خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 23
    1. Top | #1
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات

      رخوت و درماندگی در مطالعه

      سلام

      دیروز برحسب اتفاق با چندنفر از دوستان که دچار این مشکل شده بودن صحبت میکردم
      و چند مدل از نحوه برخورد خودم با این مشکل و شرایط رو براشون تعریف کردم

      حالا کلا قضیه و مشکل چیه؟
      وقتی شما شرایط خوب درس خوندن رو دارید اما هی میزنید تو جاده خاکی ... هرکاری میکنید و هرمدلی وقتتون رو میگذرونید بغیر از درس خوندن
      یکی از نشانه های مرسومش هم اینکه هی بخودتون میگید نیم ساعت دیگه شروع میکنم به خوندن ، یک ساعت دیگه شروع میکنم..ظهر شروع میکنم و...
      یه مدل حس تعلل ، بی حالی ، قصور ، کوتاهی ، رخوت و درماندگی نسبت به درس خوندن
      بارها هم شده که شما یه مدت مستمر و خوب درس خوندیا اما یهو دچار این حس ها و این شرایط میشی و دیگه نمیتونی به اون استمراره ادامه بدی و توی روندت یه سکته ایجاد میشه


      تاپیک کاملا عمومیه
      یعنی من نیومدم اینجا مطلب خاصی رو ارائه بدم
      مطمعنن همگی شما دچار این حس ها و این مشکل شدید....سوال اصلی تاپیک این هست که :



      وقتی توی این شرایط گیر افتادید برای رهایی و برگشتن به مسیر ،شما چه راهکار و واکنش و برخوردی از خودتون بروز دادید ؟




      من صرفا بعنوان اولین نفر از تجربه و راهکارهای خودم تعریف میکنم شما هم از تجربه ی خودتون برامون بنویسید

      _ وقتایی که دلم به درس نمیرفت و از خوب نخوندن کلافه میشدم ،یکی از کارهایی که معمولا انجام میدادم این بود که
      کتاب و دفترم رو برمیداشتم ، میرفتم توی حال و پذیرایی خونه که جلوی دید بقیه باشم
      خودم رو در معرض دید بقیه قرار میدادم یه گوشه میشستم و شروع میکردم به درس خوندن اگه هم حرفاشون یا صداها مزاحمم میشد ، هدفون یا هندز فری میذاشتم و میخوندم
      نمیدونم چرا...ولی اینکه آدم درمعرض دید بقیه قرار بگیره و مشغول کارش بشه (البته موقت نه همیشگی) میتونه کمک کننده باشه ، البته برای من اینطور بود
      توجه کنید که اینکار صرفا موقت و بعضی روزها انجام میشد نه بصورت دائم و همیشگی


      _کار دیگه ای که میکردم
      عوض کردن فضا بود
      بصورت موقت و چندروزی میرفتم کتابخونه و مطالعه میکردم و عواملی که به اهمال کاری کمک میکرد رو با خودم نمیبردم مثلا اگه گوشی هوشمند برای شما جزو این عوامل محسوب میشه با خودتون یه گوشی ساده ببرید کتابخونه یا اگه ضروری نیست اصلا نبرید
      این عوض کردنه جو و فضا میتونه در امر برگشتن به ریتم خوب درس خوندن کمک کننده باشه
      ولی خب الان کروناست و احتمالا کتابخونه ها بسته
      ولی میتونید یکاری انجام بدید ، اتاقاتون رو تمیز کنید و دکوراسیون و وسایل اتاقتون رو جاهاش رو تغییر بدید


      _یکی از کارهای مهم دیگه این بود که
      یکی دوتا قانون مهم برای خودم میذاشتم ، این قانون ها باید تحت هر شرایطی اجرا میشد پس نباید غیرمعقول یا چیز خیلی سختی درنظر گرفته بشن همچنین نباید تعدادشون زیاد باشه، اما باید چیزهایی انتخاب بشن که بقیه روز روهم تحت تاثیر مثبت خودشون قرار بدن
      یه قانون مهمی که داشتم این بود که
      فرقی نمیکنه ساعت 4 صبح بیدار شدم یا 5 بیدار شدم یا 7 بیدار شدم یا.... هرساعتی که هست مهم نیست
      قانونم این بود که 2 ساعت اول صبح و 2 ساعت استارت مطالعه ام رو حتما حتما فول و کامل و باتمرکز و انرژی پر کنم و بخونم
      اون شروعه روز برام مهم بود و میتونست اون دل مردگی مطالعه ی باقی روز رو بشدت کاهش بده....شما هم شاید تجربه کرده باشید که وقتی شروع روز رو خراب میکنید احتمالا تاثیر بدی روی کل اون روز گذاشته میشه
      این یکی از قانون هام بود و خب تاثیر خیلی زیادی هم روی استمرار و مطالعه روزانه ام میذاشت


