اولییین دعوایی کی کردید کجا بوده علللش را بگوییید ؟؟؟؟من خودم اصلا اهل دعوا نیستم و نبودم
واسه همین یادم نمیاد
آخه دخترا اهل دعوا نیستن که
یه بار با خواهرم دعوام شد تو خونه سر بذار اول من بازی کنم
همین
دیگه دعوا نکردم
اولییین دعوایی کی کردید کجا بوده علللش را بگوییید ؟؟؟؟من خودم اصلا اهل دعوا نیستم و نبودم
واسه همین یادم نمیاد
آخه دخترا اهل دعوا نیستن که
یه بار با خواهرم دعوام شد تو خونه سر بذار اول من بازی کنم
همین
دیگه دعوا نکردم
فک نکنم کسی اولین دعواش رو یادش بیاد!
احتمالا 2 یا 3 سالگی بوده ؛ اونم سر اسباب بازی و اینجور چیزا دیگهههه!!!!!!!!
ویرایش توسط Mahsa.Nzr : 08 خرداد 1392 در ساعت 00:29
تو یه تاپیک دیگه هم گفتم
یه بار تو خیابون دعوام شد با یکی از بچه های هنرستان نزدیک مدرسه مون...دختره حالت عادی نداشت یا یه چی کشیده بود یا خورده بود!
البته بچه بودیم یه مبارزاتی میذاشتیم...اما به خواست خودمون بود...دعوا نبود
زیاداهل دعوانیستم و اولیش که یادم نیس ولی باحال ترین دعوام بایکی ازاستادامون بود آخه به یکی ازدوستای صمیمیم یه تیکه انداخت منم نتونستم تحمل کنم و یه چیزی گفتم و...!!!تایه هفته سرکلاسش نمیرفتم شایدم اون رام نمیداد!!!!ولی وقتی بابام اومد مدرسه مجبورشد عذرخواهی کنه!!!یه همچین بابای پربرشی دارم منالبته منم عذرخواهی کردم ازش خب!!!
چقد بزرگ شدین شماها !!! خخخ ! دم همه بچه های انجمن کنکور گرم
اینی که میگم اولی نیست:
یه بار توی حیاط خونمون با پسر همسایمون بازی میکردیم(تو عالم اول و دوم ابتدایی)بعدا من با عرض معذرت و گلاب به روتون خواستم برم دست به آب،توی حیاط یه توالت بود که شیر آبش از بیرون رفته بود تو و به اندازه دو تا آجر باز بود،من رفتم و اون حیاط تنها موند و یه دفعه ناقافل بابام میاد تو حیاط ببینه ما چیکار میکنیم و این پسر بنده خدا ترسید و سریع اومد پشت اون سوراخ که به من بگه یکی داره میاد که چشمتون روز بد نبینه،بابام میبینه که داره از سوراخ داخل رو نیگا میکنه،این یه نیگا همانا و کتک شب که نصیب من شد همانا.منم بهم زور داشت که به خاطر اشتباه اون کتک خوردم،یه روز یواشکی آوردمش تو حیاط خونمونو تا میخورد تو همون توالت زدم،اون بیچاره هم جیکش درنمیومد.
اولین دعوم احتمالا تو خونه با داداشام بوده دیگه O_O
احتمالا هم سر این بوده که یهم زور میگفتن...![]()
مَـن تو زندگــییه وَقتایــی باختمیه وَقتایــی افتادمیه وَقتایــی ضربه خوردمیه وَقتایــے تو تنهایــے مُـردَمحالا باید بگــــــــم:از تــمــوم اینا درس گرفتمحالا خوشحالم که خودممو نیازی ندارم که بَقیه روبرای اثبات ، تحت تاثیر بذارممَـــــــــن خودَمَــــمهَمــیــنُ بَـــــــس
کوچولو بودم
یکی از پسرای همسایه توی محله همیشه همه رو مسخره میکرد و خیلی مغرور بود
یه روز با دوست صمیمیم توی کوچه بودیم یهو پسر همسایه شروع کرد به مسخره کردن دوستم منم رفتم با لگد زدم توی ساق پاش افتاد زمین و گریه کرد رفت خونشون
از اون به بعد دیگه هیچ وقت دهنش به چرت گویی وا نشد
اولیش نبوده ولی فک کنم دوم ابتدایی بودم یه پسره بود قدش از من بلند تر بود هی تو صف میومد منو هل میداد
بعد یه بار عاصی شدم از این کارش با کله کوبیدم تو فکش (کله همیشه جوابه) خورد زمین بعد از ترس اینکه ببرنم دفتر رفتم نفر اخر صف وایسادم
بعد از 5 دقیقه دیدم با یه مبصر اومدن دنبالم پسره میگف کار اینه منم میگفتم اخه مگه میشه من اینو بزنمخلاصه که اخرش بردنمون دفتر یه نمره کم کردن ولی این اولین دعوایی بود که به خودم دست مریزاد گفتم
