یه بیت در مورد نفر قبلیت بگو

[Harir]

زندگی پیوسته با آینده است هر که را آینده باشد زنده است

[sam-n]

هیچکس به غیر از خود ما از خود ما فریب نخورد
هیچکس به غیر از خود ما مارو به بیراهه نبرد

[Harir]

زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود است

[Faghat Pezeshki]

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما/زندگی هندسه ی ساده ویکسان نفس هاست

[sam-n]

چو آمد سقف مهمانخانه پایین
به حکم شرع مهمان را گرفتند

[Faghat Pezeshki]

چشم هار باید شست جور دیگر باید دید

- - - - - - پست ادغام شده - - - - - -

چشم هار باید شست جور دیگر باید دید

[sam-n]

بذار ای باد خوش باشد در این وهم
که اورا با جهالت کوک کردند

[Faghat Pezeshki]

ابله ار راه به رندی نبرد معذوراست/عشق کاریست که موقوف هدایت باشد

[sam-n]

بر گشنه به جز بریده نان ندهند
خوشمزه غذا به جز به نادان ندهند
ای جان رفیق بیا و نادان تو بمان
بر دانش تو به غیر زندان ندهند

[Faghat Pezeshki]

آنکس که بداند وبداند که بداند
اسب خرداز گنبدگیتی بجهاند
آنکس که بداندونداندکه بداند
بیدارکنیدش که چنین خفته نماند
آنکس که نداند وبداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
((آنکس که نداند ونداند که نداند
درجهل مرکب ابدالدهر بماند))

[sam-n]

دوستی ازمن سؤالی داشت دوش
گفتمش برگوسراپایم به گوش
گفت آیا خرتر از خر دیده ای
یا که ازاین هر دو بد تر دیده ای
گفتمش دیدم خری گاری کشان
نبود از باری در آن گاری نشان
روز گرمی در رهی بر راه بود
شخص نادانی پی اش همراه بود
گاریش خالی و خر بی بار بود
آنچه بارش بود همان افسار بود
کفش بر گاری نهاده نیم روز
آدم **** به گرمای تموز
بود او اندر پی گاری دوان
پای لت همچون گروه ابلهان
گفتمش این شخص ازخرخرترست
بلکه از خرتر بسی افزونتر
کفش بر گاری نهاده می رود
مرکبی دارد پیاده می رود

[Faghat Pezeshki]

دوش من از عرعر یک بی هنر نالان شدم
درپی جنگی ز روی کینه من با ان شدم
گفت مردی ابلهان را هیچ عذری گفته نیست
ازسخن هایش کمی خوش خنده و شادان شدم
لعن کردم خویش را از این خطای بی دلیل
چون که با او بحث کردم مثل او نادان شدم

- - - - - - پست ادغام شده - - - - - -

دوش من از عرعر یک بی هنر نالان شدم
درپی جنگی ز روی کینه من با ان شدم
گفت مردی ابلهان را هیچ عذری گفته نیست
ازسخن هایش کمی خوش خنده و شادان شدم
لعن کردم خویش را از این خطای بی دلیل
چون که با او بحث کردم مثل او نادان شدم

[sam-n]

عارضش را به مثل ماه فلک نتوان خواند
نسبت آدم به هر بی سر و پا نتوان کرد

[nitah]

الان اینجا ی بیت درباره نفر قیلی میگن یا ی شعر یا ی مدل مشاعره است یا کل کل شعریه دقیقا چه خبره ؟!

ده روز مهرگردون افسانه است و افسون / نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

[sam-n]

**** از وهم خیال خویش خوش باشد چو گو ....