سلام
دیروز برحسب اتفاق با چندنفر از دوستان که دچار این مشکل شده بودن صحبت میکردم
و چند مدل از نحوه برخورد خودم با این مشکل و شرایط رو براشون تعریف کردم
حالا کلا قضیه و مشکل چیه؟
وقتی شما شرایط خوب درس خوندن رو دارید اما هی میزنید تو جاده خاکی ... هرکاری میکنید و هرمدلی وقتتون رو میگذرونید بغیر از درس خوندن
یکی از نشانه های مرسومش هم اینکه هی بخودتون میگید نیم ساعت دیگه شروع میکنم به خوندن ، یک ساعت دیگه شروع میکنم..ظهر شروع میکنم و...
یه مدل حس تعلل ، بی حالی ، قصور ، کوتاهی ، رخوت و درماندگی نسبت به درس خوندن
بارها هم شده که شما یه مدت مستمر و خوب درس خوندیا اما یهو دچار این حس ها و این شرایط میشی و دیگه نمیتونی به اون استمراره ادامه بدی و توی روندت یه سکته ایجاد میشه
تاپیک کاملا عمومیه
یعنی من نیومدم اینجا مطلب خاصی رو ارائه بدم
مطمعنن همگی شما دچار این حس ها و این مشکل شدید....سوال اصلی تاپیک این هست که :
وقتی توی این شرایط گیر افتادید برای رهایی و برگشتن به مسیر ،شما چه راهکار و واکنش و برخوردی از خودتون بروز دادید ؟
من صرفا بعنوان اولین نفر از تجربه و راهکارهای خودم تعریف میکنم شما هم از تجربه ی خودتون برامون بنویسید
_ وقتایی که دلم به درس نمیرفت و از خوب نخوندن کلافه میشدم ،یکی از کارهایی که معمولا انجام میدادم این بود که
کتاب و دفترم رو برمیداشتم ، میرفتم توی حال و پذیرایی خونه که جلوی دید بقیه باشم
خودم رو در معرض دید بقیه قرار میدادم یه گوشه میشستم و شروع میکردم به درس خوندن اگه هم حرفاشون یا صداها مزاحمم میشد ، هدفون یا هندز فری میذاشتم و میخوندم
نمیدونم چرا...ولی اینکه آدم درمعرض دید بقیه قرار بگیره و مشغول کارش بشه (البته موقت نه همیشگی) میتونه کمک کننده باشه ، البته برای من اینطور بود
توجه کنید که اینکار صرفا موقت و بعضی روزها انجام میشد نه بصورت دائم و همیشگی
_کار دیگه ای که میکردم
عوض کردن فضا بود
بصورت موقت و چندروزی میرفتم کتابخونه و مطالعه میکردم و عواملی که به اهمال کاری کمک میکرد رو با خودم نمیبردم مثلا اگه گوشی هوشمند برای شما جزو این عوامل محسوب میشه با خودتون یه گوشی ساده ببرید کتابخونه یا اگه ضروری نیست اصلا نبرید
این عوض کردنه جو و فضا میتونه در امر برگشتن به ریتم خوب درس خوندن کمک کننده باشه
ولی خب الان کروناست و احتمالا کتابخونه ها بسته
ولی میتونید یکاری انجام بدید ، اتاقاتون رو تمیز کنید و دکوراسیون و وسایل اتاقتون رو جاهاش رو تغییر بدید
_یکی از کارهای مهم دیگه این بود که
یکی دوتا قانون مهم برای خودم میذاشتم ، این قانون ها باید تحت هر شرایطی اجرا میشد پس نباید غیرمعقول یا چیز خیلی سختی درنظر گرفته بشن همچنین نباید تعدادشون زیاد باشه، اما باید چیزهایی انتخاب بشن که بقیه روز روهم تحت تاثیر مثبت خودشون قرار بدن
یه قانون مهمی که داشتم این بود که
فرقی نمیکنه ساعت 4 صبح بیدار شدم یا 5 بیدار شدم یا 7 بیدار شدم یا.... هرساعتی که هست مهم نیست
قانونم این بود که 2 ساعت اول صبح و 2 ساعت استارت مطالعه ام رو حتما حتما فول و کامل و باتمرکز و انرژی پر کنم و بخونم
اون شروعه روز برام مهم بود و میتونست اون دل مردگی مطالعه ی باقی روز رو بشدت کاهش بده....شما هم شاید تجربه کرده باشید که وقتی شروع روز رو خراب میکنید احتمالا تاثیر بدی روی کل اون روز گذاشته میشه
این یکی از قانون هام بود و خب تاثیر خیلی زیادی هم روی استمرار و مطالعه روزانه ام میذاشت
_مورد بعدی این بود که
وقتی کارها یا تفریح ها و درکل چیزهایی که برام خوشایند بود اما فعلا برام مضر بود یا وابستگی میاورد رو حذف میکردم درازای حذف کردن اونا یکی دوتا چیز مفید یا خنثی ای که بهشون علاقه داشتم رو به ریتم روزانه ام اضافه میکردم.
مثلا اون چیز مضر ممکنه برای فردی ، اینستاگرامش باشه خب اون آدم میاد و اینستاگرام و بقیه عوامل این چینینی رو حذف و از خودش دور میکنه
خب که چی ؟ یعنی کل روزش فقط بشه درس خوندن ؟ مگه میشه آدم یه نفس فقط درس بخونه؟؟؟؟ خب معلومه اینجوری سریع کم میاره و افسرده میشه و قضیه ی رخوت و درماندگی در مطالعه میاد سراغش
وقتی میای عوامل ضربه زننده و مضر رو حذف میکنی ، چندتا چیزی که دوسشون داری و تاثیر مثبتی روی حال و انرژیت دارن (اما وابستگی نسبت بهشون نداری) رو جایگزین شون کن
برای هرکس متفاوته ، ممکنه یکی پیاده روی رو انتخاب کنه یکی گهگاه صحبت کردن با رفیقش ، یکی آشپزی یکی ....
برای من دو سه تای اصلیش گوش کردن به پادکست و چنددقیقه ورزش و غروب ها و آخر شب ها که درسم سبک میشد و روبه اتمام ، میشستم یک قسمت حدود 20 دقیقه ای از سریال کمدی خارجی نگاه میکردم (البته سریال هم ممکنه برای بعضی ها در دسته ی وابستگی قرار بگیره..)
_یک راهکار دیگه ام این بود که
یک روز از آخر هفته رو نسبت به باقی روزام سبک تر میچیدم
سبک تر چیدن به معنی خیلی کمتر درس خوندن نیست....منظور اینکه یمقدار متنوع تر و یمقدار سهم درس هایی که بیشتر باهاشون حال میکردم رو افزایش میدام
البته اگه نسبت به روزای دیگه دو سه ساعت کمتر میخوندم هم اشکالی نداشت
درکل ، یک روز سبک تر و متنوع تر نسبت به روزای دیگه ی هفته بهم کمک میکرد تا یه مدل ریکاوری بشم
انگار باعث میشد خستگی هفته در بشه ، نه اینکه خستگی هفته پیش رو با خودم ببرم توی هفته ی بعدی و همه ی اینا روی هم جمع بشن تا ناگهان تبدیل بشه به رخوت و درماندگی در مطالعه و یهو افت ناگهانی رخ بده...
_مورد دیگه هم این بود که
هی تند تند باخودم تکرار نمیکردم که من انگیزه ام تموم شده دیگه انگیزه ندارم ، میدونم منظور از گفتن این جملات چیه و دقیقا هم درک میکنم چه حسی داره
اما فکر کردن به این چیزا و تکرار مداوم و گفتن شون فقط همه چیز رو بدتر میکنه
دیدگاهم رو برای درس خوندن برمینای انگیزه قرار ندادم
بلکه به خودم گفتم مسئولیت اصلی تو الان خوب درس خوندنه....تو آدم مسئولیت پذیری هستی و مهم ترین مسئولیت تو الان خوب درس خوندنه
این دیدگاهی بود که بهش باور داشتم و زیاد با خودم تکرار میکردم
اینا چندمورد از مهم ترین راهکارهای من بود برای اینکه متن خیلی طولانی نشه به همین ها اکتفا کردم
شما هم حتما درمورد تجربه ی خودتون از این موقعیت و نحوه برخوردتون رو داخل تاپیک به اشتراک بذارید
همگی موفق باشید