هر چقدر که الان دختر آرومی شدم بچگیام شر و سلیطه بودمروزی رو یادم نمیاد که زمان ابتدایی تو مدرسه دعوام نشده باشه یا جاییم زخمی نشده باشه.حالا فکر کن همون بچه رو بفرستی کلاس کاراته.با دخترخاله ی مامانم که همسن خودمه تو بازی وسطی دعوام شد و انگشت بچه ی بیچاره رو شکوندم
![]()
سه چهار سالم بود دختر همسایه جلو دوستام مسخرم میکرد میگفت هه نکاش کنید چقدر لوسه همه سر پا وایساده بودیم منم با لگد زدم تو دهنش![]()
اولیش رو نمیدونم و در کل هم آدم دعوایی نیستم خیلی کم پیش اومده
ولی اول دبیرستان بودیم (نهم الان) مدرسمون یسری اراذل داشت یبار داشتم رد میشدم یکیش (فرشاد) پا انداخت خوردم زمین، بعد دیگه خون به مغزم نرسید پاشدم (طرف هم قدش از من بلندتر بود) من اون لحظات یادم نمیاد گویا انقد مشت زده بودم سرش بچه ها ترسیده بودن دیگه منو جدا کرده بودن، بعد دیدم دوستش که همکلاس من بود داشت به دوستای بغل دستیش تو کلاس تعریف میکرد حسینو میبین داشت فرشادرو زیر مشتاش می کشت، همه هم نه بابااااا![]()
اولین دعوایی که یادم میاد 7 سالگیم بود
یه دختر شر و شور تو مدرسمون بود اسمش آریامیترا بود
از اینایی که همه عاصی شدن از دستش
منم از این دخترای ساکت و گوشه نشین
نمیدونم چیشد
انقد از کاری که کرد عصبانی شدم که موهاشو از رو مقنعه گرفتم و سرشو کوبوندم تو تخته سیاه
همه از من عصبانی شدن و هی میگفتن چیکارش داشتی
منم بغ کردم که همه طرفداریشو میکنن رفتم ی گوشه نشستم
با لپای اویزون
دعوای خاصی هیچ وقت نداشتم ابدا
فقط 16سالگیم به هم کلاسیم که صداشو برد بالا منم صدامو بلند کردم گفتم مواظب حرف زدنت باش
چون بسی بعید بود همه تا دقایقی سکوت کردن![]()
آه ای جان
آخر تا کی سرگردان...
ویرایش توسط LEA : 28 اسفند 1401 در ساعت 19:46
چه تاپیک باحالی
اولین دعوایی که یادم میاد و خارج از محیط خونه بود رو با دو تا دختر درشت تجربه کردم
اولش بگم که من خیلی ریزه میزه بودم
و سر دختر دایییم باهاشون دعوا کردم
یادش بخیر
ول کن تاب نبودن اینم هی تاب میخواستن اولش مودبانه ازشون خواستم که 5 دیقه بذارن اینم سوار بشه هولش بدم بریم
ولی قبول نکردن
یکیشون با پاش زد دماغ اینو ناکار کرد و خون دماغ شد
منم رفتم یکیشونو به فحش بستم بعد موهاشونو کشیدم
یادمه یکیشون هم هول دادم افتاد زمین
یبارم تو مدرسه از یکی از دخترا خوشم نمیومد ینی باهاش میخواستم دوست بشم ولی خیلی مغرور و دورو بود دعوام شد
بعد زنگ تفریح من اومدم ردیف دوم بشینم بهش گفتم صندلی رو بکشه کنار برم تو اونا ردیف اول بودن خلاصه به حرفم گوش نداد منم یکی از صندلی ها رو کشیدم کوبوندم زانوش
کل حیاط رو میدویدیم تا منو بزنه ولی نتونست
یبارم مامانبزرگم اومده بود خونه مون می خواست برگرده منم ناراحت بودم روی دستشو بشگون گرفتم . دو هفته دستش کبود شده بود . آهان وسایلای کیفشو هم خالی کرده بودم توش سنگ ریخته بودم
ماشاالله چقد دعوایی بودم![]()
چقدر جالبه این تاپیک
همسایه مون اومده بود خونمون با هم بازی کنیم و خلاصه با همدیگه باشیم . شاید ۵ سالمون بود .
داشتیم کارتون میدیدیم که من گفتم کانال رو عوض کنیم . اون گفت نه و کنترل رو گرفت بغلش که مثلاً بهت نمیدمش
من یدونه لگد زدم پشتش به سبک تنبیه آمریکایی
کنترل از دستش افتاد و من کار خودمو کردم![]()
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)