khkhkh che dorani bod
یادته...
-تو کتابخونه گوشیت رفت رو اسپیکر هرکاری میکردیم قطع نمیشد تو به من میدادیش منم به تو میدادمش در آخر همه سرا برگشتن طرفا ما تو هم باطری گوشیت در آوردی...
- صندلی ها رو جفت میکردم میخوابیدم تو هم بیدارم میکردی...
-تو نمازخونه نمره گندتو دیدم تو هم جیغ کشیدی سرایدر آومد طرفمون تو هم گفتی من جیغ کشیدم منم بخاطر اینکه به داداشت نگه گفتم من بودم کلی هم معذرت خواهی کردم ولی در آخر و رفت به داداشت گفت...
یادته...
---------------------------------------------------------------------------------------
ر.ا: کتابخونه رو باید بدون دوست رفت...
واای منم دیروز این تصمیمو گرفتم که برم کتابخونه چون مدرسه هم نمیرم انگیزم از بین رفته و حالم از اتاق تکراری بهم میخوره و همش خوابم میاد دیگه نمیتونم درس بخونم کتابخونه آدم بره مردمو میبینه که دارن درس میخونن انگیزش برمیگرده و بهتر ادامه میده و جو مطالعه میگیره
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)