خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 2 از 4 نخستنخست 123 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 16 به 30 از 55
    1. Top | #16
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      بعضی شب ها که برق می رفت مث انسان های اولیه میریختیم تو تراس خوابگاه و تا حنجره یاری میکرد جیغ و داد میکردیم هییییییی

      بدرود


    2. Top | #17
      کاربر انجمن

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      یه شب امتحانی لوله آب داغ اتاق کناریمون ترکید آب تو اتاقامون جمع شد یه افتضاح وحشتناکی ببار اومد هیچ وقت یادم نمیره درست مثل یه رودخونه پاهامونو بالا زده بودیم و راه میرفتیمتموم وسایلمون زیر آب رفت
      بیخودی پرسه زدیم روزمان شب بشود
      بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود
      ما خدا را با خود سر دعوا بردیم،و قسمها خوردیم
      ما به هم بد کردیم،ما به هم بد گفتیم
      ما حقیقتها را زیر پا له کردیم و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
      روی هر حادثه ای حرفی از عشق زدیم
      از شما میپرسم،ما که را گول زدیم؟!...

    3. Top | #18
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      یه بار ساعت8تا10 کلاس ریاضی2داشتیم رفتیم دانشگاه دیدیم رو برد روی یه برگهa4زده کلاس ساعت12تا2تشکیل میشه(به هیچ کس هم اطلاع نداده بودن)
      ما هم خیلی شیک و مجلسی پایین برگه نوشتیم کلاس تشکیل نمیشود برگشتیم خونه(اگه اموزش میدید کله ما رو میکند)
      جلسه بعد استاده شده بود شمر که چرا اینکارو کردید


      - - - - - - پست ادغام شده - - - - - -

      فقط خاطرات دانشگاه رو بگیم؟؟؟؟؟؟؟؟
      بقیه خاطره ها پس چی؟؟؟؟

      - - - - - - پست ادغام شده - - - - - -

      نقل قول نوشته اصلی توسط mojtabarezaie93 نمایش پست ها
      بسیار زیبا و زوگذر انگار همین دیروز بود سال 85

      یادش بخیر خاطراتش زیبا و شیرین

      سال ها به مانند باد می گذرند :yahoo (2):
      خب2تاشو تعریف کن

    4. Top | #19
      کاربر باسابقه

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      یه خاطره دیگه از داداشم
      یه بار داداشم میره شب خونه پسر عمم ، پسر عمم هم فرداش امتحان ریاضی داشته
      خلاصه پسر عمم گیر میده به داداشم ک تو برو بجا من امتحان بده
      داداشم اولش میگه برو بابا
      بعدش به دلیل معرفت پسرانه قبول میکنه
      خلاصه پسر عمم شب میگیره میخوابه
      و داداشم تا صب با دوستش ریاضی میخونن
      داداشم به جاش امتحان میده
      و بالاترین نمره کلاسو میگیره
      خخخخخخخ
      I love all the stars in the sky, but they are nothing compared to the ones in your eyes

