بی شک از آسیب های معنوی اعراب به ایرانیان که از جمله آن تحمیل خط و فرهنگ و پوشش خودشان به ما است شکی نیست اما آیا می دانید چرا امروزه کسی اسم های فارسی اصیل نمی گذارد و یا خیلی از کلمات ما عربی و خط ما نیز مثل خط عربی است ؟
در گذشته صنعت چاپ و نشر کتاب همانند امروزه نبود و از هر نسخه کتاب تنها یک یا دو مورد وجود داشت و برای ایجاد نسخه دوم باید یک فرد می نشست و آن را مجددا با دست می نوشت که کاری بس طولانی و پر خطا بود ، به همین دلیل تمام کتاب ها از جمله فرهنگ نامه ها و لغت نامه ها و.. را در کتابخانه ها می گذاشتند و افراد در آنجا به مطالعه آنها می پرداختند و یا استاد های بزرگ یک شاگرد می گرفتند و کتابهایشان را در اختیار وی قرار می دادند ! اما چه شده که ما الآن برای خیلی از واژه های بیگانه یک معادل نداریم و نمی دانیم که در گذشته ایران چه اتفاقاتی افتاده است ؟ اصلا ما که بوده ایم؟ چرا یک نسخه واقعی و اصل از کتاب پیامبر ایرانیان یعنی اوستا از زرتشت نیست ؟ بنظر خودتان آیا میشه کسی که اولین منشور حقوق بشر جهان را ساخته _کوروش بزرگ_ یک کتاب ننوشته باشد ؟ پاسخ سوالات شما اول به کتاب سوزی اعراب در ایران است و بعد از این حمله بسیاری از ایرانیان کتاب ها را نزد خود نگه داشتند و بین مردم پخش کردند و خیلی از افراد سعی در زنده کردن فرهنگ ایرانی کردند که متاسفانه همونا هم با حمله مغول ها به دست تاریخ سپرده شد و چند نقل قول از کتاب های مشهور برایتان آورده ام :
ابن خلدون که دقیق ترین و بزرگ ترین جامعه شناس و مورخ عرب است درباره کتاب سوزی به دست اعراب چنین می گوید:
« وقتی سعد ابن ابی وقاص به مداین دست یافت در آنجا کتاب های بسیار دید. نامه به عمر ابن خطاب نوشت و در باب این کتاب ها خواست. عمر در پاسخ نوشت که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در این کتاب هاست سبب راهنمایی است خدا برای ما راهنمایی فرستاده است و اگر در آن کتاب ها جر مایه گمراهی نیست خداوند ما را از شر آن ها در امان داشته است. از این سبب آن همه کتاب ها را در آب یا در اتش افکندند.(دو قرن سکوت ص ۹۸)
همچنین ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه عن القرون الخالیه چنین می نویسد:
وقتی قتیبه ابن مسلم سردار حجاج(=قومی عرب زبان بودند) بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود (=مردم قیام کرده بودند و اعراب را سرنگون کرده بودند اما وی دوباره آنجا را فتح کرد) هرکس را که خط خوارزمی می نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی دریغ گذراند و موبدان و هیربدان قوم را یکسره هلاک نمود و کتاب هاشان همه بسوزانید و تباه کرد.(صفحه ۳۵،۳۶،۴۸)
دکتر زرینکوب در کتاب دو قرن سکوت با تحلیلی منطقی به بررسی کتاب سوزی اعراب می پردازد:
شک نیست که در هجوم تازیان، بسیاری از کتاب ها و کتابخانه های ایران دستخوش آسیب فنا گشته است. این دعوی را از تاریخ ها می توان حجّت آورد و قرائن بسیار نیز از خارج آن را تأیید می کند. با این همه بعضی از اهل تحقیق در این باب تردید دارند و این تردید چه لازم است؟! برای عرب که جز قرآن هیچ سخن را قدر نمی دانست کتاب هایی که از آن مجوس بود و البته نزد وی دست کم مایه ضلال بود چه فایده داشت که به حفظ آن ها عنایت کند؟
در آیین مسلمانان آن روزگار آشنایی به خط و کتابت بسیار نادر بود و پیداست که چنین قومی تا چه حد می توانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. تمام قراین و شواهد نشان می دهد که عرب از کتاب هایی نظیر آنچه امروز از ادب پهلوی باقی مانده است فایده ای نمی برده در این صورت جای شک نیست که در آن گونه کتاب ها به دیده حرمت و تکریم نمی دیده است… نام بسیاری از کتاب های عهد ساسانی در کتاب ها مانده است که نام و نشانی از آن ها باقی نیست… پیداست که محیط مسلمانی برای وجود و بقای چنین کتاب ها مناسب نبوده است و سبب نابودی آن کتاب ها نیز همین است. باری از همه ی قراین پیداست که در حمله اعراب بسیاری از کتاب های ایرانیان، از میان رفته است.(انتشارت امیرکبیر ص ۹۶،۹۷)
مرتضی راوندی در کتاب تاریخ اجتماعی ایران می نویسد:
یکی از آثار شوم و زیان بخش حملهٔ اعراب به ایران، محو آثار علمی و ادبی این مرز و بوم بود. آن ها کلیهٔ کتب علمی و ادبی را به عنوان آثار و یادگارهای کفر و زندقه از میان بردند.
وی در دنباله می افزاید:
… سعد وقاص و دیگران حاصل صدها سال مطالعه و تحقیق ملل شرق نزدیک را به دست آب و آتش سپردند.
سپس این گفته جلال الدین همایی را می آورد که:
همان کاری را که قبل از اسلام، اسکندر با کتابخانهٔ استخر، و عمرو عاص به امر عمر با کتابخانهٔ اسکندریه و فرنگی ها بعد از فتح طرابلس شام با کتابخانهٔ مسلمین و هلاکو با دارالعلم بغداد کردند، سعد بن ابی وقاص با کتابخانهٔ عجم(=ایرانیان) کرد.(جلد دوم،صفحهٔ ۵۰)
دولتشاه سمرقندی در کتاب تذکره الشعرا (صفحهٔ ۲۶) به یکی دیگر از ماجراهای کتاب سوزی توسط اعراب در دوره خلافت عباسیان، می پردازد:
عبدالله بن طاهر به روزگار خلفای عباسی، امیر خراسان بود. روزی در نیشابور (به مسند) نشسته بود. شخصی کتابی آورد و به تحفه پیش او بنهاد. (امیر) پرسید: این چه کتاب است؟ (مرد) گفت: این قصه وامق و عذرا است و خوب حکایتی است که حکما بنام شاه انوشیروان(=شاهنشاه بزرگ ساسانیان) جمع کرده اند. امیر فرمود: ما مردم، قرآن خوانیم و به غیر از قرآن و حدیث پیغمبر چیزی نمی خوانیم و ما را از این نوع کتاب، در کار نیست.
این کتاب، تألیف مُغان (زرتشتی ها) است و پیش ما مردود است. (پس فرمود) تا آن کتاب را در آب انداختند و حکم کرد که در قلمرو او بهر جا از تصانیف عجم و مغان کتابی باشد جمله را بسوزانند
دکتر زرینکوب در کتابش (انتشارت امیرکبیر ص۹۵،۹۶) این بار به بررسی رفتار اعراب با زبان و خط ایران میپردازد و می گوید:
عربان شاید برای آنکه از آسیب زبانی ایرانیان در امان بمانند در صدد برآمدند زبان ها و لهجه های رایج در ایران را از میان ببرند. آخراین بیم هم بود که همین زبان ها خلقی را بر آن ها بشوراند و ملک و حکومت آنان را در بلاد دور افتاده ایران به خطر اندازد.
به همین سبب هر جا که در شهر های ایران، به خط و زبان و کتاب و کتابخانه برخوردند با آن ها سخت به مخالفت برخاستند… شاید بهانه ی دیگری که عرب برای مبارزه با زبان و خط ایران داشت این نکته بود که خط و زبان مجوس را مانع نشر و رواج قرآن می شمرد.
در واقع از ایرانیان حتی آن ها که آیین مسلمانی پذیرفته بودند زبان تازی را نمی آموختند و از این رو بسا که نماز و قرآن را نیز نمی توانستند به تازی بخوانند.
در کتاب تاریخ بخارا (صفحه ۷۵ چاپ تهران) آمده است:
مردم بخارا به اول اسلام، در نماز قرآن به تازی خواندندی و عربی نتوانستندی آموختن و چون وقت رکوع شدی مردی بود که در پس ایشان بانگ زدی: بکنیتا نکنیت، و چون سجده خواستندی کردن بانگ کردی: نگونیا نگونی کنیت. (بجای سبحان الله و سایر ذکر های مربوطه)
با چنین علاقه ای که مردم در ایران به زبان خویش داشتند شگفت نیست که سرداران عرب زبان ایران را تا اندازه ای با دین و حکومت خویش معارض دیده باشند و در هر دیاری برای از بین بردن و محو کردن خط و زبان فارسی کوششی ورزیده باشند.
در پایان به ذکر سخنی در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره (جلد ۲ صفحه ۵) از زبان خسرو پرویز میپردازم که می گوید:
اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آن ها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آن ها همین بس که آن ها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند.
فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند. از خوردنی ها و پوشیدنی ها و لذت ها و کامروانی های این جهان یکسره بی بهره اند…»
کتاب ۲ قرن سکوت(انتشارت امیرکبیر ص ۹۵،۹۶،۹۷- انتشارت سخن ص ۱۱۵،۱۱۶،۱۱۷،۱۱۸)
کتاب تاریخ طبری چاپ مصر (صفحه ۲۸۵،۲۸۶)
کتاب آثارالباقیه (صفحه ۳۵،۳۶،۴۸)
کتاب تاریخ بخارا چاپ تهران(صفحه ۷۵)
کتاب عقدالفرید چاپ قاهره (جلد ۲ صفحه ۵)
کتاب تاریخ اجتماعی ایران (جلد دوم،صفحهٔ ۵۰ )
کتاب تذکره الشعرا (صفحهٔ ۲۶)