دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
و خدایی که در این نزدیکی
میزند لبخندی
به تمام گره هایی که تصور دارم
همگی کور شدند...!
دلم تنهاست ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
به پایان فکر نکن
اندیشیدن به پایان هر چیز
شیرینی حضورش را تلخ می کند
بگذار پایان تو را غافلگیر کند
درست …
مثل آغاز
یاد باد انکه صبوحی زده در مجلس انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پیدا خواهیم کرد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار میکشم
حتی روزی که دیگر نباشم...
دل داده ام بر باد
بر هرچه بادا باد
مجنون تر از لیلی
شیرین تر از فرهاد
ساقی بیا که از مدد بخت کارساز
کامی که خواستم ز خدا شد میسرم
در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه ؟
به من کم میکنی لطفی که داری این زمانه یا نه ؟
به پایان فکر نکن
اندیشیدن به پایان هر چیز
شیرینی حضورش را تلخ می کند
بگذار پایان تو را غافلگیر کند
درست …
مثل آغاز
یکی از پیله ها لرزید، چشم شمع ها روشن!
مبارک باد! از پروانه ها خاکستر آوردن
ساقی بیا که از مدد بخت کارساز
کامی که خواستم ز خدا شد میسرم
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که خوب است و که زشت
به پایان فکر نکن
اندیشیدن به پایان هر چیز
شیرینی حضورش را تلخ می کند
بگذار پایان تو را غافلگیر کند
درست …
مثل آغاز
یک نگاه توام از نقد دو عالم بس بود
یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم
روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پیدا خواهیم کرد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار میکشم
حتی روزی که دیگر نباشم...
در حال حاضر 6 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 6 مهمان)