      Hesam

    5. Top | #20
      کاربر انجمن

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      بچه های کشاورزی میدونن که وقتی درس میوه ها و باغبانی و ...اینا داشته باشی ینی دیگه عالیه بخصوص اگه همزمان با میوه های فصل مورد علاقتم باشه وقتی واسه این درسها میرفتیم باغ خیلی باحال بود استاد تو یه چشم بهم زدن میدید هممون غیب شدیم وقتی عصبانی میشد میدید هر کدوممون از زیر یه درخت میوه بیرون میومدیم یکی با گوجه سبز یکی زردآلوی نارس یکی سیب ترش....خیلی باحال بود من خودم کمی چون معدم حساس بود هیچ وقت نشسته نمیخوردم ولی کم کم راه افتادمو از پسرا یاد گرفتم میوه رو با یه دستمال البته پسرا با بلوزشون تمیز کنیم و و بخوریم واقعن خاطراتی بود واس خودش .یه روزم که حسابی هممون زردآلوهای نارس باغ رو خوردیم و تو دستا و دهنامون پر بود استادمون که خیلی باحال و مهربون بود با حالت خیلی عصبی و نگران گفت چی خوردید ؟زردآلو خوردید آقای فلانی تازه بهشون سم زده بود اولش هممون از ترس پس افتادیم چن تا از بچه هام زردآلوا تو دهنشونو ریختن بیرون بعدش فهمیدیم ااستادمون سربه سرمون گذاشته وای خیلی باحال بود میگفت شکموها بار آخر میبرمتون باغ شما از آفتم بدترید
      بیخودی پرسه زدیم روزمان شب بشود
      بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود
      ما خدا را با خود سر دعوا بردیم،و قسمها خوردیم
      ما به هم بد کردیم،ما به هم بد گفتیم
      ما حقیقتها را زیر پا له کردیم و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
      روی هر حادثه ای حرفی از عشق زدیم
      از شما میپرسم،ما که را گول زدیم؟!...

    6. Top | #21
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      جالب ترین خاطرات مال زمانایی که غیبت استادا رو میکنیم و اونا هم مثل اجل معلق سبز میشن

    7. Top | #22
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      یه بار امتحان داشتیم(یه جزو400صفحه ای)استادمون نامردی نکرده بود کل جزوه رو میخواست امتحان بگیره(بماند که چقد این بنده خدا رو بچه ها مورد عنایت قرار دادن اخه6نمره ارزش داره؟؟؟؟)
      منم خودمو کشته بودم یه دور بزور خونده بود اونم روزنامه وار
      خیلی شانسی تو دانشگاه تونستم سوالا با جوابا رو گیر بیارم(سوالا به تنهایی هیچ دردی رو دوا نمیکرد چون استاد محترم با میکروسکوپ سوال دراورده بود عمرا با4دور خوندن هم کسی میتونست جواب بده)
      منم از روی سوالا عکس گرفتم تا اونجا که میتونستم برای همه بلوتوث کردم کسایی هم که گیر نیاورده بودمشون سر جلسه هواشون رو داشتم
      نشسته بودم برگه امتحانمو بالا سرم گرفتم که پشت سری بنویسه که ناگهان استاد کنارم سبز شد!!!!!(فقط خدا رو شکر استادمون خوش اخلاق بود)گفت خانم......برگه تون رو تحویل بدید زیادی نوشتید
      یادش بخیر
      همه6کامل شدیم

    8. Top | #23
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      امروز رفته بودم دانشگاهمون
      کلیه اتاقا منو فرستادن
      کارم گیر تمام کسایی که فقط اسمشون رو شنیده بودم و نبودم-بود
      رفته بودم تو یه اتاق گفت برو اتاق وسط راهرو سمت راست
      منم گفتم وسط راهرو سمت راست(اما دست چپمو نشون دادم)
      خندید دستاشو اورد بالا گفت راست اینه
      بعله فردا میشیم لیسانسه این مملکت هنوز دست راست و چپمون رو نمیشناسیم


    9. Top | #24
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      میگن یکی از نشونه های سادیسم اینه که به یکی بگی میشه یه سوال بپرسم طرف بگه بپرس تو بگی هیچی بیخیال....
      من میخوام یه نشونه دیگه هم بگم اما اگه این نشونه رو داشتین ینی وضعتون خیلی خرابه
      چند وقت پیش با دوستم بعد کلاس تو محوطه راه میرفتیم که یکی از بچه ها دستمو گرفت برد یه گوشه گفت میشه جزوتو بدی!!!!!
      همچین دستم گرفته بود انگار قرار کریستال رد و بدل کنیم!!!
      گفتم اره بیا اینم جزوه(کاملا هنگ کرده بودم با این حرکتش)
      برگشتم جای دوستم بم گفت چیکارت داشت؟
      گفتم هیچی جزوه میخواست
      گفت جلو من نمیتونست ازت بگیره(خدایی راست میگفت)
      هیچی دیگه باورنکردو 4بانده مخ منو اسفالت کرد که بگو چیکارت داشت و اینا- هرروز میپرسید
      منم هرچی میگفتم بابا به جان خودم جزوه میخواست باور نمیکرد دیگه
      در اون لحظات دعا میکردم خدا این مرضیه رونکشه که این دختر رو انداخت به جون من-فضولی هم بد دردیه والا

