بـزرگ که میشــــوی....
غُصـه هایت زودتـر از خـودت،قـَد می کِشــند،
دَرد هـایت نــیز!
غــافل از آنکه لبخــندهـایت را،
در آلبــوم کـودکــی ات جــا گــُذاشتــی.....
بـزرگ که میشــــوی....
غُصـه هایت زودتـر از خـودت،قـَد می کِشــند،
دَرد هـایت نــیز!
غــافل از آنکه لبخــندهـایت را،
در آلبــوم کـودکــی ات جــا گــُذاشتــی.....
گفتند چندسال داری؟!!!!!!
گفتــــــــم: روزهای غمناک زندگی ام را خط بزنی هنـــــــــــــ ¬ـــــــــــــــ ¬ــــــــوز.....
کودکم
ای وای کلی ذوق کردم اینا رو دیدم
خییییییییییلی ممنون
یادش بخیر...
دستانت را
در برابرم مشت میکنی
میپرسی:گل یا پوچ؟
در دلم میگویم:
-فقط دستانت...!
من که اصلا دوس ندارم برگردم به دوران کودکی چشه بابا دوران جوونی به این خوبی !!!
اگر مهربان باشی تورا به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند ولی مهربان باش ...
اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند ولی شریف و درستکار باش ...
نیکی های امروزت را فراموش می کنند ولی نیکوکار باش ...
بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد ...
در نهایت میبینی هرآنچه هست همواره میان تو و خداوند است نه میان تو مردم
( کورش کبیر )
کودکی هایم کو ؟
بچگی هایم کو ؟
همه رفتند
و من
در میان آرزوها گم شدم
پـُـرهیاهو بودم و آبی
چون دریا
تیره و ساکن شدم
چون مـُـرداب
کاش می شد بازگشت
کاش می شد کوچه های کودکی
پـُـر می شد از
خنده ی پـُـر شوقمان
کاش می شد
بی بهانه
بی سؤال و بی جواب
اشک ریخت
فریاد زد ...
زود رفتند آن روزها
روزهای خاله بازی هایمان
یادش به خیر
دوستان بی ریا
کاش می شد باز هم
با "شهربانو" می دویدم
با "هلن" آواز می خواندم
آه ، لاله !
لاله ی زیبا ...
دشمنی ها ، آن روز ، حتّـی _
ساده بود و دلنشین
کاش می شد بازگشت
کاش می شد تیرگی آبی شود
کاش می شد ...
آه ، ای زیباترین دوران عــمرم
کودکـی
بازگرد
دستم بگیر
و مرا با خود ببر
به روزهای باصـفا
کاش می شد باز هم
بازیچه مان دنیا
نه ما ، بازیچه ی دنیا
...
کودکی هایم
کو ؟
بچگی هایم
کو ؟
کـ ـاشْـ مے شُـ ـد
بـَچـِگـے را زنـْدهـ کـَرْدْ
کـودَکـی شـُد ، کـودَکانہ گـِرْیـه کـَرْدْ
شـِعـْر ِ قـَهـْرْ قـَهـْرْ تا قـیامـَت را سـُرود ! آن قـیامـَت ، کہ دَمـے بیشتـَر نـَبود!
فاصـِلـِہ با کودَکے هامانْ چـِہ کـَرْدْ ؟
کــــــــــــــــــاشْـ مے شـُد بـَچـِگانـِہ خـَنـْدهـ کـَرْدْ
یادش بخیر کودکی!
قهر میکردیم تا قیامت
و لحظه ای بعد قیامت میشد
وقتی داری یواشکی یک غلطی میکنی
علاوه بر چپ و راست
به بالا هم یک نگاهی بنداز
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ میشود
گاهی دلم برای پاکی های کودکانه ی قلبم میگیرد
گاهی آرزو میکنم ای کاش دلی نبود تا تنگ شود
تا خسته شود
تا بشکند
بچگیا ....
یعنی پلخمون
یعنی تیله بازی
یعنی با دختر و پسرای همسایه بازی کردن، بدون اینکه کسی بهت گیر بده
یعنی الک دولک
یعنی خاک بازی تا سر حد کثیف کاری که بعدش احتمالا یه کتکو و بعد هم کمی گریه و حموم
یعنی سرسره بازی و بازهم هم سر خوردن
یعنی دنبال هم دویدن هایی که شاید هیچ وقت تمومی نداشت
یعنی خواب شیرین سر صبح که هر یک دقیقه اش به تمام خواب امروز میرزید
یعنی مهمونی رفتن ها طولانی و اینکه دیگه دلت نمیخواست خونه بیای و بازهم دلت بازی میخواست
یعنی شر گیری و به هم ریختن و داد زدن و شلوغی و یه دنیا همهمه
یعنی پی نی کیو، آنشرلی، مسافر کوچولو، خرس مهربون، فوتبالیستا، هاپوکومار و لوک خوش شانس و ..
یعنی یه دنیا پاستور و ورق از انواع مدل های ماشین و موتور و اسمای فوتبالیستا و شهرها و حیوونات و
یعنی خوردن کلی خوردنی ها خوشمزه از انواع شکلاتا و شیرینیا و پفک و آدامس و بستنی و ..
یعنی فیلمای عصر جمعه و دور هم بودنای خانوادگی که یادمون نره ما باهمیم
یعنی رهایی و آزادی ..
یعنی عشق
یعنی زندگی
.......
ابتدایی بودممیشستم واسه درس علومم یه تحقیق علمی می نوشتم باید کلی کتاب میخوندم خلاصه میکردم
ورقه اچار روخط کشی میکردم وباکلی استرس میدادم به معلمم!!!!!!!!!!!!!!
چه حوصله ای بچگیا داشتم!!!!!!!!!!!!!
اما الان باسه تا کلیک یه تحقیق 40صفحه ای اونم باچه افاده ای تحویل معلم میدن.
دلم واسه دوران خوش کودکی واس دورانی که بازی میکردیم و شاد بودیم بدور از هر استرس و نگرانی تنگ شده
واقعن به این ایمان دارم که با بزرگ شدنمون مشکلاتمونم بزرگ و بزرگتر میشن
بیخودی پرسه زدیم روزمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود
ما خدا را با خود سر دعوا بردیم،و قسمها خوردیم
ما به هم بد کردیم،ما به هم بد گفتیم
ما حقیقتها را زیر پا له کردیم و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای حرفی از عشق زدیم
از شما میپرسم،ما که را گول زدیم؟!...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)