      _مورد بعدی این بود که
      وقتی کارها یا تفریح ها و درکل چیزهایی که برام خوشایند بود اما فعلا برام مضر بود یا وابستگی میاورد رو حذف میکردم درازای حذف کردن اونا یکی دوتا چیز مفید یا خنثی ای که بهشون علاقه داشتم رو به ریتم روزانه ام اضافه میکردم.
      مثلا اون چیز مضر ممکنه برای فردی ، اینستاگرامش باشه خب اون آدم میاد و اینستاگرام و بقیه عوامل این چینینی رو حذف و از خودش دور میکنه
      خب که چی ؟ یعنی کل روزش فقط بشه درس خوندن ؟ مگه میشه آدم یه نفس فقط درس بخونه؟؟؟؟ خب معلومه اینجوری سریع کم میاره و افسرده میشه و قضیه ی رخوت و درماندگی در مطالعه میاد سراغش
      وقتی میای عوامل ضربه زننده و مضر رو حذف میکنی ، چندتا چیزی که دوسشون داری و تاثیر مثبتی روی حال و انرژیت دارن (اما وابستگی نسبت بهشون نداری) رو جایگزین شون کن
      برای هرکس متفاوته ، ممکنه یکی پیاده روی رو انتخاب کنه یکی گهگاه صحبت کردن با رفیقش ، یکی آشپزی یکی ....
      برای من دو سه تای اصلیش گوش کردن به پادکست و چنددقیقه ورزش و غروب ها و آخر شب ها که درسم سبک میشد و روبه اتمام ، میشستم یک قسمت حدود 20 دقیقه ای از سریال کمدی خارجی نگاه میکردم (البته سریال هم ممکنه برای بعضی ها در دسته ی وابستگی قرار بگیره..)


      _یک راهکار دیگه ام این بود که
      یک روز از آخر هفته رو نسبت به باقی روزام سبک تر میچیدم
      سبک تر چیدن به معنی خیلی کمتر درس خوندن نیست....منظور اینکه یمقدار متنوع تر و یمقدار سهم درس هایی که بیشتر باهاشون حال میکردم رو افزایش میدام
      البته اگه نسبت به روزای دیگه دو سه ساعت کمتر میخوندم هم اشکالی نداشت
      درکل ، یک روز سبک تر و متنوع تر نسبت به روزای دیگه ی هفته بهم کمک میکرد تا یه مدل ریکاوری بشم
      انگار باعث میشد خستگی هفته در بشه ، نه اینکه خستگی هفته پیش رو با خودم ببرم توی هفته ی بعدی و همه ی اینا روی هم جمع بشن تا ناگهان تبدیل بشه به رخوت و درماندگی در مطالعه و یهو افت ناگهانی رخ بده...

      _مورد دیگه هم این بود که
      هی تند تند باخودم تکرار نمیکردم که من انگیزه ام تموم شده دیگه انگیزه ندارم ، میدونم منظور از گفتن این جملات چیه و دقیقا هم درک میکنم چه حسی داره
      اما فکر کردن به این چیزا و تکرار مداوم و گفتن شون فقط همه چیز رو بدتر میکنه
      دیدگاهم رو برای درس خوندن برمینای انگیزه قرار ندادم
      بلکه به خودم گفتم مسئولیت اصلی تو الان خوب درس خوندنه....تو آدم مسئولیت پذیری هستی و مهم ترین مسئولیت تو الان خوب درس خوندنه
      این دیدگاهی بود که بهش باور داشتم و زیاد با خودم تکرار میکردم






      اینا چندمورد از مهم ترین راهکارهای من بود برای اینکه متن خیلی طولانی نشه به همین ها اکتفا کردم

      شما هم حتما درمورد تجربه ی خودتون از این موقعیت و نحوه برخوردتون رو داخل تاپیک به اشتراک بذارید


      همگی موفق باشید
      ویرایش توسط Zero_Horizon : 28 آبان 1402 در ساعت 19:50

    2. Top | #2
      B.R
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Boredom نمایش پست ها
      سلام

      دیروز برحسب اتفاق با چندنفر از دوستان که دچار این مشکل شده بودن صحبت میکردم
      و چند مدل از نحوه برخورد خودم با این مشکل و شرایط رو براشون تعریف کردم

      حالا کلا قضیه و مشکل چیه؟
      وقتی شما شرایط خوب درس خوندن رو دارید اما هی میزنید تو جاده خاکی ... هرکاری میکنید و هرمدلی وقتتون رو میگذرونید بغیر از درس خوندن
      یکی از نشانه های مرسومش هم اینکه هی بخودتون میگید نیم ساعت دیگه شروع میکنم به خوندن ، یک ساعت دیگه شروع میکنم..ظهر شروع میکنم و...
      یه مدل حس تعلل ، بی حالی ، قصور ، کوتاهی ، رخوت و درماندگی نسبت به درس خوندن
      بارها هم شده که شما یه مدت مستمر و خوب درس خوندیا اما یهو دچار این حس ها و این شرایط میشی و دیگه نمیتونی به اون استمراره ادامه بدی و توی روندت یه سکته ایجاد میشه