      هنوزم وقتی یادش میاد قیافه اش این شکلی میشه
      فک میکنه مثلا چی بهم گفته که من دارم ازش مخفی میکنم!!!!
      بعد میگن چرا بی اعصاب اخه واسه ادم اعصاب نمیزارن
      ویرایش توسط Sky98 : 20 دی 1393 در ساعت 12:21

    10. Top | #25
      کاربر باسابقه
      مدیر برتر

      نمایش مشخصات
      هی...چه روزایی که هنو نیومده!ولی خواهد آمد!!

    11. Top | #26
      کاربر انجمن

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      فعلا که نیومده..................ولی وقتی بیاد کلی خاطره میسازه:yahoo (94):
      خدایا هرجارو کردم ب غیرتوزمین خوردم

    12. Top | #27
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      از چی بگم؟؟؟؟
      خخخخخخخخخخخخخخ
      این انجمن توان تحمل خاطرات منو نداره فیلتر میکنن سایت آراز بیچاره رو.
      خخخخخخخخخخخخخخ
      چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
      اسب درحسرت خوابیدن گاریچی
      ومرد گاریچی در حسرت مرگ




    13. Top | #28
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      خاطرلت دانشجوي كنكوري:
      خونه گرفتم
      تنهايي
      فقط خودممو خودم!
      بميرمم كسي نميفهمه!!
      پايان 😔

    14. Top | #29
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      اوووف بحدی خاطره دارم ک نمیدونم کدومو تعریف کنم البته نمیشه گفت اکثرشو
      ی بار کلاسو پیچوندیم رفتیم ساندویجی ساعتش با حاج اقا داشتیم گفتیم مهربونه چند دقیقه اخرو میریم حاضری میزنیم اون روز من سرما خورده بودم قیافم خعلی ضایع بود چند دقیقه اخرو رفتیم با ی معصومیت خاص بچه ها گفتن استاد حالش خوب نبوده بردیمش دکتربا بی اعتنایی گفت یا برید تو خابگا یا اگرم دوس دارید بشنید سر کلاس غیبت خوردید در هر حال جلوی کلی ادم ضایع شدیم خدا نصیب هیشکی نکنه با لحنش خعلی ضایمون کرد

    15. Top | #30
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      سال 93 تولد یکی از دوستان بود من و چند نفر دیگه از بچه ها رو دعوت کرد شام.

      جمعا 7 نفر بودیم از این 7 نفر 3 نفر دختر بودن.

      رستوران سنتی رفته بودیم و بالطبع تو اون دیس غذا یه سری مخلفات مثه لیمو ترش و ترشی کلم و فلفل دلمه ای و ... هم بود.

      یکی از دخترا با یه وسواس خیلی خاصی هسته های لیمو ترش رو درمیاورد که اون لیموترش رو فشار بده رو جوجه.

      بعد اون یکی دوستش شروع کرد به نصیحت کردن این یکی :

      - چرا تـخماشو نمیخوری ؟
      - مگه تـخماشم میخورن ؟!
      - نصف خاصیت آنتی اکسیدانیش تو تـخماشه
      - نه خوشم نمیاد تـخماش زیر دندون یجورین

      ما 4 تا هم سرخ شده بودیم ولی نمیشد بخندیم چون درواقع کار صحیحی نبود
      البته اون یکی دوستشونم سوتی اینارو متوجه شد

    صفحه 2 از 4 نخستنخست 123 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن