من فقط اشک میریزم. زوری که نیست
حتما من کمبودهایی داشتم که منو ول کرده و رفته واسه همین روم نمیشه برم باهاش بحرفم
فقط از خودم متنفر میشم که از زندگی با من راضی نبوده:troll (1)::troll (21):
من فقط اشک میریزم. زوری که نیست
حتما من کمبودهایی داشتم که منو ول کرده و رفته واسه همین روم نمیشه برم باهاش بحرفم
فقط از خودم متنفر میشم که از زندگی با من راضی نبوده:troll (1)::troll (21):
یه بلایی سرش میارم که مرغای آسمون هم به حال اون گریه کنن و هم به حال خودم، به حال خودم چون باید اعدام بشم دیگه.
آقا چکار مگه میتونی کنی !!!! اگه دوسش داری بذار خوشبخت شه با طرفش سعی کن شکسته عشقی بدی نه بخوری
ویرایش توسط maryam.23 : 16 تیر 1394 در ساعت 21:37
ولش می کنم چون اون منو دوست نداره و کسی دیگری رو دوست داره و دوست داشتن زوری نیست که من بهش بگم باید منو دوست داشته باشه.حق انتخاب داره.
اونقده گریه می کنم ک راهم بکشه ب بیمارستان
خوب ک شدم میرم با یه پسر خوشگل تر دوست میشم
تا عشقم ازحسودی بترکه!
ب همین سادگی
فقط فراموشش کن .....سعی کن خاطراتشو از بین ببری هرچی که کادو بهت داده رو یا بده به کسی یا بریز دور همه عکسا و هر چی که متعلق به اون دختر هست رو به نوعی از خودت دور کن سعی کن یه ادم مطمئن گیر بیاری هرچند مجازی زیاد مهم نیست اما هر اتفاقی که بینتون افتاده رو براش بگی یکی که فقط شنونده باشه اینکه گفتم ادم مطمئن که اگه از بین اشنا ها خواسی انتخاب کنی کسی باشه ک رازتو فاش نکنه .....فقط مهم شنونده بودنشه اینقد بگووووو از اون دختره تا ارووووم شی بخاطر خودت میگم بخاطر حال خودت ببین من حرفامو تو هوا نمیزنم تجربه دارم که میگم اون دختر متاسفانه از خاطره تو پاک نمیشه هیچوقت اما زمان این حستو بهش کمتر میکنه و یه روزی میرسه که یه نقطه کمرنگ ته ذهنت قرار میگیره ولی هیچوقت فراموش نمیشه تو میگی دوسش داری پس بذار خوشبخت شه براش دعای خوب بکن تو همین شبا دعا کن براش ک به ارزوهاش برسه سخته میدونم اما نذار احساس تنفر ازش وجودتو فرا بگیره ....میدونی چرا اینو میگم ؟ تو الان یه علاقه به یه دختر داشتی حالا اگه مدام پیش خودت بگی منو ول کرد رفت با فلانی این حس تو کم کم تبدیل به تنفر میشه ....حالا از دوتا مسئله عذاب میکشی .....تنفر و حس خیانت.......و موضوع اینکه چرا اصن رفت ؟ چرا ولم کرد ؟مگه من چیم از اون کمتر بود ؟ اینکه برای من به قول خودش جون میداد......نذار این حس تنفره رشد کنه ......میدونی چرا میگم براش دعا کن تا دل خودت ارووووم شه ........بخدا حرفام شعار نیست تجربه شخصیمه منتها فرق من با تو خیلی زیاده وضع من وحشتناکتر بود خیانت مال یه لحظه از کاراش بود اما با همه این اتفاقا من بخشیدمش سعی کردم این حس تنفر رو دور کنم بذارم کم کم این حسه دوست داشتن و علاقه کمتر بشه .....و این از من به تو نصیحت دنبال جایگزین نباش نکه یه دختری بهت محبت کرد برای فرار از تنهاییت به اون دومی تکیه کنی ....این هم بده علتشو هم برات میگم تا بفهمی ....دومی هیچوقت اولی نیست و تو دنبال دختر اولی تو وجود دومی هستی مدام مقایسش میکنی و این برای دختر دومی عذاب اور و خسته کنندست ......ببین برادر من بهترین کار الان اینه که برای خوشبختیش دعا کنی ....مگه تو دوسش نداشتی ؟ واقعا اگه به خودت میگی من عاشقشم من دوسش دارم بذار بره ......اون تقاص دل شکسته تو رو قطعا میده به زودی ......من ایمان دارم وضع الانت خیلی بهتر میشه یه روزی میاد دیگه اینقد حالت داغون نیست ....فقط راه داره ....شما اول یه نفرو پیدا کن که بدون اینکه سرزنشت کنه به حرفات گوش بده یه نفر که مدام بتونی باهاش حرف بزنی ولی یه ادم غیر نرمال پیدا نکن یکی پیدا کن که حرفتو بفهمه ولی رازتو به کسی نگه که فردا پس فردا بترسی ازش .....هر اتفاقی افتاده رو براش بگو هر چقدر دوست داری گریه کن ....من مطمئنم یه دوره اینقد احساست درگیره که نمیدونی ازش متنفری یا عاشق .......ولی تنها دوای حل این موضو زمانه ....اره زمان .....بذار بگذره بذار روزها ماه ها سالها بگذره من بهت قول میدم ماه دیگه وضع الان رو نداری 6ماه دیگه شاید یادت رفته باشه شاید برای اینکه تبدیل به یه خاطره فقط ته ذهنت بشه چند سال زمان لازم داشته باشی اما باید الان به این احساساتت غلبه کنی ....باید حرف بزنی نه بریزی تو خودت با یکی حرف بزن .........یادت نره من شرایطتت رو بخوبی درک میکنم پس به حرفام گوش بده هر وقت دیدی داری فحشش میدی و ازش متنفر میشی به یاد بیار که چقد یه روز دوسش داشتی و چه ارزوهایی داشتی براش تا دلت به رحم بیاد و اون حس تنفرت بخوابه و بعد برای خوشبختیش دعا کن ...این دعا کردن باعث ارامش خودت میشه ....یکمم رابطت رو با خدا بیشتر کن و ازش بخواه که بهت فراموشی بده ........امیدوارم بتونی فراموشش کنی نه اینکه انتقام بگیری .........و یه موضوع مهم تر اینه که سعی کنی شادی هرچند الکی برای خودت بسازی ......سعی کنی یه جوری فکر و ذهن خودتو درگیر کارای دیگه کنی ....الکی بخندی .....با دوستاتت بگردی ....فیلمای خنده دار ببینی بری کلاس و هر کاری کنی که کمتر بهش فکر کنی .....خودت رو ازش دور کن به هر ترتیبی که شده سعی کن بخندی ....اگه بخندی دیگه کمتر اون حس عذاب اور باهاته ......تنها نشین یه گوشه گریه کن یا دنبال دلیل کارای اون باش که چرا رفت .....سعی کن اصلا تنها نشی .اگه تک فرزندی تا اخرشب تا لحظه ای که چشات بسته میشه تو چت و نت باش که وقتی چشاتو میبندی فقط بخوابی نه بهش فکر کنی اگه هم برادر خواهر داری برو پیش اونا شبا باهاشون حرف بزن همینطوری الکی ....بحث پیش بکش بذار فقط یاد اون نیفتی ....تا زمانی که چشات از خستگی بسته نشده نرو زیر پتو چون امکان نداره بهش فکر نکنی .......دنبال فراموشی باش نه چیز دیگه ای .....
خدایا کمکمون کن
ویرایش توسط masoomejaliliyan : 16 تیر 1394 در ساعت 21:50
یادمه اولین بار که به نت وصل شدم اولین تایکی که زدم این بود
دقیقا همین سوال
من مطمام به من خیانت نمیکنه
میمریم برای اشک
When will those dark clouds all disappear
سر صبح یه نخ سیگار تا چشما باز شد ...
روی میز تیکت با پول نقد و پاسپورت
یه کبریت، یه بنزین، یه رویا، یه خونه
یه کوله خاطره که باید جا بمونه...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)