قشنگترین
پستی
که خوندی
چی
بوده؟
"هیچ چیز واقعا خراب نیست ، حتی ساعت از کار افتاده نیز زمان را دوبار در روز درست نشان میدهد " ادی سون
هرروزی که بهترازروزهای قبلت باشه،تکه ای ازپازل رویاهای توست که سرجاش قرار میگیره، سعی کن هرروز بهترازروزقبل باشی تاپازل رویاهات روهرچه سریعتر کامل کنی
Sina
CEO of Iramrich
by the way here's my channel : @MrRich
پست قشنگ زیاد خوندم میتونم کم کم بذارم اینجا؟
چه وسوسه اي دارد خدا بودن
فكرش را بكن
هميشه كنار تو
نزديكتر از رگ گردنت باشم....!
خدای خوبم.....
به من نگو که سجاده ی سبز پهن کن و دستهایت را بالا ببر و اشک هایت را روی مُهر پر مِهر من بریز........!
به من نگو که تو فقط بخواه، می شود...!
چند بار نشانت بدهم؟! چند بار بهت ثابت کنم...؟!
که من خواستم........، نشد......................
هنوز عیدها، سردم می شود | shadow_das کاربر انجمن نودهشتیا
Öyle bir mevsimki
İnsanlar havadan daha soğuk
پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب ديد که تخت خواب کاملا مرتب و همه چيز جمع و جور شده.
يک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود پدر.
با بدترين پيش داوریهای ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه روخوند:
پدر عزيزم،
با اندوه و افسوس فراوان برايت مينويسم. من مجبوربودم با دوست دختر جديدم فرار کنم،
چون ميخواستم جلوی يک رويارويی با مادر و تو رو بگيرم. من احساسات واقعی رو با Stacy پيدا کردم،
او واقعاً معرکه است، اما ميدونستم که تو اون رو نخواهی پذيرفت، به خاطر تيزبينيهاش، خالکوبيهاش،
لباسهای تنگ موتور سواريش و به خاطر اينکه سنش از من خيلی بيشتره. اما فقط احساسات نيست، پدر.
Stacy به من گفت ما ميتونيم شاد و خوشبخت بشيم. اون يک تريلی توي جنگل داره و کُلی هيزم برای تمام زمستون.
ما يک رؤيای مشترک داريم برای داشتن تعداد زيادي بچه. Stacy چشمان من رو به روی حقيقت باز کرد
که ماريجوانا واقعا به کسی صدمه نميزنه. ما اون رو برای خودمون ميکاريم، و برای تجارت با کمک آدمای ديگه ای که توی مزرعه هستن،
برای تمام کوکائينها و اکستازيهايی که ميخوايم. در ضمن، دعا ميکنيم که علم بتونه درمانی برای ايدز پيدا کنه، و Stacy بهتر بشه.
اون لياقتش روداره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و ميدونم چطور از خودم مراقبت کنم.
يک روز، مطمئنم که برای ديدارتون بر ميگرديم، اونوقت تو ميتوني نوه های زيادت رو ببينی.
با عشق،
پسرت، John
پاورقی: پدر، هيچ کدوم از جريانات بالا واقعی نيست، من بالا هستم تو خونهء Tommy.
فقط ميخواستم بهت يادآوری کنم که در دنيا چيزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامهء مدرسه که روی ميزمه.
دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)