یادش بخیر!
من همیشه عاشق دبیرام بودم و این دلیل موفقیتم توی تحصیل بود!
ممکن بود با معلم بحثم شه ولی ازش بدم نمیومد!
با اکثر معلم هام رابطه صمیمی داشتم!
میرفتیم بیرون با معلم ادبیاتمون!
بستنی میخوردیم! راجع به فلسفه و هنر بحث میکردیم!
معلم ها منو خیلی دوست داشتن! یادمه همشون با اسم کوچیک و پیشوند آقا صدام میکردن!
احترامم رو هم حفظ میکردن! هم مدیر هم ناظم!
من هم جواب احترامشون رو میدادم و هر کمکی از دستم بر میومد میکردم!
امینشون هم بودم!
ناظممون نامه های شخصیش رو میداد من تایپ میکردم! یا اونیکی ناظم کامپیوتر دخترش که پر عکسای شخصی بود میداد من!(البته خودش میگفت من عکسارو ندیدم)
خدمتکار مدرسم که ایول! با هم چایی میخوردیم
یاد باد آن روزگاران یاد باد!