خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 149 از 409 نخستنخست ... 49139148149150159249 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 2,221 به 2,235 از 6131
    1. Top | #2221
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      آه ای غم سیاه‌‌تر از ابر
      امشب، مرا گریستنی بی‌امان ببخش
      ای اشک مهربان
      چشم مرا نگاهی چون کودکان ببخش

    2. Top | #2222
      کاربر اخراجی

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      می گویند:

      عشق خدا

      به همه یکسانَ ستــ

      ولی من می گویم:

      مرا بیشتر از همه

      دوستــ دارد

      وگرنهـ

      بهـ همهـ

      یکی مثل تو می داد . /

    3. Top | #2223
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      حرف های ما هنوز ناتمام...
      تا نگاه می کنی:
      وقت رفتن است
      باز هم همان حکایت همیشگی!
      پیش از آنکه باخبر شوی
      لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
      آی...
      ای دریغ و حسرت همیشگی!
      ناگهان
      چقدر زود
      دیر می شود!
      : (

    4. Top | #2224
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      کی میتواند بگوید
      پیرمرد چه میداند
      غیبت را
      با ترازو وزن کردن؟
      فقدان را
      با خط کش اندازه گرفتن؟
      عذاب جهان را
      شمردن؟
      تهی را با کلمات
      انباشتن؟

      ساموئل بکت


    5. Top | #2225
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      دیدار یار غایب
      دانی چه ذ‌وقی دارد؟
      ابری که در بیابان
      بر تشنه ای ببارد...

    6. Top | #2226
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      دردهایی را میخورم
      ک مال کسی دیگر است
      کسی که هیچ دردی نمیخورد
      کسیست ک ب هیچ دردی نمیخورد.
      میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس

    7. Top | #2227
      کاربر انجمن

      khejalati
      نمایش مشخصات
      دِلبَر بِرفت و دلشُدگان را خَبر نکرد
      یاد حَریف شهر و رِفیق سفر نکرد
      یا بَخت من طریق مُروت فرو گذاشت
      یا او به شاهراه طریقت گُذر نکرد
      گفتم مَگر به گریه دلش مِهربان کنم
      چون سَخت بود در دل سَنگش اثر نکرد
      شوخی مکن که مُرغ دل بی قَرار من
      سودای دام عاشقی از سَر به در نکرد
      هر کس که که دید روی تو بوسید چِشم من
      کاری که کرد دیده من بی نظَر نکرد
      من ایستاده تا کُنمش جان فدا چو شَمع
      او خود گذر به ما چو نسیم سحر نَکرد
      به پایان فکر نکن
      اندیشیدن به پایان هر چیز
      شیرینی حضورش را تلخ می کند
      بگذار پایان تو را غافلگیر کند
      درست …
      مثل آغاز

    8. Top | #2228
      همکار سابق انجمن
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      تو مپندار که از خود خبرم هست، که نیست!
      یا دلم بسته بند کمرت نیست ، که هست!

    9. Top | #2229
      همکار سابق انجمن
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      در آتش خیال تو با خود قدم زدم
      دوران عاشقی به همین سادگی گذشت
      روزی ز چشم مردم و روزی به پای تو
      عمر مرا ببین، که به افتادگی گذشت

      فاضل نظری

    10. Top | #2230
      کاربر اخراجی

      Sheytani
      نمایش مشخصات
      تو کاظمین آقا حاجتمو داده

      چقدر دلم تنگه پنجره فولاده
      چه حرمی چه گنبدی حس میکنی تو مشهدی
      زهرا میگه خوش اومدی
      کرمش کرم امام رضاست
      حرمش حرم امام رضاست
      یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر
      ****
      تویی که بابای حضرت سلطانی
      تموم هستی شاه خراسانی
      اقا امام هفتمی تنها امید مردمی
      عشق ملیکه قمی
      میخونن همه مریض دارا

      میخونن همه گرفتارا
      یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر
      ****
      شده توی زندون زهرا عزادارت

      زبون روضه اه سیلی افطارت
      دل تو پر شراره شد اسمون بی ستاره شد
      اومدن عاشقای کاظمین
      بمیرم برای اقام حسین
      سری به نیزه بلند است در برابر زینب

      خدا کند که نباشد سر برادر زینب
      http://mohjat.net/%D8%AA%D9%88-%DA%A...7%D8%AF%D9%87/

    11. Top | #2231
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نه تو می مانی و نه اندوه
      و نه هیچ یک از مردم این آبادی
      به حباب نگران لب یک رود قسم
      و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
      غصه هم خواهد رفت
      آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
      لحظه ها عریانند
      به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
      تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست
      تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
      و اگر بغض کنی
      آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
      گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
      بسته های فردا
      همه ای کاش ای کاش!
      ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
      ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
      غم که از راه رسید در این خانه بر او باز مکن
      تا خدا یک رگ گردن باقی ست
      تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده

      این شعر به اشتباه به سهراب سپهری نسبت داده شده است ولی در هیچ کدام از کتاب های وی نیست و شاعر این شعر آقای کیوان شاهبداغی می باشد.
      سوفی آموندسن از مدرسه به خانه می‌رفت. تکه‌یِ اول راه را با یووانا آمده بود.
      به فروشگاه بزرگ که رسیدند راه‌شان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی می‌کرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود.
      بعد از باغِ آن‌ها بنایِ دیگری نبود، خانه‌شان انتهای دنیا می‌نمود.

      کتابِ دنیایِ سوفی
      نوشته‌ی یوستین گردر
      ترجمه‌ی حسن کامشاد
      ویرایش توسط neonato2 : 22 اردیبهشت 1399 در ساعت 22:10

    12. Top | #2232
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      آنچه نصیب است همان میدهند
      گر نَسِتانی به ستم میدهند

    13. Top | #2233
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      من چه سبزم امروز / و چه اندازه تنم هوشیار است! / نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه. / چه کسی پشت درختان است؟ / هیچ، می‌چرخد گاوی در کرت / ظهر تابستان است. / سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است. / تا شقایق هست، زندگی باید کرد. / در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح / و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد / بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه. / دورها آوایی است، که مرا می‌خواند
      سوفی آموندسن از مدرسه به خانه می‌رفت. تکه‌یِ اول راه را با یووانا آمده بود.
      به فروشگاه بزرگ که رسیدند راه‌شان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی می‌کرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود.
      بعد از باغِ آن‌ها بنایِ دیگری نبود، خانه‌شان انتهای دنیا می‌نمود.

      کتابِ دنیایِ سوفی
      نوشته‌ی یوستین گردر
      ترجمه‌ی حسن کامشاد

    14. Top | #2234
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
      آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر
      هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر
      رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
      البته تسلیم بودن ب معنی هیچ تلاشی نکردن نیستتتتت
      قابل توجه کنکوری ها
      میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس

    15. Top | #2235
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      در دیاری که در او نیست کسی یار کسی

      کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

      هر کس آزار من زار پسندید ولی

      نپسندید دل زار من آزار کسی

      آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد

      هر که چون ماه برافروخت شب تار کسی

      سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من

      هر که با قیمت جان بود خریدار کسی

      سود بازار محبت همه آه سرد است

      تا نکوشید پی گرمی بازار کسی

      من به بیداری از این خواب چه سنجم که بود

      بخت خوابیده کس دولت بیدار کسی

      غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید

      کس مبادا چو من زار گرفتار کسی

      تا شدم خوار تو رشگم به عزیزان آید

      بارالها که عزیزی نشود خوار کسی

      آن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از او

      به هوس هر دو سه روزیست هوادار کسی

      لطف حق یار کسی باد که در دوره ما

      نشود یار کسی تا نشود بار کسی

      گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل

      شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی

      شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم

      به که بر سر فتدم سایه دیوار کسی
      میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 8 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 8 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن