.................................................. .................................................. .................................................. ..........................
عـشـق اول می کند دیـوانـه ات
تا ز مـا و من کند بیگانه ات
.
عشق چون در سینه ات مأوا کند
عقل را سرگشته و رسوا کند
.
میشوی فارغ ز هر بود و نبود
نیستی در بند اظهار وجود
.
عشق رامِ مردم اوباش نیست
دام حق ،صیاد هر قلاش نیست
.
در خور مردان بود این خوان غیب
نیست هر دل، لایق احسان غیب
.
عشق کِی همگام باشد با هوس
پخته کِی با خام گردد همنفس
.
عشق را با کفر و با ایمان چه کار
عشق را با دوزخ و رضوان چه کار
.
عشق سازد پاکبازان را شکار
کِی به دام آرد پلید و نابکار
.
زنده دلها میشوند از عشق، مست
مرده دل کی عشق را آرد به دست
.
عشق را با نیستی سودا بود
تا تو هستی، عشق کی پیدا بود
.
عشق میجوید حریفی سینه چاک
کو ندارد از فنای خویش باک
.
عشق در بند آورد عقل تو را
تا نماند در دلت چون و چرا
.
عشق اگر در سینه داری الصلا
پای نِه در وادی فقر و فنا
.
عاشق و دیــوانه و بی خویش باش
در صف آزادگان، درویش باش
مولانا