به نام آنکه خالق برهم زننده یکنواختی های آزاردهنده است
یه تولد اما نه از جنس دنیا اومدن ، بلکه از جنس دنیارو آوردن واسه خودت.همون دنیایی که خیلی وقته بهت پشت کرده.هر دوتا تولد با گریه شروع میشه.هر دوگریه از یه جنسه;از جنس فراغ...فراغ از جایی که باید باشی و نیستی...فراغ از دنیایی که دوستش داری.
اما گریه دوم تهش "تنفره".تنفر از حال الانت.تنفر از جایی که حقت نیست.تنفر از بلایی که سر زندگی خودت آوردی...
اما بعضی حسارو در عین تلخی میشه دوست داشت.مثل درد واکسن میمونه..." تنفر " از اون حساست. آخه تا نباشه نیاز به " تغییری" حس نمیشه...
یادمه بزرگی میگفت:
""" تهوعی باید
تحولی شاید"""
إوا یادم رفت بگم اسمشو گذاشتم" تغییر "موافقی?
"تغییر" ; همون سخته شیرین.
تغییر دیگه، همون که شب رو روز میکنه، همون که پیله رو پروانه میکنه،همون که پاییز رو بهار میکنه، ای بابا، همون که دنیا رو زیباتر میکنه دیگه.
اما; قیمت داره زیبا شدن....
بهای پروانه شدن ،تنهاییه پیله رو تحمل کردنه.
بهای زیبایی روز و طلوع خورشید رو دیدن،سکوت و تاریکی شب رو پشت سر گذاشتنه.
بهای لطافت و زیبایی بهارو حس کردن ،همه ی دارو ندارتو، وصله های تنتو ،همون برگای سبزتو فدا کردنه...
هرکسی رو توان تحمل شدت بارون بهاری نیست وقتی تموم وجودش مثل خش خش پاییز شکننده شده...وقتی هزاران بار خواسته و نشده...
آره سخته تغییر ،اما اونقدر شیرینه که بعضی وقتا از شیرینیه زیاد مثل خربزه مشهد گلوتو میزنه....
" جسارت" میخواد تغییر...
شاید از جنس جسارته یه پرنده وقتی برای اولین بار میخواد شروع به پرواز کنه...دیدی چندبار سقوط میکنه ??
« اما هیچ وقت به قدرت پروازش شک نمی کنه»
از تغییر میگفتم; همونی که تا اسمش میاد ،دلت قنج میره...
همونی که اسمش یه آرزو رو تو دلت زنده میکنه...آرزوی یک روز " اونی که دلت میگه بودن"
آخه دوست نداری الانتو...هنوزم باور داری این عقب افتادنا سهم تو نیست.آخه هنوز یه غیرتی تو وجودت فریاد میزنه که رو زمین موندن کارتو نیست...
اما هیچ فکر کردی ;
اگه یه درخت حاضر نشه وصله های تنشو ،همه ی "تعلقاتشو" به یکباره زمین بزنه و رها کنه ،هیچ وقت زیباییه سبز شدن ونو شدن رو حس نمیکنه??
اگه یه پرنده تاب نیاره درد سقوط رو هیچ وقت لذت پرواز ورها شدن رو نمیچشه??
من وتو باید چه بهایی رو بدیم واسه رفتن ، نه فرو رفتن??
تجربش کردی? یه روزی رو که تهش بگی راضیم??
آخ که چقدر شیرینه یه روز طوری زندگی کنی که خودتم باورت نشه ،انقدر که خوب بودی!
چقدر شیرینه یه روز وقتی میخوابی تو خواب لحظه شماری کنی واسه بیدار شدن!
یه روز انقدر تست بزنی دستت کم بیاره اما تو نه!
یه روز انقدر بخونی و تلاش کنی، که حتی هر غریبه ای ارزشمندی هدفت رو حس کنه!
یه روز که به هرچی که غیر درسه بتونی بگی "بی اهمیت"
یه روز که بسپاری ساعتو بهت نگن ،آخه نمیخوای اسیر زاویه ی عقربه های ساعت بشی.
یه روز که یه ستون کنار ستونهای دفتر برنامه ریزیت بسازی ،انقدری که پر شدن.
یه روز که همه ی عالم مانعت بشن اما باز تو انجامش بدی.
یه روز که آخرشب بتونی با همه وجودت بگی:
« شد اونی که میخواستم.»
آره .میشه، میشه که از حسرت تبدیل بشه به یه تجربه ، اما ;
تو " جسارته" یه روز تغییره صفر تاصد رو داری ؟
متن انگیزشی تالیفی دکتر افشار
استادیار دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی
مشاور معاونت آموزشی جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران
برنامه ریز و مشاور انگیزش تحصیلی