نوشته اصلی توسط
hichki
سلام
یکی از اعضام اما نخواستم با این یوزرم پست بذارم …
اخرین تراز:5650
این پست شاید بیشتر شبیه درد دل باشه تا سوال و جواب
ببخشید اگه طولانی هست …
نمیدونم چجوری باید بگم … اصلا نمیدونم چرا اینجوری شدم …
همش احساس خستگی دارم، درسهارو از رو بی حوصلگی و بی رغبتی میخونم
این سال کنکورجز بدبختی هیچی برا من نداشت …
از بس غصه خوردم و گریه کردم الان تا یکم گریه میکنم فورا سرم درد میاد
من ماهی یه بارم ژل نمیزنم تو خانوادمونم سفید شدن مو ارثی نیست اما من تو 19 سالگی چندین موی سفید تو سرم دارم که دارن بیشترم میشن …
باور کنین دارم ارزوی مرگ میکنم… بهتزه بمیرم تا اینده نکبتم رو نبینم …
حتی چندین بار به خودکشی هم فکر کردم اما هربار ترسیدم …
مامان بابام میگن حتما نباید پزشک بشی نشد یه رشته دیگه اما دروغ میگن، میدونم که توقع دارن … یه میلیون و پونصد تومن دادن تت فقط یه قلمچی برم و کتاب بخرم الان هیچ نتیجه ای نبینن؟
این عذاب وجدان داره منو میکشه … دیگه غذام بزور میخورم، چرا باید غذا بخورم و هیچ کاری مفیدی نکنم؟
حتی دیگه جلوی کولر هم خیلی نمیرم، حق من این چیزا نیست، حق من هیچی نیست
دیگه حالم داره از همه چی بهم میخوره، از خودم، از این نظام اموزشی از…
میان میگن تلاش بکنی موفق میشی ، مگه من تلاش نکردم؟؟ نه ماهه همه زندگیم بهم ریخته، از این رو به اون رو شدم ، کلی تو این نه ماه شکسته تر شدم اخرشم چی شد؟؟ این بود اخرش؟؟؟
قبلا هم این خستگی بود اما با یه روز استراحت حل میشد اما الان نه…
مغزم به شدت نسبت به درس خوندن مقاومت میکنه، تا میشینم درس بخونم تمام بدنم درد میگیره …
حتی چندماه پیش برای همین سردردم دکتر هم رفتم میگفت باید استرست رو کم کنی … اخه چطوری؟؟ مگه میشه؟؟؟ من دارن خودمو، خانوادمو، ایندمو نابود میکنم اون وقت عین خیالمم نباشه؟؟؟
وای خدا وای…
شاید دیگه خدا هم نمیخواد کمکم کنه … چقدر دعا کردم بهم توان درس خوندن بده اما…
امروز ظهر رفتم سوالات کنکور امسال رو نگاه انداختم، ریاضی 12_13 تا تست رو بلد بودم، شیمی هم نشمردم اما میدونستم خیلیهاشو بلدم شاید 45_55 ،زیستم بد نبود، خیلی چیزا یادم رفته بود …
این کارو کردم شاید یکم اروم بشم اما نشد، چند دقیقه خو. شدم اما بازم مثل قبل …