مورد دنیای موازی امده باشه به ما هم بگین. ماسون از ایلومناتی جداست زیر شاخه اونم نیست. اعضای ایلومناتی فرزندان شیطان هستن که به وسیله ارتباط نا مشروع شیطان با یکی از فرشتگان سقوط کرده به وجود اموده که در بابل بودن بعد به مصر رفتن. اینها افراد پر نفوذ و ثروتمند و در یک کلام اربابان جهان هستن و کسایی هستن که جهان رو اداره می کنن همشون یهودی هستن و جهان و سه سردسته اصلی دارن دیوید راکفلر یعقوب روتچیلد و اپن هیمر که هر سه تحت نظارت ملکه الیزابت که جهان رو اداه می کنه هستن و هر بک بر قسمتی از جهان حکومت می کنند ایلومناتی ها اعضاشون از وقتی که به وجود اومده مشخصه و کسی نمی تونه عضوش بشه
ولی فراماسونری ها نخبگانی هستن که شامل فیلسوفان روانشناس ها و دانشمندان و غیره هستن که همه میتونن عضوش بشن و محدویدیت دینی و نژادی و اصل و نصبی هم نداره شرط هم فقط داشتن سن 21 اسل و نخبه بودن هست ایلومناتی ها از اینها اسفاده می کنن تا ذهن مردمو کنترل کنن و از ادیان توحیدی دور کنن و این نظریه هم توسط همین دانشمندانی مطرح شده که با علم کابالا که راه ارتباط انسان با اجنه هست با ارباب خودشون شیطان ارتباط برقرار می کنن و شیطان هم که کارش فریب هست علوم غلطش رو به اونها یاد میده و میگه برای دور کردن مردم از راه راست اینها را به خوردشون بدید ( مثل همون نظریه داروین که مبدعش خود شیطان هست).
جمع کنین این تفکرات شرک امیز رو تفرکاتی که هر چقدرهم توش برید اخرش اینقدر گیج می شید که به عقیده ندانم گرایی می رسید و خدا رو نهی می کنید. مثل همون دانشمند یهودی استیفن هاو کینگ فکر کنم که گفته بود جهان خود به خود به وجود اومد و خدا تو اون نقشی نداره. جهان همینطوری هست که تو اسلام و قران گفته شده نه اینهایی که هر روز از خودشون برای گمراهی انسان یه چیزی به خوردشون میدن .
فقط به ایرانی نمی تونن حکومت کنن که تو نقشه مشخصه البته بعد از انقلاب 1979 ولی میخان دوباره به این توافق که نمیزاریم عمرا انجام بشه به ایران نفوذ کنن
ویرایش توسط Anti-zionist : 11 تیر 1394 در ساعت 02:38
ببین عزیز من همونطوری که گفتم اینجا ، بحث ما فقط علمی هستش نه بیشتر و نه کمتر!
شما فکر کنم خیلی سخنرانی رائفی پور و ... گوش میدین و خودتون رو تو این جوامع مخفی مثل ایلومناتی و فراماسونری و ... غرق کردین و هر گِردی رو گردو می بینین ...
منم به اندازه شما نباشه ، کمتر از شما درباره این جوامع مخفی با اون آداب و رسوم نمادگرایانه ، مسخره و شیطانیش آشنا هستم که چه موجودات احمقی هستند و اینکه هر چیزی رو بخوایم ربط بدیم به تفکرات مسخره اینها اصلاً درست نیستش برادر جان ...
در ضمن عفت کلام داشته باش و هر چیزی رو به هر کسی نسبت نده!!
اینکه؛ گیج میشید ، عقیده ندانم گرایی می رسید و خدا رو نهی میکنید...!
این تفکرات من نیست و این هم مشکل شماست که مسائل رو درک نمیکنید و خلاصه گیج میشید!
در ضمن خدمت انبر و باسعادت شما عرض کنم که اگر قرار باشد که کسی با ندانستن و یا نفهمیدن یه چیزی گیج بازی در بیاره و توهم بزنه و عقیده ندانم گرایی بزنه و خلاصه خدا رو نعوذ بالله نهی کنه همون بهتره بمیره و پودر بشه و دنبال علم و دانش نره...!!
فکر کنم همونطوریکه میدونید بالاترین کار در دین ما کسب علم و دانش باشه
در ضمن در برهه زمانی فعلی پرداختن به ایلومناتی و فراماسونری و امثال این جوامع مخفی مسخره هیچ سود و منفعتی نداره دیگه ، حدود 10 سال پیش بود که من درباره این احمق های رزل مطالعه میکردم و الانم پشیمونم که چرا اینقدر وقت صرف یه مشت احمق نادون شیطان پرست کردم ...
آدم باید جنبه بحث علمی رو داشته باشه و توهم و گیج بازی در نیاره..
** همونطوری که گفتم بحث رو منحرف نکنید
ویرایش توسط saj8jad : 11 تیر 1394 در ساعت 03:25
واقعا موضوع پیچیده ایه من که کلا نمیتونم درکش کنم چه برسه به اظهار نظر!اما اونایی که میگن دروغه بدونن یه زمانی هم گرد بودن زمین دروغ بود!یه زمانی میدان مغناطیسی زمین دروغ بود!یه زمانی شکسته شدن اتم دروغ بود!یه زمانی ....
ببین اقا من تا جایی که یادم هست به کسی توهین نکردم این شما هستین که بنده تهمت می زنید دوما بستگی داره دیدگاه شما در باره علم چی باشه این علمی که شما دم از ش میزنید ریشه اش فیزیک هست که همونطور که می دونید فیزیک هیچی توش ثابت نیست و همه چی در حال تغییره چه برسه به این که یه نظریه از توش دربیاد که ثابت باشه!!!!!!!!!
چرا شما سفسطه می کنید بنده کی گفتم گیج میشم فقط گفتم نتیجه رفتن زیاد رفتن سراغ این علوم بی ریشه و پایه که هیچ کمکی به بشریت نمیکنه بلکه به اوج گمراهی می کشونه تو روایات هم اومده دنبال علمی برید که برای شما سود و منفعت داشته باشد و به کمال برساند. در ضمن من به رائفی پور و غیره کاری ندارم منابع خودمو مطالعه می کنم.
در ضمن این شما هستین که توهم زدین و گیج شدین نه من تو پروفایلتون نوشته اید 19 ساله هستین و میگین از 10 سال پیش در مورد این مباحث مطالعه می کردین یعنی از 9 سالگی در این مورد مطالعه می کردی؟!!!!! واقعا خنده داره بابا نابغه یه وقت ترورت نکنن تو که دست رائفی پورو از پشت بستی
ببین داداش من نمیدونم چرا این قدر آتیشت تنده؟
لطفاً عفت کلام داشته باش عزیز من ، شما فکر کن من توهم زدم و گیج بازی دارم در میارم ، هر چی میخای فکر کن اصلاً برام مهم نیست
در ضمن من دقیق نگفتم از 10 سال پیش ، گفتم حدود 10 سال پیش ، اگر قشنگ یه نگاه دوباره کنید
محض اطلاعتون بگم آره من از اواسط سال 85 با این جوامع مسخره ، فراماسونری و ایلومناتی و
فرق مختلف آشنا شدم و دربارشون مطالعه داشتم و من موندم این کجاش خنده داره از دید شما؟!
خدا کنه یکی بیاد ما رو ترور کنه ، در راه یادگیری شهید میشیم، چه بهتر راستش آرزومه شهید بشم
من دست کسی رو از پشت نبستم و ادعای نابغه بودنم ندارم جهت اطلاع شما که توهین میکنی و مگی نمیکنم!
در پایان ، عفت کلام داشته باش برادر جان
اگر شما از یه بحث خوشت نمیاد خب نخونش کسی شما رو مجبور نکرده
قسمت سوم
فرض کنید هفتتیری رو به مردی نشانه رفته و به ماشینی وصل است که گردش ذرهای کوانتومی، مثلاً کوارک، را بهدور خود میسنجد. مرد همراه با هفتتیر در اتاقی در بسته قرار دارند اما شما به عنوان ناظر میتوانید کوارک و جهت گردش آن را ببینید. هربار که ماشهی هفتتیر فشرده میشود، اگر کوارک در جهت حرکت عقربههای ساعت بگردد تیری از هفتتیر شلیک میشود و اگر خلاف جهت حرکت عقربههای ساعت بگردد، تیری شلیک نمیشود.
بارها و بارها ماشه فشرده میشود اما با اینکه هفتتیر سالم و پر از گلوله است، هیچ تیری بهسوی مرد شلیک نمیشود و مرد هنوز زنده است. در زمان به عقب برمیگردیم، همان زمانی که نخستین بار ماشه کشیده شد. اینبار همان ابتدا گلوله شلیک میشود و مرد میمیرد. چه اتفاقی افتاده است؟ ما که میدانیم بارها ماشه کشیده شده و مرد زنده مانده، پس چطور ممکن است با بازگشت در زمان او مرده باشد؟
درواقع هیچکس نمیداند چه بلایی دقیقاً بر سر مرد نازل شده چراکه با هربار کشیده شدن ماشه، جهان به دو نیمه تقسیم میشود، در یک نیمه مرد مرده و در نیمهی دیگر هنوز زنده است. این اتفاق هربار رخ میدهد. آزمایشی که طرح کردیم، همان آزمایش «خودکشی کوانتومی» است که در بخش قبل دربارهی آن گفتیم و باعث شد بار دیگر نظریهی جهانهای موازی بر سر زبان بیافتد. نخستین بار مکس تِگمارک(Max Tegmark)، کیهانشناس دانشگاه پرینستون، این آزمایش ذهنی را در سال ۱۹۹۷/۱۳۷۶ مطرح کرد. در اصل، سطح کوانتومی، کوچکترین سطحی است که تا به حال در دنیا شناخته شده است که در آن ماده آنقدر کوچک و ریز است که تحقیق و بررسی علمی دربارهی آن اگر نگوییم غیرممکن، بسیار بسیار دشوار است.
احتمالاً با آزمایش «گربهی شرودینگر» آشنا هستید و شاید این پرسش برایتان پیش بیاید که تفاوت این آزمایش یا خودکشی کوانتومی در چیست. در سال ۱۹۳۵/۱۳۱۴ اروین شرودینگر ( Erwin Schrödinger) آزمایشی را طرح کرد که در آن گربه همراه با مواد پرتوزا، شمارشگر گایگر، چکش و ظرفی شامل هیدروسیانیک اسید درون جعبهای قرار میگیرند. در مدت یک ساعت شمارشگر گایگر (ابزاری برای اندازهگیری پرتوزایی مواد) به محض آغاز واپاشی مواد پرتوزا، چکش را حرکت میدهد تا به ظرف مواد سمی برخورد کرده و هیدروسیانیک اسید را آزاد کند. در این مدت شما به عنوان ناظر هیچ تأثیری بر آزمایش نخواهید داشت چون در محیطی بسته روی میدهد و البته تا زمانی که در جعبه را باز نکنید وضعیت گربه در حالتی دوگانه سر میکند و نخواهید فهمید که آیا گربه مرده است یا خیر؟تفاوت این آزمایش با خودکشی کوانتومی دقیقاً در همین «ناظر بودن» است. در آن آزمایش شما ناظر گردش کوارک هستید و عملاً بر گردش آن تأثیر میگذارید و پیش از اینکه بخواهید در اتاق را باز کنید میدانید که فرد درون آن زنده است یا خیر.
شاید همهی اینها اندکی گیجکننده بهنظر برسند و با خود بگویید: همهی این آزمایشهای احمقانه برای چیست؟ و احتمالاً احساس بهتری پیدا کنید اگر بدانید که شرودینگر هم گمان میکرد که آزمایش گربه، آزمایشی مسخره است. با اینحال با پیشرفت علم نظریههای دیگری شکل گرفتند و امروز ما میدانیم که فقط مکانیک کوانتوم نیست که وجود جهانهای موازی را پیشنهاد میدهد.
دانشمندان از ابتدای قرن ۲۱ تا به حال هرروز قدمی به سوی شناخت بیشتر اجزای سازندهی جهان برمیدارند. آنها تلاش میکنند تا بالاخره در سطح کوانتومی ذرهای را کشف کنند که همه چیز از آن نشأت میگیرد و ساخته میشود. آلبرت اینشتین در سالهای پایان عمر در جستوجوی نظریهای واحد بود که پاسخگوی همهی پرسشها باشد، نظریهای یکتا که چهار نیروی بزرگ – هستهای قوی و ضعیف، الکترومغناطیس و گرانش – در هستی را همراه با هم توضیح دهد. البته او موفق به طرح چنین نظریهای نشد ولی این ایدهی خیالی نام «نظریهی همهچیز» را بر خود گرفت. فیزیکدانان کوانتومی حدس میزنند که با جستوجو در سطح کوانتومی در حال یافتن نظریهی همهچیز هستند.
اما عدهای دیگر از دانشمندان گمان میکنند که سطح کوانتومی، ابتداییترین سطح عالم نیست و آنها به نظریهی «ریسمان» روی آوردهاند. نظریهای دیگری که وجود داشتن جهانهای موازی را پیشبینی میکند.
پایان
هرروزی که بهترازروزهای قبلت باشه،تکه ای ازپازل رویاهای توست که سرجاش قرار میگیره، سعی کن هرروز بهترازروزقبل باشی تاپازل رویاهات روهرچه سریعتر کامل کنی
Sina
CEO of Iramrich
by the way here's my channel : @MrRich
من اثابتش رو توی صفحه اول اوردم !
فقط یه چیزی رو میگم به همه اون کسایی که فکر میکنن یه همچین مسایلی باعث سرگردونی و گمراهی میشه :
توی قران خدا میگه :" کسانی به بهشت و بنده خوب من تلقی میشن که توی تک تک نشانه و ایات من تفکر کنند"....که فکر کنند جستو جو کنند تحقیق کنند....
کسانی گمراه میشن که فکر میکنند اگر فکر نکنند بندگان خوب خدا هستند
ویرایش توسط ZOLFA : 12 تیر 1394 در ساعت 14:46
سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیزم
خب همونطوری که بحث بالا گرفته ، لازم است برای فهم صحیح جهان های موازی ، با مبحث مهم کوانتوم آشنایی لازم داشته باشیم
قسمت اول ؛ کوانتوم به زبان ساده (1)بخش اول انقلابي در فيزيك نوين ـ قانون پلانك :
شايد بتوان گفت كه كشف آتش انقلابي ترين اكتشافي بود كه تاريخ بشر به خود ديده است، كشفي كه بشر اوليه و غارنشين را رهسپار كره ي ماه نمود، اما از كشف آتش زماني به طول صدها هزار سال نياز بود تا توجه بشر از گرماي حيات بخش آن به ماهيت اين گرما و نور ساطع شده از آن جلب شود.
چرا وقتي آهن را در كوره قرار ميدهيم ابتدا سرخ بعد زرد و در نهايت سفيد ميشود؟ چرا شعله ي آبي رنگ گرماي بيشتري از شعله ي سرخ رنگ دارد؟ ماكس پلانك فيزيكدان برجسته ي آلماني با استفاده از مفاهيم فيزيك نور و گرما اين تغيير رنگ ها در دماهاي مختلف را توضيح داد، ايده اي كه نور را به صورت آماري بيشتر بصورت يك موج پيوسته توصيف مي كرد به واقع ايده ي انقلابي پلانك بود كه منجر به تولد فيزيك كوانتوم گشت، گرچه خود پلانك همچون تني چند از ديگر بنيانگذاران كوانتوم همچون آلبرت انيشتين نابغه ي نام آشناي دانش فيزيك، از نتايج اين ايده شگفت زده و حتي ناخشنود بود.
رنگ ـ گرما ـ موج :
در قرن نوزدهم فيزيكدانان دريافته بودند كه وقتي اجسام گرم مي شوند، فارغ از جنسشان طبق الگوي ثابت و خاصي، از خود نور ساطع مي كنند، آنها پي برده بودند هرچقدر دماي جسم بالا مي رود فركانس قله موج ساطع شده از آن به طول موج هاي كوتاه تري تغيير پيدا مي كند، دانشمندان مي دانستند طول موج هاي كوتاه تر حاوي انرژي بيشتري هستند، با بالا رفتن دما، جسم ابتدا قرمز، زرد و سپس به آبي و سفيد تغيير رنگ پيدا مي كند وبيشترين مقدار نور خود را در فركانس خاصي ساطع مي كند.
تابش جسم سياه فاجعه ي فرابنفش :
همانطور كه شرح داده شد رنگ هاي مختلف فركانس هاي متفاوتي از خود ساطع مي كنند، به همين روال ميزان جذب انرژي در اجسام با رنگ هاي متفاوت نيز، با يكديگر تفاوت دارد، كافي ست در يك روز گرم تابستاني، لباسي تيره رنگ را جانشين لباس رنگ روشن خود كنيد تا جذب گرماي طاقت فرساي خورشيد را با گوشت و پوست خود درك كنيد!
هرچه كه تيره گي لباس شما بيشتر باشد گرماي بيشتري را حس خواهيد كرد! اين پديده ي به ظاهر ساده كه همه ي ما از كنار آن به سادگي گذر مي كنيم براي مدتها يكي از معضلات در دانش فيزيك بود! مواد تاريك در جذب گرما بهترين توانايي را دارند و به همين نسبت و بر طبق آنچه كه فيزيكدانان بر طبق قوانين كيرشهف بدان پي برده بودند، از آنجا كه ميزان تابش و جذب انرژي با هم متناسب هستند، اجسام سياه مي بايست در گسيل گرما هم بهترين توانايي را داشته باشند! اصطلاح تابش جسم سياه زماني اطلاق مي شود كه يك جسم تمام تابش هاي الكترومغناطيسي فرودي را جذب كند و در نتيجه سياه ديده شود و چون گفتيم جذب و گسيل انرژي بر طبق قضيه ي كيرشهف به هم مربوط هستند مي بينيم كه يك جسم سياه يك تابش كننده ي ايده آل نيز هست.
از نظر تجربي يك روزنه ي كوچك واقع در يك كاواك داغ مانند درب كوره، همچون يك جسم ايده آل عمل مي كند. گسيل انرژي از يك جسم ملتهب با زياد شدن دما افزايش مي يابد. دانشمندان گرچه گراف هاي جسم سياه را اندازه گرفته اند ولي نتوانستند آن ها را درك كنند يا توضيح دهند چرا فركانس در يك رنگ ويژه بالا
مي رود،فيزيكدانان بسياري تا قبل از پلانك تلاش كردند، تا علت اين پديده را به درستي شرح دهند اما تمامي اين تلاش ها منجر به شكست مي د و راه حل هاي ارائه شده در عمل مشكلاتي به بار مي آورد. چون پيشگويي مي كرد كه مقدار انرژي معين در طول موج هاي فرابنفش و بيش از آن، بر اثر طيف هاي بالا رونده مقدار بي نهايتي آزاد مي شود. اين مساله آشكار، فاجعه ي فرابنفش لقب گرفت و تمامي تلاش ها براي آن با شكست مواجه مي شد، تا اينكه ماكس پلانك به اين مناقشات خاتمه داد.
پلانك دانشمند برجسته آلماني كه شيفته ي مفهوم آنترپي و قانون دوم ترموديناميك بود و همچنين اعتقاد راسخي به رياضيات داشت، فيزيك نور و گرما را به هم پيوند داد و با ارائه ي راهي براي حل اين مشكل، ناخواسته راه حل هوشمندانه را به دست آورد كه فيزيك را دگرگون ساخت.
پلانك دريافت همانطور كه دما تقسيم انرژي گرماي بين تعداد متناهي از ذرات است، امواج الكترومغناطيسي نيز مجموعه اي از واحد هاي بسيار كوچكي از واحدهاي ميدان الكترومغناطيسي است، او اين واحدها را كوانتا ناميد كه در لاتين به معناي چه مقدار است. او اين انرژي الكترومغناطيسي را با فركانس درجه بندي كرد و به هر طول موج الكترومغناطيس يك انرژي معين نسبت داد.
در اين صورت بندي جديد كوانتايي انرژي، نور و طول موج هاي الكترومغناطيس، سطح انرژي مشخصي دارند و به خوبي توضيح داده مي شد چرا دماهاي مختلف طيف هاي طول موج خاصي از خود بروز مي دهند.
در سال ١٩٠١ پلانك قانون خود را منتشر كرد و با ايجاد رابطه اي بين امواج و احتمال، تحسين بسياري را برانگيخت، با گسترش سريع فيزيك اتمي، فرمول بندي جديد پلانك معنا و مفهوم شگفت انگيزي پيدا كرد و بذري كه پلانك كاشت به سرعت رشد كرده و به يكي از بالنده ترين و تنومندترين تئوري هاي تاريخ فيزيك بدل گشت.
منبع : drnayerimehbang.com
ویرایش توسط saj8jad : 12 تیر 1394 در ساعت 21:21
سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیزم
خب همونطوری که بحث بالا گرفته ، لازم است برای فهم صحیح جهان های موازی ، با مبحث مهم کوانتوم آشنایی لازم داشته باشیم.
قسمت دوم ؛ کوانتوم به زبان ساده (2)
بخش دوم شروعي بر شگفتي ها ـ اثر فوتوالکتریک :
در بخش نخست به سرآغاز كوانتوم و ايده ي انقلابي پلانك دانشمند نابغه ي آلماني پرداختيم و شرح داده شد كه چطور پلانك با استفاده از مفهوم كوانتايي توانست ضمن توضيح ارتباط بين امواج و احتمال، بذر كوانتوم را در خاك فيزيك بكارد، در اين قسمت شرح داده خواهد شد كه اگر كاشتن بذر كوانتوم كار پلانك باشد بي ترديد اولين آبياري اين نهال نو پا كاري بود كه ديگر نابغه ي آلماني يعني آلبرت انيشتين دوست داشتني انجام داد، يكي ديگر از پدران كوانتوم كه هرگز از فرزند خود راضي نبود و تا آخر عمر نتوانست با نتايج شگفت انگيز كوانتوم كنار بيايد!
نام آلبرت انيشتين براي همه ي ما قبل از هر چيز تداعي كننده ي تئوري نسبيت است اما جالب است بدانيد كه نسبيت نتوانست نظر داوران جايزه ي نوبل را به خود جلب كند و انيشتين در كسب نوبل براي ايده ي انقلابيش ناكام ماند و تنها نوبل خود را به سبب توضيح اثر فوتوالكتريك به دست آورد.
امواج و شارش بار :
در قرن نوزدهم دانشمندان پي برده بودند كه نور فرابنفش الكترون ها را تحريك كرده و در فلزات ايجاد جريان الكتريكي مي كند. اما از فهم عملكرد آن ناتوان بودند، توضيح علت اين جريان پنجره ي جديدي به افق كوانتوم گشود. وقتي نور با فركانس بالا به فلزات تابانيده مي شود جريان الكتريكي در آنها اتفاق مي افتد، چيزي كه نور قرمز و امواج با فركانس پايين تر نمي توانند ايجاد كنند، مهم نيست چه شدتي از نور قرمز به يك ظرف مسي تابانيده شود، در هر صورت خبري از ايجاد جريان الكتريكي نيست! تنها زماني كه فركانس نور از مقدار مشخصي كه براي فلزات گوناگون متفاوت است بالاتر مي رود، بار شارش پيدا مي كند. انرژي مورد نياز براي رها كردن الكترون ها بايد از نور تامين شود ولي در اواخر قرن نوزدهم، فرآيندي كه در اين پديده رخ مي دهد، شناخته شده نبود. امواج الكترومغناطيس و بارهاي متحرك پديده هاي فيزيكي متفاوتي به نظر مي رسيدند و يكي كردن آنها معماي بزرگي بود.
فوتون ها :
آلبرت انيشتين در سال ١٩٠٥ ايده ي توصيف فوتوالكتريك را ارائه داد، او با استفاده از مفهوم كوانتوم هايي كه پلانك ارائه داده بود، توانست تناسب انرژي و فركانس را به هم مربوط سازد، انيشتين تصور كرد نور نيز ميتواند به صورت بسته هاي انرژي در نظر گرفته شود، بسته هايي كه بعدتر فوتون ناميده شد! فوتون ها جرم نداشتند و با سرعت نور حركت مي كردند دانه هاي فوتون به الكترون ها در فلزات ضربه ميزدند و آنها را به حركت در مي آوردند و اثر فوتو الكتريك بدين ترتيب ايجاد مي شد! هر فوتون انرژي خاصي با خود حمل مي كرد كه متناسب با فركانسش بود، بدين ترتيب فوتون نور آبي و يا فرابنفش مي توانست انرژي مورد نياز براي كنده شدن الكترون ها را تامين كند كاري كه از نور قرمز بر نمي آمد!
در ابتدا اين ايده چندان مورد استقبال قرار نگرفت اما آزمايش ها تاييد كردند كه مي بايست حق با انيشتين باشد!
جنجالي بودن اين ايده به آنجا برميگردد كه ديگر نور تنها يك موج نبود، كه در اطراف موانع خم شود پراشيده شود و بازتاب يابد، بلكه نور با اين ايده مي بايست دوگانه ي موج-ذره باشد! بحثي كه نتايجش حتي خود انيشتين را مبهوت ساخت!
منبع : drnayerimehbang.com
ویرایش توسط saj8jad : 12 تیر 1394 در ساعت 21:37
سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیزمخب همونطوری که بحث بالا گرفته ، لازم است برای فهم صحیح جهان های موازی ، با مبحث مهم کوانتوم آشنایی لازم داشته باشیم.
قسمت سوم ؛ کوانتوم به زبان ساده (3)
بخش سوم ؛ آليس در سرزمين عجايب ـ ماهيت نور :
در قسمت هاي پيشين از تولد ايده ي كوانتومي صحبت كرديم و شرح داده شد كه پلانك و انيشتين چطور با ايده ي كوانتايي امواج و نور، افق جديدي در فيزيك ايجاد كردند، و از ماهيت دوگانه ي موج ذره نور گفتيم، در اين قسمت به يكي از زيباترين آزمايش هاي فيزيك پرداخته و قدم به دنياي عجايب كوانتوم خواهيم گذاشت.آزمايش دو شكاف، موج يا ذرهاسحاق نيوتن فيزيكدان برجسته ي انگليسي معتقد بود كه نور از ذرات ريزي تشكيل شده، گرچه شواهدي بر موجي بودن نور موجود بود اما نفوذ نيوتن براي سالها مانع از پذيرش نور به عنوان يك موج مي شد، تا اينكه يانگ با آزمايش دو شكاف خود به اين قضيه پايان داد.
در آزمایش دو شكاف یانگ، از یک منبع ریز نور و یک پرده ي آشكارساز استفاده شده بود. یانگ، میان منبع و پرده، يك صفحه با دو شكاف باريك و عمودي موازي با یکدیگر قرار داد با پوشاندن يكي از شكاف ها، در آن طرف صفحه و روي پرده، يك باريكه ي نور ديده مي شد، يانگ مي دانست اگر نور از ذرات تشكيل شده باشد با باز كردن شكاف ديگر مي بايست دو نوار باريك نوري ظاهر شود، اما نتيجه كمي متفاوت بود! با باز شدن شكاف دوم، پرده آشكارساز پر شد از نوارهاي عمودي روشن و تاريك! اين مشاهده بيانگر آن بود كه نور مثل يك موج از هر دو شكاف گذشته، با يكديگر تداخل مي كند، در جايي كه دو قله ي موج به هم مي رسند موج تقويت شده و نوار روشن و در جايي كه يك دره و يك قله ي موج با هم تلاقي مي كنند باعث تضعيف موج شده و نوارهاي تاريك به وجود مي آيند!
اين پديده كه دانشمندان آن را الگوي تداخلي مي نامند به وضوح در آزمايش يانگ نشان دهنده ي موجي بودن نور است در حاليكه همانطور كه شرح داده شد، پديده ي فوتوالكتريك و انيشتين از ذره اي بودن نور مي گويند! به راستي نور كدام از اين دو واقعيت به ظاهر متضاد در آن زمان بود؟
دانشمندان پذيرفته بودند كه نور ماهيتي دوگانه ي موج-ذره دارد اما در پي آن بودند، كه بدانند در صورتي كه هربار تنها يك فوتون را از شكاف ها بگذرانند چه اتفاقي خواهد افتاد!
موج ـ ذره ماهيت دوگانه نور :
با اختراع منبع نوري كه مي توانست هربار يك فوتون رها كند، آزمايش دو شكاف تكرار شد و نتيجه دانشمندان را شگفت زده كرد! مجددا همان الگوي تداخلي مشاهده مي شد! اين بدان معنا بود كه فوتون مانند موج حركت كرده، از دو شكاف همزمان عبور نموده و با خودش تداخل مي كند، سپس به محض رسيدن به صفحه آشكار ساز بصورت ذره بر آن ظاهر شده است!
اين بار دانشمندان مصمم شدند تا بدانند كه واقعا فوتون ها كدام مسير را مي پيمايند، پس كنار شكاف ها، ردياب فوتوني قرار دادند و آزمايش تكرار شد، اما در نهايت شگفتي، الگوي تداخلي، ناپديد و تنها دو باريكه ي روشن روي پرده آشكار شد! نور از ما زرنگ تر بود! تا مي فهميد كه تحت مشاهده قرار گرفته، ماهيت موجي را كنار گذاشته و بصورت ذره اي عمل مي كرد!
دانشمندان تصميم گرفتند اين بار ردياب فوتون را بين صفحه ي شكاف دار و پرده قرار دهند، در اين صورت بعد از عبور فوتون ها از شكاف، مي شد فهميد كه از كدام شكاف عبور كرده اند، تكرار آزمايش اما بر شگفتي ها افزود! نتيجه تغييري نكرد! گويا فوتون ها مي دانستند كه بعد از شكاف ها ردياب فوتون قرار دارد! پس قبل از عبور از شكاف، موج بودن را كنار گذاشته و مانند ذره از شكاف مي گذشتند!
دانشمندان اما دست بردار نبودند! مي بايست مچ نور را مي خواباندند! دانشمندي به نام جان ويلر آزمايشي طراحي كرد، كه بعد از گذر فوتون از شكاف، بلافاصله ردياب فوتون جايگزين مي شد، بدين ترتيب فوتون بخت برگشته ديگر از شكاف ها گذشته بود و دستش رو مي شد، گرچه اين آزمايش در آن زمان كمي محال مي نمود اما به زودي، شرايط انجامش فراهم شد! آزمايش ويلر انجام شد اما نتيجه همان بود! الگوي تداخلي از بين مي رفت و تنها دو نوار باريك روشن ظاهر مي شد! فوتون از شكاف ها به طور همزمان عبور كرده، متوجه ردياب فوتون ها مي شد، در كسري از زمان به عقب بازگشته و اين بار بصورت ذره از شكاف مي گذرد! و آينده ي خود را اصلاح مي كند!
آيا از اين نتايج آشفته شده ايد؟ پس به شما تبريك مي گويم، به دنياي كوانتوم خوش آمديد دوستان عزیز من ...
منبع : drnayerimehbang.com
ویرایش توسط saj8jad : 13 تیر 1394 در ساعت 17:54
سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیزم
خب همونطوری که بحث بالا گرفته ، لازم است برای فهم صحیح جهان های موازی ، با مبحث مهم کوانتوم آشنایی لازم داشته باشیم.
قسمت چهارم ؛ کوانتوم به زبان ساده (4)
بخش چهارم ؛ كسي الكترون را نديده؟
تابع موج در قسمت هاي پيشين گفتيم كه فوتون ها و كلا ريز ذرات هم ذره هستند و هم موج، و به واقع موج و ذره در هم تنيده شده اند، اما اگر ذرات گسسته مي توانند بصورت امواج پيوسته انتشار يابند، چطور ميتوانيم مكان آنها را تعيين كنيم؟
شرودينگر فيزيكدان اتريشي، در ١٩٢٦، با استفاده از فيزيك امواج و احتمالات بيان كرد كه احتمال حضور ذره اي كه موجي انتشار مي يابد در يك مكان خاص، چقدر است؟ و اين نتيجه به زودي يكي از پايه هاي مكانيك كوانتومي شد.
مدل اتمي بور :
نيلز بور فيزيكدان دانماركي كه خود يكي از پايه گذاران كوانتوم بود، ايده ي انرژي كوانتيده را براي الكترون ها در اتم به كار گرفت، او از آنجا كه الكترون ها به سادگي از اتم جدا مي شدند، فكر كرد كه بايد در مدارهايي حول هسته در چرخش باشند، كه اين مدارها تنها با انرژي خاصي متناسب با مضربي از كوانتاي انرژي پايه وجود داشته باشند، مدل بور در توصيف اتم ساده ي هيدروژن به خوبي عمل مي كرد. اما در اتم هاي سنگين تر دقت آن كاهش مي يافت، و البته موجي بودن حركت الكترون همچنان معما بود.
معادله ي موج شرودينگر ـ اينجا آنجا هيچ جا :
اگر از يك كوانتومدان مكان ذره را بپرسيد، جواب خواهيد شنيد، آنجا كه بايد باشد!
شرودينگر با الهام از كار دوبروي، معادله اي نوشت كه مي توانست، به كمك آن موقعيت ذره را زماني كه بصورت موج در نظر گرفته شده، توصيف كند، شرودينگر ايده تابع موج را براي بيان احتمال بودن ذره در در يك بازه زماني در يك محل خاص به كار گرفت و اطلاعات قابل درك درباره آن ذره را از تابع موج استخراج كرد.
معادله موج شرودينگر پيشرفت قابل توجهي ايجاد كرد و منجر به مدل مدارهاي الكتروني شد. مدلي كه در آن تنها مي شد از احتمال حضور الكترون در اطراف هسته سخن گفت. درست مانند پرنده اي كه در يك قفس است، ممكن است در هر نقطه ي آن قفس در طول زمان پاي بگذارد، اما احتمال حضور وي در اطراف ظرف دانه درصد بسيار بالايي است، الكترون ها هم در هر نقطه از اطراف هسته گردش مي كردند، اما احتمال حضور آنها در سطوح كوانتيده بيش از ساير مكان هاست! اين سطوح در علم شيمي اوربيتال ناميده شد.
منبع : drnayerimehbang.com
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)