تو دسشویی سوسک بود اذیتش کردم![]()
تو دسشویی سوسک بود اذیتش کردم![]()
چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
اسب درحسرت خوابیدن گاریچی
ومرد گاریچی در حسرت مرگ
وای من چیزی به خاطرنمیارم حالااین نرماله یانه؟
صبح ساعت 4 تو ی هوای بشدت بارانی ب سمت رشت رفتم تنهایی..بعضی قسمتاش نور نبود ظلمات محض چند بار ماشینا میومدن لاین من ب قصد شاخ ب شاخبعضی جاها چنان ابی جمع شده بود جلوی ماشین در میرفت
هیچوقت اون روزو فراموش نمیکنم چ استرسی داشت
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)