آنجا که «لبت» هست
چه حاجت به شرابم ...
بیقرار توام و در دل تنگم گلههاست
آه! بیتاب شدن عادت کم حوصلههاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچلههاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزلههاست
باز میپرسمت از مسئله دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه مسئلههاست
چه خبر پرسی که بی جام لبت
با خبر یا بیخبر، خوش نیستم ...
.Well, here I am
?What are your other two wishes
غم عشق تو مرا کشت... ولی حرفی نیست
عمر، در عشقِ تو خوب است به آخر برسد!
.Well, here I am
?What are your other two wishes
میدود در تنم این عشق
که راکد نشود
رگ به رگ،
من هم از این رخوَت جاری مستم ...
.Well, here I am
?What are your other two wishes
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)