      تاپیک کاملا عمومیه
      یعنی من نیومدم اینجا مطلب خاصی رو ارائه بدم
      مطمعنن همگی شما دچار این حس ها و این مشکل شدید....سوال اصلی تاپیک این هست که :



      وقتی توی این شرایط گیر افتادید برای رهایی و برگشتن به مسیر ،شما چه راهکار و واکنش و برخوردی از خودتون بروز دادید ؟




      من صرفا بعنوان اولین نفر از تجربه و راهکارهای خودم تعریف میکنم شما هم از تجربه ی خودتون برامون بنویسید

      _ وقتایی که دلم به درس نمیرفت و از خوب نخوندن کلافه میشدم ،یکی از کارهایی که معمولا انجام میدادم این بود که
      کتاب و دفترم رو برمیداشتم ، میرفتم توی حال و پذیرایی خونه که جلوی دید بقیه باشم
      خودم رو در معرض دید بقیه قرار میدادم یه گوشه میشستم و شروع میکردم به درس خوندن اگه هم حرفاشون یا صداها مزاحمم میشد ، هدفون یا هندز فری میذاشتم و میخوندم
      نمیدونم چرا...ولی اینکه آدم درمعرض دید بقیه قرار بگیره و مشغول کارش بشه (البته موقت نه همیشگی) میتونه کمک کننده باشه ، البته برای من اینطور بود
      توجه کنید که اینکار صرفا موقت و بعضی روزها انجام میشد نه بصورت دائم و همیشگی


      _کار دیگه ای که میکردم
      عوض کردن فضا بود
      بصورت موقت و چندروزی میرفتم کتابخونه و مطالعه میکردم و عواملی که به اهمال کاری کمک میکرد رو با خودم نمیبردم مثلا اگه گوشی هوشمند برای شما جزو این عوامل محسوب میشه با خودتون یه گوشی ساده ببرید کتابخونه یا اگه ضروری نیست اصلا نبرید
      این عوض کردنه جو و فضا میتونه در امر برگشتن به ریتم خوب درس خوندن کمک کننده باشه
      ولی خب الان کروناست و احتمالا کتابخونه ها بسته
      ولی میتونید یکاری انجام بدید ، اتاقاتون رو تمیز کنید و دکوراسیون و وسایل اتاقتون رو جاهاش رو تغییر بدید


      _یکی از کارهای مهم دیگه این بود که
      یکی دوتا قانون مهم برای خودم میذاشتم ، این قانون ها باید تحت هر شرایطی اجرا میشد پس نباید غیرمعقول یا چیز خیلی سختی درنظر گرفته بشن همچنین نباید تعدادشون زیاد باشه، اما باید چیزهایی انتخاب بشن که بقیه روز روهم تحت تاثیر مثبت خودشون قرار بدن
      یه قانون مهمی که داشتم این بود که
      فرقی نمیکنه ساعت 4 صبح بیدار شدم یا 5 بیدار شدم یا 7 بیدار شدم یا.... هرساعتی که هست مهم نیست
      قانونم این بود که 2 ساعت اول صبح و 2 ساعت استارت مطالعه ام رو حتما حتما فول و کامل و باتمرکز و انرژی پر کنم و بخونم
      اون شروعه روز برام مهم بود و میتونست اون دل مردگی مطالعه ی باقی روز رو بشدت کاهش بده....شما هم شاید تجربه کرده باشید که وقتی شروع روز رو خراب میکنید احتمالا تاثیر بدی روی کل اون روز گذاشته میشه
      این یکی از قانون هام بود و خب تاثیر خیلی زیادی هم روی استمرار و مطالعه روزانه ام میذاشت


      _مورد بعدی این بود که
      وقتی کارها یا تفریح ها و درکل چیزهایی که برام خوشایند بود اما فعلا برام مضر بود یا وابستگی میاورد رو حذف میکردم درازای حذف کردن اونا یکی دوتا چیز مفید یا خنثی ای که بهشون علاقه داشتم رو به ریتم روزانه ام اضافه میکردم.
      مثلا اون چیز مضر ممکنه برای فردی ، اینستاگرامش باشه خب اون آدم میاد و اینستاگرام و بقیه عوامل این چینینی رو حذف و از خودش دور میکنه
      خب که چی ؟ یعنی کل روزش فقط بشه درس خوندن ؟ مگه میشه آدم یه نفس فقط درس بخونه؟؟؟؟ خب معلومه اینجوری سریع کم میاره و افسرده میشه و قضیه ی رخوت و درماندگی در مطالعه میاد سراغش
      وقتی میای عوامل ضربه زننده و مضر رو حذف میکنی ، چندتا چیزی که دوسشون داری و تاثیر مثبتی روی حال و انرژیت دارن (اما وابستگی نسبت بهشون نداری) رو جایگزین شون کن
      برای هرکس متفاوته ، ممکنه یکی پیاده روی رو انتخاب کنه یکی گهگاه صحبت کردن با رفیقش ، یکی آشپزی یکی ....
      برای من دو سه تای اصلیش گوش کردن به پادکست و چنددقیقه ورزش و غروب ها و آخر شب ها که درسم سبک میشد و روبه اتمام ، میشستم یک قسمت حدود 20 دقیقه ای از سریال کمدی خارجی نگاه میکردم (البته سریال هم ممکنه برای بعضی ها در دسته ی وابستگی قرار بگیره..)


      _یک راهکار دیگه ام این بود که
      یک روز از آخر هفته رو نسبت به باقی روزام سبک تر میچیدم
      سبک تر چیدن به معنی خیلی کمتر درس خوندن نیست....منظور اینکه یمقدار متنوع تر و یمقدار سهم درس هایی که بیشتر باهاشون حال میکردم رو افزایش میدام
      البته اگه نسبت به روزای دیگه دو سه ساعت کمتر میخوندم هم اشکالی نداشت
      درکل ، یک روز سبک تر و متنوع تر نسبت به روزای دیگه ی هفته بهم کمک میکرد تا یه مدل ریکاوری بشم
      انگار باعث میشد خستگی هفته در بشه ، نه اینکه خستگی هفته پیش رو با خودم ببرم توی هفته ی بعدی و همه ی اینا روی هم جمع بشن تا ناگهان تبدیل بشه به رخوت و درماندگی در مطالعه و یهو افت ناگهانی رخ بده...

      _مورد دیگه هم این بود که
      هی تند تند باخودم تکرار نمیکردم که من انگیزه ام تموم شده دیگه انگیزه ندارم ، میدونم منظور از گفتن این جملات چیه و دقیقا هم درک میکنم چه حسی داره
      اما فکر کردن به این چیزا و تکرار مداوم و گفتن شون فقط همه چیز رو بدتر میکنه
      دیدگاهم رو برای درس خوندن برمینای انگیزه قرار ندادم
      بلکه به خودم گفتم مسئولیت اصلی تو الان خوب درس خوندنه....تو آدم مسئولیت پذیری هستی و مهم ترین مسئولیت تو الان خوب درس خوندنه
      این دیدگاهی بود که بهش باور داشتم و زیاد با خودم تکرار میکردم






      اینا چندمورد از مهم ترین راهکارهای من بود برای اینکه متن خیلی طولانی نشه به همین ها اکتفا کردم

      شما هم حتما درمورد تجربه ی خودتون از این موقعیت و نحوه برخوردتون رو داخل تاپیک به اشتراک بذارید


      همگی موفق باشید



      خیلی عالی بود مرسی

      من همش دلم میخواد برم بیرون خصوصا تو این فصل


      وقتی ک درس میخوندین و خوابتون میگرفت چیکار میکردین؟!؟
      این موضوع باعث میشه کیفیت مطالعه ام بیاد پایین

    3. Top | #3
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      ​مختصر ومفید بخوام بگم:



      1- درسهای موردعلاقه مو میخوندم


      حتی شده بود کل روز مثلا فقط شیمی و عربی بخونم
      (البته هررور اینجوری نبود خیلی خیلی کم اجراش میکردم)


      اجازه نمیدادم ساعت مطالعه م خیلی کمترازمعمول یا صفربشه

      چون برگشت به مسیروتایم تقریبا تثبیت شده ی مطالعه خیلی سخت میشه



      2-به هدفم فکر میکردم شاید کلیشه ای باشه اما واسه من جواب میداد


      3- مامانم به شدت برنامه ی درسیمو کنترل میکرد واقعا سختگیری داشت یه تایمهایی ازترس! برنامه مو هرطور شده اوکی میکردم


      این مورد رو هم اضافه کنم یه کار وحشتناکی که انجام میدادم هنوزم متاسفانه درگیرشم (دوستان شما انجام ندین : ))) )

      سرزنش و مواخذه کردن خودم بود! -_____-


      این یکی از مخربترین کارهاس

      قشنگ به مرور ازحس و انرژی های منفی لبریز میشین و باوراتون نسبت به خودتون نابودمیشه...
      Başka bir dünyayam
      Ele dünyayam ki , orde ğem yox


      ویرایش توسط _LuNa_ : 28 بهمن 1400 در ساعت 09:13

    4. Top | #4
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط B.R نمایش پست ها
      خیلی عالی بود مرسی

      من همش دلم میخواد برم بیرون خصوصا تو این فصل


      وقتی ک درس میخوندین و خوابتون میگرفت چیکار میکردین؟!؟
      این موضوع باعث میشه کیفیت مطالعه ام بیاد پایین
      خواهش میکنم

      خوابآلود بودن در روز درکل
      اغلب اوقات بخاطر دوتا دلیله...کیفیت خواب شبانه بد باشه ، یا اینکه بخاطر حس وحال منفی و افسردگی

      سعی کن به تغذیه و خوردوخوراکت دقت کنی ، به موقع غذا بخوری ، به اندازه بخوری ، و غذاهایی که میخوری نیاز روزانه ات رو تایین کنن
      سعی کن شب ها خوابت رو تا جای ممکن باکیفیت کنی.... من عادت داشتم تا جای ممکن ساعت خوابم رو شرطی و مشخص نگه دارم و همچنین عادت داشتم موقع خواب یه پادکست گوش بدم و بدون فکر وخیال منفی بخوابم

      تایم های بین مطالعه ات رو جوری صرف کن که حال و هوات تازه بشه و حالت خوب بمونه تا کمتر دچار حال بده و افسردگیه بشی
      آدم افسرده همیشه تمایل به خواب داره ولی کسی که شور و حال توش جریان داره و هدمفند زندگی میکنه اغلب اوقات سرحال و فعاله
      جریان خون هم خیلی مهمه
      مدلی که میشینی یا درکل پوزیشن مطالعه ات که توی طولانی مدت روی جریان خونت تاثیر میذاره
      چند دقیقه با آهنگ پرانرژی ورزش کردن هم خیلی میتونه روی جریان خون تاثیر خوبی بذاره

      مهم ترین کارایی که میکردم همینایی بود که گفتم

      بعضی وقتام وایساده یا قدم زنان درس میخوندم
      اگه خواب آلودگیه سطحی بود با آهنگ و قدم زدن مطالعه کردن و تغییر پوزیشن رفع میشد

      اگه هم واقعا نیاز داشتم بخوابم و هیچی از درس نمیفهمیدم و کاری هم جوابگو نبود
      درحد 20 تا 40 دقیقه دراز میکشیدم و چشام رو میبستم
      یهو نیا دو سه ساعت بخواب
      اگه هم میخوای بخوابی توی تایم های بین درسی یه پارت 30 دقیقه ای ظهر بخواب....یه پارت 30 دقیقه ای عصر بخواب....غروب یه ورزشی بکن چند دقیقه

    5. Top | #5
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات

    6. Top | #6
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      چون تاپیک تبلیغ شده بود اومدم که بخونم یه چند تا نکته هم با اجازتون من بنویسم

      1- هدف داشته باش
      منظورم هدف بزرگ و طولانی مدت نیست. صبح که بیدار شدی به خودت بگو امروز ساعت مطالعه م باید حداقل انقدر بشه و در طول روز هروقت دیدی داری تنبلی میکنی هدفتو به خودت یاداوری کن

      2- اون لحظه هی کتابارو الکی ورق نزن نشمر چند صفحه خوندی چند صفحه مونده اینجوری بیشتر کسل میشی
      از جات بلند شو یه چرخی بزن یه چیزی بخور به خودت بگو مثلا من این تایم باید 2 ساعت فیزیک بخونم الان 2تا انتخاب دارم یا همون فیزیک میخونم تا سر این مبحث (سعی کن طولانی انتخاب نکنی)
      یا مثلا فلان درس رو جایگزین میکنم (درسی که هموز نخوندیش و تو برنامت هست و اون لحظه میل بیشتری به خوندنش داری)
      خودم تجربه کردم همین که خودتو گول بزنی بشینی پای درس تا اخرش میخونی

      3- تعیین کردن جایزه و تنبیه هم تاثیرگذاره درصورتی که واقعا بهش پایبند باشی

      4- مهمترین مورد اینه که تشخیص بدی چی باعث سستی و تنبلیت میشه
      مثلا خود من فهمیدم هروقت بین درس خوندنام سراغ چک کردن گوشیم میرم دیگه حال ندارم برگردم به درسم و به شدت ذهنم درگیر میشه و تمرکزمو از دست میدم

      یه چیزی هم میخوام خواهرانه بهتون یاداوری کنم که گاهی وقتی بهش فکر کنید کمکتون میکنه
      اگه مجبور نیستی کار کنی و پول در بیاری و دغدغه مالی چندانی نداری تا حداقل نیازهاتو مثل خرید کتاب ، دفتر ، خوراکی و... براورده کنی،
      اگه مجبور نیستی مسئولیت سخت خونه و زندگی و رسیدگی به اعضای خونوادتو داشته باشی دائم به این فکر کنی که کی ناهار بذارم و چی بذارم و کی جمع و جور کنم و...
      اگه یه جای مشخص و ارومی برای مطالعه کردن داری و دائم سروصداها و افراد خونواده مزاحمت نیستند
      اگه تایم شام و ناهار خوردنت منظمه نهایت چند مین اینور اونور میشه
      اگه امکان اینو داری که شب سر یک ساعت مشخص بخوابی و کسی مزاحمت نمیشه و صدای دو و دو و خندوانه تا ساعت یک نصفه شب رو مخت نیست
      اگه صبح میتونی قبل روشن شدن هوا بیدار بشی و چراغ اتاقتو روشن کنی و کسی هم سرت غر نمیزنه
      و بطور کلی اگه همه وظیفه ت درس خوندنه نهایت دیگه بزرگترین لطفت غیر درس خوندن 4تا تیکه ظرف شستن و جمع و جور کردن وسایل شخصیته....
      بنظرم دیگه بهونه هاتو بذار کنار و بیشتر قدر موقعیت هایی که داری رو بدون و مطمئن باش اینجوری دیگه تنبلی نمیتونه تو رو از پا در بیاره
      و اگه درگیر شرایط بدی هستی هر فرصتی رو برای درس خوندن غنیمت بشمر و به خودت یاداوری کن من وقتی برای تنبلی ندارم و از این که داری تو شرایط سخت تلاش میکنی یه خودت افتخار کن
      امیدوارم همه تون موفق باشید

    7. Top | #7
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      استفاده ازقانون 5 ثانیه و 5 دقیقه که خیلی جوابه :

      قانون 5 ثانیه : یعنی وقتی فکر خوندن درسی میاد سراغت فقط 5 ثانیه وقت داری که اون فکر رو عملی کنی وگرنه مغزت که تنبلی رو ترجیح میده بعد از 5 ثانیه به ارادت پیروز میشه ( این تفسیر ادامش شخصی بود
      ) یعنی شروع به شمردن از یک میکنی و تا قبل اینکه به 5 برسی کارتو شروع میکنی. ( برگرفته از کتاب عادت های اتمی )

      قانون 5 دقیقه : یعنی هر درسی رو که باید بخونی در هر زمان که حوصلش رو نداری موظفی که فقط 5 دقیقه بری اون درس رو بخونی و شروع به خوندن کنی . این رو خودم امتحان کردم و غالب دفعات نتیجش میشه اینکه میفهمی اون بی حوصلگی کاذب بوده انگار حسش بوجود میاد و بعد درس رو ادامه میدی.

    8. Top | #8
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      up

    9. Top | #9
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات

    10. Top | #10
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      up


    11. Top | #11
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      هوممممم


    12. Top | #12
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      up

    13. Top | #13
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Z3R0 نمایش پست ها
      سلام

      دیروز برحسب اتفاق با چندنفر از دوستان که دچار این مشکل شده بودن صحبت میکردم
      و چند مدل از نحوه برخورد خودم با این مشکل و شرایط رو براشون تعریف کردم

      حالا کلا قضیه و مشکل چیه؟
      وقتی شما شرایط خوب درس خوندن رو دارید اما هی میزنید تو جاده خاکی ... هرکاری میکنید و هرمدلی وقتتون رو میگذرونید بغیر از درس خوندن
      یکی از نشانه های مرسومش هم اینکه هی بخودتون میگید نیم ساعت دیگه شروع میکنم به خوندن ، یک ساعت دیگه شروع میکنم..ظهر شروع میکنم و...
      یه مدل حس تعلل ، بی حالی ، قصور ، کوتاهی ، رخوت و درماندگی نسبت به درس خوندن
      بارها هم شده که شما یه مدت مستمر و خوب درس خوندیا اما یهو دچار این حس ها و این شرایط میشی و دیگه نمیتونی به اون استمراره ادامه بدی و توی روندت یه سکته ایجاد میشه


      تاپیک کاملا عمومیه
      یعنی من نیومدم اینجا مطلب خاصی رو ارائه بدم
      مطمعنن همگی شما دچار این حس ها و این مشکل شدید....سوال اصلی تاپیک این هست که :



      وقتی توی این شرایط گیر افتادید برای رهایی و برگشتن به مسیر ،شما چه راهکار و واکنش و برخوردی از خودتون بروز دادید ؟




      من صرفا بعنوان اولین نفر از تجربه و راهکارهای خودم تعریف میکنم شما هم از تجربه ی خودتون برامون بنویسید

      _ وقتایی که دلم به درس نمیرفت و از خوب نخوندن کلافه میشدم ،یکی از کارهایی که معمولا انجام میدادم این بود که
      کتاب و دفترم رو برمیداشتم ، میرفتم توی حال و پذیرایی خونه که جلوی دید بقیه باشم
      خودم رو در معرض دید بقیه قرار میدادم یه گوشه میشستم و شروع میکردم به درس خوندن اگه هم حرفاشون یا صداها مزاحمم میشد ، هدفون یا هندز فری میذاشتم و میخوندم
      نمیدونم چرا...ولی اینکه آدم درمعرض دید بقیه قرار بگیره و مشغول کارش بشه (البته موقت نه همیشگی) میتونه کمک کننده باشه ، البته برای من اینطور بود
      توجه کنید که اینکار صرفا موقت و بعضی روزها انجام میشد نه بصورت دائم و همیشگی


      _کار دیگه ای که میکردم
      عوض کردن فضا بود
      بصورت موقت و چندروزی میرفتم کتابخونه و مطالعه میکردم و عواملی که به اهمال کاری کمک میکرد رو با خودم نمیبردم مثلا اگه گوشی هوشمند برای شما جزو این عوامل محسوب میشه با خودتون یه گوشی ساده ببرید کتابخونه یا اگه ضروری نیست اصلا نبرید
      این عوض کردنه جو و فضا میتونه در امر برگشتن به ریتم خوب درس خوندن کمک کننده باشه
      ولی خب الان کروناست و احتمالا کتابخونه ها بسته
      ولی میتونید یکاری انجام بدید ، اتاقاتون رو تمیز کنید و دکوراسیون و وسایل اتاقتون رو جاهاش رو تغییر بدید


      _یکی از کارهای مهم دیگه این بود که
      یکی دوتا قانون مهم برای خودم میذاشتم ، این قانون ها باید تحت هر شرایطی اجرا میشد پس نباید غیرمعقول یا چیز خیلی سختی درنظر گرفته بشن همچنین نباید تعدادشون زیاد باشه، اما باید چیزهایی انتخاب بشن که بقیه روز روهم تحت تاثیر مثبت خودشون قرار بدن
      یه قانون مهمی که داشتم این بود که
      فرقی نمیکنه ساعت 4 صبح بیدار شدم یا 5 بیدار شدم یا 7 بیدار شدم یا.... هرساعتی که هست مهم نیست
      قانونم این بود که 2 ساعت اول صبح و 2 ساعت استارت مطالعه ام رو حتما حتما فول و کامل و باتمرکز و انرژی پر کنم و بخونم
      اون شروعه روز برام مهم بود و میتونست اون دل مردگی مطالعه ی باقی روز رو بشدت کاهش بده....شما هم شاید تجربه کرده باشید که وقتی شروع روز رو خراب میکنید احتمالا تاثیر بدی روی کل اون روز گذاشته میشه
      این یکی از قانون هام بود و خب تاثیر خیلی زیادی هم روی استمرار و مطالعه روزانه ام میذاشت


      _مورد بعدی این بود که
      وقتی کارها یا تفریح ها و درکل چیزهایی که برام خوشایند بود اما فعلا برام مضر بود یا وابستگی میاورد رو حذف میکردم درازای حذف کردن اونا یکی دوتا چیز مفید یا خنثی ای که بهشون علاقه داشتم رو به ریتم روزانه ام اضافه میکردم.
      مثلا اون چیز مضر ممکنه برای فردی ، اینستاگرامش باشه خب اون آدم میاد و اینستاگرام و بقیه عوامل این چینینی رو حذف و از خودش دور میکنه
      خب که چی ؟ یعنی کل روزش فقط بشه درس خوندن ؟ مگه میشه آدم یه نفس فقط درس بخونه؟؟؟؟ خب معلومه اینجوری سریع کم میاره و افسرده میشه و قضیه ی رخوت و درماندگی در مطالعه میاد سراغش
      وقتی میای عوامل ضربه زننده و مضر رو حذف میکنی ، چندتا چیزی که دوسشون داری و تاثیر مثبتی روی حال و انرژیت دارن (اما وابستگی نسبت بهشون نداری) رو جایگزین شون کن
      برای هرکس متفاوته ، ممکنه یکی پیاده روی رو انتخاب کنه یکی گهگاه صحبت کردن با رفیقش ، یکی آشپزی یکی ....
      برای من دو سه تای اصلیش گوش کردن به پادکست و چنددقیقه ورزش و غروب ها و آخر شب ها که درسم سبک میشد و روبه اتمام ، میشستم یک قسمت حدود 20 دقیقه ای از سریال کمدی خارجی نگاه میکردم (البته سریال هم ممکنه برای بعضی ها در دسته ی وابستگی قرار بگیره..)


      _یک راهکار دیگه ام این بود که
      یک روز از آخر هفته رو نسبت به باقی روزام سبک تر میچیدم
      سبک تر چیدن به معنی خیلی کمتر درس خوندن نیست....منظور اینکه یمقدار متنوع تر و یمقدار سهم درس هایی که بیشتر باهاشون حال میکردم رو افزایش میدام
      البته اگه نسبت به روزای دیگه دو سه ساعت کمتر میخوندم هم اشکالی نداشت
      درکل ، یک روز سبک تر و متنوع تر نسبت به روزای دیگه ی هفته بهم کمک میکرد تا یه مدل ریکاوری بشم
      انگار باعث میشد خستگی هفته در بشه ، نه اینکه خستگی هفته پیش رو با خودم ببرم توی هفته ی بعدی و همه ی اینا روی هم جمع بشن تا ناگهان تبدیل بشه به رخوت و درماندگی در مطالعه و یهو افت ناگهانی رخ بده...

      _مورد دیگه هم این بود که
      هی تند تند باخودم تکرار نمیکردم که من انگیزه ام تموم شده دیگه انگیزه ندارم ، میدونم منظور از گفتن این جملات چیه و دقیقا هم درک میکنم چه حسی داره
      اما فکر کردن به این چیزا و تکرار مداوم و گفتن شون فقط همه چیز رو بدتر میکنه
      دیدگاهم رو برای درس خوندن برمینای انگیزه قرار ندادم
      بلکه به خودم گفتم مسئولیت اصلی تو الان خوب درس خوندنه....تو آدم مسئولیت پذیری هستی و مهم ترین مسئولیت تو الان خوب درس خوندنه
      این دیدگاهی بود که بهش باور داشتم و زیاد با خودم تکرار میکردم






      اینا چندمورد از مهم ترین راهکارهای من بود برای اینکه متن خیلی طولانی نشه به همین ها اکتفا کردم

      شما هم حتما درمورد تجربه ی خودتون از این موقعیت و نحوه برخوردتون رو داخل تاپیک به اشتراک بذارید


      همگی موفق باشید



      سلام، ی سوالی داشتم،
      شما تو خونه درس میخوندید، کسی کاری به کارتون هم داشت ؟؟
      مثلا وسط درس خوندن صداتون بزنن یا از در اتاق میایی بیرون بگن بیا فلان کار رو برامون انجام بده ؟؟
      کتابخونه بهتر درس میخوندید یا خوونه ؟؟ یا هر دو ؟؟

    14. Top | #14
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط elhameli نمایش پست ها
      سلام، ی سوالی داشتم،
      شما تو خونه درس میخوندید، کسی کاری به کارتون هم داشت ؟؟
      مثلا وسط درس خوندن صداتون بزنن یا از در اتاق میایی بیرون بگن بیا فلان کار رو برامون انجام بده ؟؟
      کتابخونه بهتر درس میخوندید یا خوونه ؟؟ یا هر دو ؟؟
      علیک سلام

      من با خانواده صحبت کرده بودم و براشون توضیح داده بودم که مهم ترین و اولین وظیفه و مسئولیت من الان درس خوندن و تلاش کردن در این مسیر هست پس تمام تلاشم رو برای این مسئولیتی که برعهده گرفتم انجام میدم و ازشون خواستم اونا هم شرایطی که درش قرار دارم رو درک کنن و چالش ها به حداقل برسه و یسری از انتظارات حداقل توی اون دوره کمتر باشه هرچند گاهی هم ناگزیر اینایی که گفتی پیش میومد...

      راستش یه مدت بخاطر شرایط خیلی بدی که حاکم بود
      یه مدت میرفتم بالا پشت بوم درس میخوندم...
      یه مدت هم از مدیر مدرسه مون اجازه گرفتم که ظهر که مدرسه تعطیل میشد من تنها میموندم توی کلاس خالی و تا حدودای ساعت 8 شب تنهایی توی مدرسه درس میخوندم...
      یه مدت هم کتابخونه میرفتم...

      اینا اغلب از سر ناچاری بودن چون خونه رو اغلب ترجیح میدادم ، ولی درکل با کتابخونه هم مشکلی نداشتم و اونجاهم میتونستم به کارام برسم

    15. Top | #15
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Z3R0 نمایش پست ها
      علیک سلام

      من با خانواده صحبت کرده بودم و براشون توضیح داده بودم که مهم ترین و اولین وظیفه و مسئولیت من الان درس خوندن و تلاش کردن در این مسیر هست پس تمام تلاشم رو برای این مسئولیتی که برعهده گرفتم انجام میدم و ازشون خواستم اونا هم شرایطی که درش قرار دارم رو درک کنن و چالش ها به حداقل برسه و یسری از انتظارات حداقل توی اون دوره کمتر باشه هرچند گاهی هم ناگزیر اینایی که گفتی پیش میومد...

      راستش یه مدت بخاطر شرایط خیلی بدی که حاکم بود
      یه مدت میرفتم بالا پشت بوم درس میخوندم...
      یه مدت هم از مدیر مدرسه مون اجازه گرفتم که ظهر که مدرسه تعطیل میشد من تنها میموندم توی کلاس خالی و تا حدودای ساعت 8 شب تنهایی توی مدرسه درس میخوندم...
      یه مدت هم کتابخونه میرفتم...

      اینا اغلب از سر ناچاری بودن چون خونه رو اغلب ترجیح میدادم ، ولی درکل با کتابخونه هم مشکلی نداشتم و اونجاهم میتونستم به کارام برسم
      زمانبندی خوابتون چطور بود ؟؟ چه ساعتی میخوابیدید و چه ساعتی بیدار میشدید ؟؟ شده بود ی روز مثلا ساعت 10 بیدار بشید و از برنامه تون جا بمونید ؟؟ اون روز رو چی کار میکردید ؟؟ برنامه تون رو کلا کنسل میکردید یا از نو برنامه ریزی میکردید یا غیره ؟؟

      در زمان کنکور چه ورزشی انجام میدادید ؟؟ چه زمانی ورزش میکردید ؟؟ صبح، ظهر، شب ؟؟ چقدر از زمان برنامه تون رو به ورزش اختصاص میدادید ؟؟ یک ساعت، دو ساعت ؟؟

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن