خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
    نمایش نتایج: از 16 به 24 از 24
    1. Top | #16
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
      که در دستت بجز ساغر نباشد


      زمان خوشدلی دریاب و در یاب
      که دایم در صدف گوهر نباشد


      غنیمت دان و می خور در گلستان
      که گل تا هفته دیگر نباشد


      ایا پرلعل کرده جام زرین
      ببخشا بر کسی کش زر نباشد


      بیا ای شیخ و از خمخانه ما
      شرابی خور که در کوثر نباشد


      بشوی اوراق اگر همدرس مایی
      که علم عشق در دفتر نباشد


      ز من بنیوش و دل در شاهدی بند
      که حسنش بسته زیور نباشد


      شرابی بی خمارم بخش یا رب
      که با وی هیچ درد سر نباشد


      من از جان بنده سلطان اویسم
      اگر چه یادش از چاکر نباشد


      به تاج عالم آرایش که خورشید
      چنین زیبنده افسر نباشد


      کسی گیرد خطا بر نظم حافظ
      که هیچش لطف در گوهر نباشد
      آیا تو چنان که می نمایی ​، تنگی!

    2. Top | #17
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      چون این غزل رو یه نفر برام خوند که خیلی دوسش دارم و هنوز صداش تو گوشمه

      واسه این اینو خعلی دوس دارم

      3.png
      ویرایش توسط milad1997 : 28 مرداد 1394 در ساعت 20:16

    3. Top | #18
      کاربر فعال

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو


      پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو




      ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز


      کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو




      من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان


      قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو




      دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار


      گوشه تاج سلطنت می‌شکند گدای تو




      خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند


      این همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو




      شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر


      کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو




      شاه‌نشین چشم من تکیه گه خیال توست


      جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو




      خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن


      حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسرای تو






    4. Top | #19
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات

      دوش در حــلقه مــا قصــه گیســوی تـو بود
      تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود

      دل که از ناوک مژگان تو در خون مـی‌گـشت

      بـــاز مشتـــاق کمـــانـخانـه ابروی تو بود

      هــم عفــاالله صبـــا کــز تــو پیامـی مـی‌داد

      ور نه در کس نرسیدیم کـه از کوی تو بود

      عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت

      فـتـنه انگیـز جهــان غمــزه جادوی تو بود

      مــن سرگشـته هم از اهل سـلامت بـودم

      دام راهـــم شـکـن طـره هنــدوی تو بود

      بـگشــا بنــد قبــا تــا بگشـــایـد دل من

      کــه گشـادی کـه مرا بود ز پهلوی تو بود

      بــه وفــای تــو کــه بـر تربــت حــافظ بـگذر

      کـز جهان می‌شد و در آرزوی روی تو بود

    5. Top | #20
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      به خدانگیدمن مشکل بزرگی دارم به مشکل بگید من خدای بزرگی دارم

    6. Top | #21
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      روزگاريست که سودای بتان دين من است
      غم اين کار نشاط دل غمگين من است

      ديدن روی تو را ديده جان بين بايد
      وين کجا مرتبه چشم جهان بين من است

      يار من باش که زيب فلک و زينت دهر
      از مه روی تو و اشک چو پروين من است

      تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن کرد
      خلق را ورد زبان مدحت و تحسين من است

      دولت فقر خدايا به من ارزانی دار
      کاين کرامت سبب حشمت و تمکين من است

      واعظ شحنه شناس اين عظمت گو مفروش
      زان که منزلگه سلطان دل مسکين من است

      يا رب اين کعبه مقصود تماشاگه کيست
      که مغيلان طريقش گل و نسرين من است

      حافظ از حشمت پرويز دگر قصه مخوان
      که لبش جرعه کش خسرو شيرين من است
      چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
      اسب درحسرت خوابیدن گاریچی
      ومرد گاریچی در حسرت مرگ



      ویرایش توسط Joker72 : 30 آبان 1394 در ساعت 00:19

    7. Top | #22
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
      حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
      از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
      کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد

      باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند
      موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد

      بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم
      شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد

      ای عروس هنر از بخت شکایت منما
      حجله حسن بیارای که داماد آمد

      دلفریبان نباتی همه زیور بستند
      دلبر ماست که با حسن خداداد آمد

      زیر بارند درختان که تعلق دارند
      ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد

      مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوان
      تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد
      چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
      اسب درحسرت خوابیدن گاریچی
      ومرد گاریچی در حسرت مرگ




    8. Top | #23
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      این شعر حافظ نیست.مال مولوی ولی فوق العادس از دیوان شمس

      حيلت رها کن عاشقا ديوانه شو ديوانه شو
      و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

      هم خويش را بيگانه کن هم خانه را ويرانه کن
      وآنگه بيا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

      رو سينه را چون سينه ها هفت آب شو از کينه ها
      وآنگه شراب عشق را پيمانه شو پيمانه شو

      بايد که جمله جان شوي تا لايق جانان شوي
      گر سوي مستان مي روي مستانه شو مستانه شو

      آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده
      آن گوش و عارض بايدت دردانه شو دردانه شو

      چون جان تو شد در هوا ز افسانه شيرين ما
      فاني شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو

      تو ليله القبري برو تا ليله القدري شوي
      چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو

      انديشه ات جايي رود وآنگه تو را آن جا کشد
      ز انديشه بگذر چون قضا پيشانه شو پيشانه شو

      قفلي بود ميل و هوا بنهاده بر دل هاي ما
      مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو

      بنواخت نور مصطفي آن استن حنانه را
      کمتر ز چوبي نيستي حنانه شو حنانه شو

      گويد سليمان مر تو را بشنو لسان الطير را
      دامي و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو

      گر چهره بنمايد صنم پر شو از او چون آينه
      ور زلف بگشايد صنم رو شانه شو رو شانه شو

      تا کي دوشاخه چون رخي تا کي چو بيذق کم تکي
      تا کي چو فرزين کژ روي فرزانه شو فرزانه شو

      شکرانه دادي عشق را از تحفه ها و مال ها
      هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو

      يک مدتي ارکان بدي يک مدتي حيوان بدي
      يک مدتي چون جان شدي جانانه شو جانانه شو

      اي ناطقه بر بام و در تا کي روي در خانه پر
      نطق زبان را ترک کن بي چانه شو بي چانه شو

      چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
      اسب درحسرت خوابیدن گاریچی
      ومرد گاریچی در حسرت مرگ




    9. Top | #24
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

      پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند




      به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند


      ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند




      به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند


      نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند




      سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند


      رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند




      ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارند


      ز رویم راز پنهانی چو می‌بینند می‌خوانند




      دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد


      ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند




      چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند


      بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند




      در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند


      که با این درد اگر دربند درمانند درمانند




      واقعا بی نظیره...
      همیشه سکوت نشانه ی تایید حرف طرف مقابل نیست ، گاهی
      نشانه ی قطع امید از سطح شعور اوست !!!

      (میشل فوکو)

    صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    موضوعات مشابه

    1. طعم شما چيست؟؟؟
      توسط Sky98 در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 5
      آخرين نوشته: 26 اسفند 1393, 16:46
    2. پاسخ: 18
      آخرين نوشته: 01 دی 1393, 13:11
    3. کسی سوالات کنکور خارج کشور 93 رو داره؟؟؟
      توسط G3N3R4L در انجمن پرسش و پاسخ دانش آموزی
      پاسخ: 3
      آخرين نوشته: 26 آذر 1393, 12:25
    4. پاسخ: 9
      آخرين نوشته: 24 آذر 1393, 16:26

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن