خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 5 12 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 64
    1. Top | #1
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات

      افسردگی....من کمک میخوام

      سلام به کسایی که اومدن تو این تاپیک. من به کمک نیاز دارم. حالم بده سرخورده شدم نمیدونم چیکار کنم دارم دیوونه میشم. الان نزدیک ۲ ساله من افسردگی دارم همش منتظر یه روز خوب بودم ولی نیومد. همه از دستم خسته شدن خانوادم میبینن حالم بده و عادت کردن میبینن دارم به تدریج خفه میشم ولی از وقتی یادمه تو این خانواده هیچ ری اکشنی نبوده شاید دلیل افسردگیم همین خانواده ی سرد و بی روح بوده باشه. خیلی بده آدم دلسوز نداشته باشه آدم کسیو نداشته باشه بگه چرا حالت انقد بده کسی نیست بپرسه بنده ی خدا کمک نمیخوای؟ از دوستام دارم دور میشم دلم میخواد تنها باشم رفتار عجیب و نوسانیم برا بقیه عادی شده انگار منو اینطور شناختن. ولی من خود قبلیمو از دست دادم...
      اومدم تو این تاپیک ازتون راهنمایی بخوام اگه تجربشو دارید یا ایده ای دارید که بتونم افسردگیمو درمان کنم لطفا کمکم کنید. مشاور و روانپزشک نمیخوام برم اولا که پولشون زیاده دوما که بابام منو برد پیش یه مشاور که اصلا مطب نبود و هزینه ویزیتش خیلی کم بود خلاصه که حرفاش بهم اصلا کمک نکرد منم دیگه نرفتم اونجا.مامانمم اصلا به مشاور اعتقاد نداره در حالی که بنظرم اون از منم اولویتش بیشتره برا درمان.
      خسته شدم از دست آدمای اطرافم هر روز دارم بیشتر مریض میشم.مریضی که فقط جسمی نیست....
      الان اوضاع احوالم جوریه که کل ۲۴ ساعت تو اتاقمم رو تختم دراز میکشم و با گوشیم ور میرم شاید فقط چند بار از اتاقم برم بیرون غذا بزور میخورم و ارتباطمو با همه قطع کردم. کنکورمم چند روز پیش دادم و خب از اون جایی که دو ساله داغونم و در همین وضعم کنکورمم گند زدم و خب امسال باید برم یه دانشگاه نه چندان خوب. حداقلش اینه که رشته مورد علاقمو میرم. ولی خب... تا وقتی حالم خوب نشه معدن طلاهم پیدا کنم هیچ کاری رو از پیش نمی برم...
      من باید تا شروع دانشگاه حالم خوب بشه... من میخوام زندگی کنم میخوام به هدفام برسم میخوام حسرت و آرزوهامو بدست بیارم میدونم استعدادشو دارم میدونم که میتونم ولی ولی باید اول حالمو خوب کنم اگه از دستتون کاری برمیاد ممنون میشم راهنماییم کنید .
      ببخشید روضه خوندم و حسابی سرتون رو درد آوردم ولی روحم داره ذره ذره تحلیل میره...
      ویرایش توسط konkoouri : 13 تیر 1401 در ساعت 18:43

    2. Top | #2
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      نه اینجا جای مناسبشه و نه من آدم متخصص و آگاهی هستم... پس فقط بعنوان یه گپ دوستانه ی مجازی حرفام رو درنظر بگیر...

      تا حدود زیادی شرایط مون از لحاظ درونی مثل همدیگه ست پس خوب درک میکنم..

      یه سوال
      بنظر خودت این چیزا معلول چی هستن ؟ فکر میکنی چی باعث شد که کم کم اینجوری بشی ؟


    3. Top | #3
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Z3R0 نمایش پست ها
      نه اینجا جای مناسبشه و نه من آدم متخصص و آگاهی هستم... پس فقط بعنوان یه گپ دوستانه ی مجازی حرفام رو درنظر بگیر...

      تا حدود زیادی شرایط مون از لحاظ درونی مثل همدیگه ست پس خوب درک میکنم..

      یه سوال
      بنظر خودت این چیزا معلول چی هستن ؟ فکر میکنی چی باعث شد که کم کم اینجوری بشی ؟
      سلام راستش میدونم اینجا جاش نیست ولی اینجا اخرین مقصدم برای درخواست کمک بود شرمندم.
      راستش خیلی گیجم نمیدونم معلولش چیه قطعا از کرونا و خونه نشینی حاصل شده ولی آخه چرا من نسبت به اطرافیانم انقد شکسته تر شدم قطعا باید دلیل دیگری هم داشته باشه یه درد کهنه قدیمی که با خونه نشین شدن بروز کرده. هر چی فکر میکنم هزار و یک دلیل میاد تو ذهنم ولی هیچ کدومشون برام ثابت نمیشه.

    4. Top | #4
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط konkoouri نمایش پست ها
      سلام راستش میدونم اینجا جاش نیست ولی اینجا اخرین مقصدم برای درخواست کمک بود شرمندم.
      راستش خیلی گیجم نمیدونم معلولش چیه قطعا از کرونا و خونه نشینی حاصل شده ولی آخه چرا من نسبت به اطرافیانم انقد شکسته تر شدم قطعا باید دلیل دیگری هم داشته باشه یه درد کهنه قدیمی که با خونه نشین شدن بروز کرده. هر چی فکر میکنم هزار و یک دلیل میاد تو ذهنم ولی هیچ کدومشون برام ثابت نمیشه.
      سلام
      معذرت خواهی نکن ، شرمنده هم نباش ... هیچ اشکالی نداره

      من تنها چیزی که فهمیدم اینکه توی اینجور مسائل نباید دنبال راهکار سریع و میانبر و معجزه ی کوتاه مدت برای درمان بود
      بهترین و محکم ترین و اولین قدم رسیدن به شناخت بهتره... شناخت بهتر خودمون و شناخت بهتر مشکل

      در طول روزها ، چقدر توی ذهنت از خودت نقد میکنی ؟ چقدر خودت خودت رو محکوم میکنی و نقد منفی میکنی از هر لحاظ.... ؟


    5. Top | #5
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Daghon
      نمایش مشخصات
      امان از افسردگی
      واقعا خیلی حال به هم زنه . و من کمکی از دستم برنمیاد حقیقتا . هیچ کسی هم درک نمیکنه معمولا پدر و مادر ها که سنشون زیاده که اصلا درکی از افسردگی ندارن
      ولی
      اگر میتونی با یه نفری گپ بزن و برو پیش یه روانپزشک و .....
      اینجا فقط توصیه هایی میشنوی که شاید به دردت نخوره و حالت رو هم بد تر کنه .
      ولی کنکوریزه اش رو خودم اینجوری تجربه کرده ام که هر وقت درس خونده ام حالم بهتر بوده و هر وقت دست رو دست گذاشتم و کاری نکرده ام حالم بدتر شده و فرو رفته ام تو فکر و خیال و ..... پس سعی کن ذهنت رو مشغول نگه داری و متمرکز . به جا اینکه به همه چی فکر کنی و ..... سعی کن رو یه زمینه به خصوصی متمرکز بشی . برای منکه جواب داده . شاید برای شما هم جواب بده
      " دردا که بپختیم در این سوز نهان
      وان را خبر از آتش ما نیست که خامست "
      ویرایش توسط _Joseph_ : 13 تیر 1401 در ساعت 18:58

    6. Top | #6
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Z3R0 نمایش پست ها

      سلام
      معذرت خواهی نکن ، شرمنده هم نباش ... هیچ اشکالی نداره

      من تنها چیزی که فهمیدم اینکه توی اینجور مسائل نباید دنبال راهکار سریع و میانبر و معجزه ی کوتاه مدت برای درمان بود
      بهترین و محکم ترین و اولین قدم رسیدن به شناخت بهتره... شناخت بهتر خودمون و شناخت بهتر مشکل

      در طول روزها ، چقدر توی ذهنت از خودت نقد میکنی ؟ چقدر خودت خودت رو محکوم میکنی و نقد منفی میکنی از هر لحاظ.... ؟
      چجور باید خودمو بشناسم و مشکلاتمو راهش چیه؟
      هم خودمو نقد و محکوم میکنم هم اطرافیانمو احساس میکنم مشکلاتم اونقدر زیاد و جزئی ان انگار که باید یه عالمه سوزن ریز رو از زمین پیدا کنم احساس میکنم زمان داره میره و منو با خودش میبره بدون اینکه من بتونم تکون بدم به خودم اصلا نفهمیدم چطور داره ۱۹ سالم میشه...
      بعضی وقتام با اینکه صدبار به خودم گوشزد میکنم که هیچوقت برا شروع دیر نیست اما اون حس درونم هی آیه یاس میخونه که دیگه تو بزرگ شدی و بچه نیستی نمیتونی حسرتای بچگیتو براورده کنی و حس خوبی داشته باشی

    7. Top | #7
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط _Joseph_ نمایش پست ها
      امان از افسردگی
      واقعا خیلی حال به هم زنه . و من کمکی از دستم برنمیاد حقیقتا . هیچ کسی هم درک نمیکنه معمولا پدر و مادر ها که سنشون زیاده که اصلا درکی از افسردگی ندارن
      ولی
      اگر میتونی با یه نفری گپ بزن و برو پیش یه روانپزشک و .....
      اینجا فقط توصیه هایی میشنوی که شاید به دردت نخوره و حالت رو هم بد تر کنه .
      ولی کنکوریزه اش رو خودم اینجوری تجربه کرده ام که هر وقت درس خونده ام حالم بهتر بوده و هر وقت دست رو دست گذاشتم و کاری نکرده ام حالم بدتر شده و فرو رفته ام تو فکر و خیال و ..... پس سعی کن ذهنت رو مشغول نگه داری و متمرکز . به جا اینکه به همه چی فکر کنی و ..... سعی کن رو یه زمینه به خصوصی متمرکز بشی . برای منکه جواب داده . شاید برای شما هم جواب بده
      واقعا امان از افسردگی... انقد بقیه رو دق دادم دیگه روم نمیشه از کسی بخوام باهام گپ بزنه حرفای بقیه تو کتم نمیره اصلا.
      آره ولی اولش باید آدم موتورش داغ بشه که بتونه خودشو مشغول نگه داره من هی یاعلی میگم و بلند میشم و هی میشینم زمین. انگار انرژی کار کردن ندارم

    8. Top | #8
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Daghon
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط konkoouri نمایش پست ها
      واقعا امان از افسردگی... انقد بقیه رو دق دادم دیگه روم نمیشه از کسی بخوام باهام گپ بزنه حرفای بقیه تو کتم نمیره اصلا.
      آره ولی اولش باید آدم موتورش داغ بشه که بتونه خودشو مشغول نگه داره من هی یاعلی میگم و بلند میشم و هی میشینم زمین. انگار انرژی کار کردن ندارم
      عادت کردی به این کار .
      باید یکی دو هفته سختیشو به جون بخری و تا سر حد توان و حتی بیشتر بخونی . کم کم یخه اب میشه و روون میشی
      " دردا که بپختیم در این سوز نهان
      وان را خبر از آتش ما نیست که خامست "

    9. Top | #9
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط _Joseph_ نمایش پست ها
      عادت کردی به این کار .
      باید یکی دو هفته سختیشو به جون بخری و تا سر حد توان و حتی بیشتر بخونی . کم کم یخه اب میشه و روون میشی
      چیو بخونم آخه درسم تموم شد کنکورمم دادم

    10. Top | #10
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط konkoouri نمایش پست ها
      چجور باید خودمو بشناسم و مشکلاتمو راهش چیه؟
      هم خودمو نقد و محکوم میکنم هم اطرافیانمو احساس میکنم مشکلاتم اونقدر زیاد و جزئی ان انگار که باید یه عالمه سوزن ریز رو از زمین پیدا کنم احساس میکنم زمان داره میره و منو با خودش میبره بدون اینکه من بتونم تکون بدم به خودم اصلا نفهمیدم چطور داره ۱۹ سالم میشه...
      بعضی وقتام با اینکه صدبار به خودم گوشزد میکنم که هیچوقت برا شروع دیر نیست اما اون حس درونم هی آیه یاس میخونه که دیگه تو بزرگ شدی و بچه نیستی نمیتونی حسرتای بچگیتو براورده کنی و حس خوبی داشته باشی
      همین الان داری انجامش میدی
      با فکر کردن بهش و پاسخ دادن و فکر کردن به پاسخ سوال هایی که دارم ازت میپرسم...
      با روبه رو شدن با خودت ، با مهربانانه برخورد کردن با خودت ، با دوست داشتن خودت .... با پیدا کردن هر علت کوچیک و بزرگی که باعث این حال بد در تو شدن و شناختن و تفکر و شروع برای تغییر...


      میدونی...
      انتقاد از خود... بنظرم یکی از ریشه های اصلی هست... این صداها و افکاری که هرثانیه انقدر و بارها خودمون به خورد خودمون دادیم که دیگه بهشون عادت کردیم و خیلی راحت کنترل حال و سلامت روان مون دراختیار میگیره و در ادامه منجر به زایش مریضی های مختلف جسمی و روانی میشه...

      اگر من آدم ترسویی هستم ، به میزان زیادی برمیگرده به اینکه هزاران و هزاران بار توی ذهنم و گفت و گو های درونیم خودم به خودم گفتم ترسو و باورش کردم و درجهت همین باور تصمیماتم رو گرفتم
      یا هر تفکر و گفت وگو و انتقاد منفی درونی دیگری...


      یه چیزی ازت میخوام لطفا همین الان انجامش بده و امتحان کن
      برو جلوی آینه
      توی چشمای خودت نگاه کن مستقیم توی چشمای خودت
      بعدش با صدای بلند در همین حال به خودت بگو " دوست دارم "
      اگه نتونستی انجامش بدی اشکالی نداره ولی حتما سعی بکن و برو جلوی آینه

      بیا و حست رو بگو ، وقتی داشتی تلاش میکردی که انجامش بدی چه حسی داشتی ؟ چه افکاری توی ذهنت میومد؟ تونستی اینکار رو انجام بدی یا نه ؟


    11. Top | #11
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط konkoouri نمایش پست ها
      سلام به کسایی که اومدن تو این تاپیک. من به کمک نیاز دارم. حالم بده سرخورده شدم نمیدونم چیکار کنم دارم دیوونه میشم. الان نزدیک ۲ ساله من افسردگی دارم همش منتظر یه روز خوب بودم ولی نیومد. همه از دستم خسته شدن خانوادم میبینن حالم بده و عادت کردن میبینن دارم به تدریج خفه میشم ولی از وقتی یادمه تو این خانواده هیچ ری اکشنی نبوده شاید دلیل افسردگیم همین خانواده ی سرد و بی روح بوده باشه. خیلی بده آدم دلسوز نداشته باشه آدم کسیو نداشته باشه بگه چرا حالت انقد بده کسی نیست بپرسه بنده ی خدا کمک نمیخوای؟ از دوستام دارم دور میشم دلم میخواد تنها باشم رفتار عجیب و نوسانیم برا بقیه عادی شده انگار منو اینطور شناختن. ولی من خود قبلیمو از دست دادم...
      اومدم تو این تاپیک ازتون راهنمایی بخوام اگه تجربشو دارید یا ایده ای دارید که بتونم افسردگیمو درمان کنم لطفا کمکم کنید. مشاور و روانپزشک نمیخوام برم اولا که پولشون زیاده دوما که بابام منو برد پیش یه مشاور که اصلا مطب نبود و هزینه ویزیتش خیلی کم بود خلاصه که حرفاش بهم اصلا کمک نکرد منم دیگه نرفتم اونجا.مامانمم اصلا به مشاور اعتقاد نداره در حالی که بنظرم اون از منم اولویتش بیشتره برا درمان.
      خسته شدم از دست آدمای اطرافم هر روز دارم بیشتر مریض میشم.مریضی که فقط جسمی نیست....
      الان اوضاع احوالم جوریه که کل ۲۴ ساعت تو اتاقمم رو تختم دراز میکشم و با گوشیم ور میرم شاید فقط چند بار از اتاقم برم بیرون غذا بزور میخورم و ارتباطمو با همه قطع کردم. کنکورمم چند روز پیش دادم و خب از اون جایی که دو ساله داغونم و در همین وضعم کنکورمم گند زدم و خب امسال باید برم یه دانشگاه نه چندان خوب. حداقلش اینه که رشته مورد علاقمو میرم. ولی خب... تا وقتی حالم خوب نشه معدن طلاهم پیدا کنم هیچ کاری رو از پیش نمی برم...
      من باید تا شروع دانشگاه حالم خوب بشه... من میخوام زندگی کنم میخوام به هدفام برسم میخوام حسرت و آرزوهامو بدست بیارم میدونم استعدادشو دارم میدونم که میتونم ولی ولی باید اول حالمو خوب کنم اگه از دستتون کاری برمیاد ممنون میشم راهنماییم کنید .
      ببخشید روضه خوندم و حسابی سرتون رو درد آوردم ولی روحم داره ذره ذره تحلیل میره...
      سلام

      تجربه مشابهی رو داشتم البته با این تفاوت که خانواده من مشکلی با روانشناس و روانپزشک نداشتند

      حالتو درک میکنم ولی راه حلی از آدمای اینجا نمیگیری

      پس هر طور شده خانواده رو قانع کن که بری پیش روانپزشک و طول دوره درمان رو با دارو طی کنی (روانشناس رو نگفتم چون گفتی محدودیت مالی داری و معمولا روانشناس کاردرست خیلی کمه و هزینش هم بیشتر در میاد وگرنه حالت ایده آلش اینه که اول بری پیش روانشناس و بعد روانپزشک)

      با اینکه گفتی قبل از دانشگاه باید درمان سی خیلی موافقم، زودتر برو دنبال درمان، چون تو دانشگاه مثل دبیرستان نیست، دوستی ها و رفاقت های خوبی پیدا می‌کنی و حسابی بهت خوش میگذره ولی اگه افسردگی درمان نشه دانشگاه زهرمارت میشه، پس زودتر برو دنبال درمان
      ویرایش توسط Friedrich : 13 تیر 1401 در ساعت 19:19

    12. Top | #12
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Daghon
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط konkoouri نمایش پست ها
      چیو بخونم آخه درسم تموم شد کنکورمم دادم
      برو پیش روانپزشک واقعا کمکت میکنه

      " دردا که بپختیم در این سوز نهان
      وان را خبر از آتش ما نیست که خامست "

    13. Top | #13
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Z3R0 نمایش پست ها

      همین الان داری انجامش میدی
      با فکر کردن بهش و پاسخ دادن و فکر کردن به پاسخ سوال هایی که دارم ازت میپرسم...
      با روبه رو شدن با خودت ، با مهربانانه برخورد کردن با خودت ، با دوست داشتن خودت .... با پیدا کردن هر علت کوچیک و بزرگی که باعث این حال بد در تو شدن و شناختن و تفکر و شروع برای تغییر...


      میدونی...
      انتقاد از خود... بنظرم یکی از ریشه های اصلی هست... این صداها و افکاری که هرثانیه انقدر و بارها خودمون به خورد خودمون دادیم که دیگه بهشون عادت کردیم و خیلی راحت کنترل حال و سلامت روان مون دراختیار میگیره و در ادامه منجر به زایش مریضی های مختلف جسمی و روانی میشه...

      اگر من آدم ترسویی هستم ، به میزان زیادی برمیگرده به اینکه هزاران و هزاران بار توی ذهنم و گفت و گو های درونیم خودم به خودم گفتم ترسو و باورش کردم و درجهت همین باور تصمیماتم رو گرفتم
      یا هر تفکر و گفت وگو و انتقاد منفی درونی دیگری...


      یه چیزی ازت میخوام لطفا همین الان انجامش بده و امتحان کن
      برو جلوی آینه
      توی چشمای خودت نگاه کن مستقیم توی چشمای خودت
      بعدش با صدای بلند در همین حال به خودت بگو " دوست دارم "
      اگه نتونستی انجامش بدی اشکالی نداره ولی حتما سعی بکن و برو جلوی آینه

      بیا و حست رو بگو ، وقتی داشتی تلاش میکردی که انجامش بدی چه حسی داشتی ؟ چه افکاری توی ذهنت میومد؟ تونستی اینکار رو انجام بدی یا نه ؟
      نتونستم بگم...نمیدونم چرا نمیتونم به خودم بگم دوست دارم...مخصوصا اینکه از قیافمم بدم میاد دیگه خودمو دیدم بیشتر نتونستم بگم

    14. Top | #14
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط loading نمایش پست ها
      با اینکه گفتی قبل از دانشگاه باید درمان سی خیلی موافقم، زودتر برو دنبال درمان، چون تو دانشگاه مثل دبیرستان نیست، دوستی ها و رفاقت های خوبی پیدا می‌کنی و حسابی بهت خوش میگذره ولی اگه افسردگی درمان نشه دانشگاه زهرمارت میشه، پس زودتر برو دنبال درمان


      بیماری های روان با بیماری های جسم خیلی متفاوته...
      شاید یسری از بیماری های جسم با یک دارو و درمان در بازه ی کوتاهی از زمان برطرف و حل بشن

      ولی بیماری های روان نه
      قطعا روانپزشکی هم که شما رو فقط به قرص ببنده هیچی از سلامت روان و این حوزه بارش نیست... چون برای درمان این چنین بیماری ها و اختلالاتی فقط قرص و دارو کافی نیست ، اگر فقط به قرص های رنگ و بارنگ عادت پیدا کنیم شاید حتی وضعیت بدتر از این هم بشود و این تومور تبدیل به سرطان خاموشی بشه که به حال خودش رها شده و بدخیم تر بدخیم تر میشه تا اینکه دوباره برمیگرده و اینبار نه در قالب رفتارهای گوشه گیری و سکون و افسردگی ، بلکه در قالب تفکرهای خودکشی و حتی اقدام بهش...

      تنها کاری که داروها برامون انجام میدن اینکه روی مغز و ناحیه های خاصی درش بصورت موقت تاثیر میذارن و اگر فعالیتی کاهش پیدا کرده افزایشش میدن یا برعکس
      ولی بعد روان آدمی زاد تنها به این جنبه محدود نمیشه که بخواد با دارو رفع بشه...
      دارو و قرص درصورت صلاح دید روانپزشک فقط بعنوان یک مکمل درمانی باید باشه و درمان اصلی چیز دیگری ست...

      نباید به فکر راه حل سریع و میانبر بود...


    15. Top | #15
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط loading نمایش پست ها
      سلام

      تجربه مشابهی رو داشتم البته با این تفاوت که خانواده من مشکلی با روانشناس و روانپزشک نداشتند

      حالتو درک میکنم ولی راه حلی از آدمای اینجا نمیگیری

      پس هر طور شده خانواده رو قانع کن که بری پیش روانپزشک و طول دوره درمان رو با دارو طی کنی (روانشناس رو نگفتم چون گفتی محدودیت مالی داری و معمولا روانشناس کاردرست خیلی کمه و هزینش هم بیشتر در میاد وگرنه حالت ایده آلش اینه که اول بری پیش روانشناس و بعد روانپزشک)

      با اینکه گفتی قبل از دانشگاه باید درمان سی خیلی موافقم، زودتر برو دنبال درمان، چون تو دانشگاه مثل دبیرستان نیست، دوستی ها و رفاقت های خوبی پیدا می‌کنی و حسابی بهت خوش میگذره ولی اگه افسردگی درمان نشه دانشگاه زهرمارت میشه، پس زودتر برو دنبال درمان
      یعنی راهی نیست با یه سری فعالیتا و راهکارها خودمو به تدریج درمان کنم؟

    صفحه 1 از 5 12 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن