آخ آخ ... از دست این خانواده ...
منم میخواستم یه همچین تاپیکی بزنم ...
بله
خیر
خانواده درکتون نخواهند کرد...تنها راه اینه که تحملشون کنی یا سازش...
چون هیچی از سرایط سخت کنکوری بودن نمیفهمند
انسان ها هرگز شکست نمیخورند بلکه تلاششان را متوقف میکنند
(هرگونه سوالی از شیمی با هر سطحی! داشتین در خدمتم)
رتبم شده 2970 در سهمیه(اصلا فکرشو نمیکردم اینقدر پایین شم)
اصلا چرا گوش میکنید به این حرفا ؟
بعد از همین حرفا برا انگیزتون استفاده کنید که یه رتبه خوب بیارید
اینا همش براتون حس منفی ایجاد میکنه
متاسفانه اکثر پدر و مادرا استرسشون از بچه هاشون بیشتره و باعث میشه نتونن خودشونو کنترل کنن و به همین خاطر از راه های مختلف می خوان از سر دلسوزی به بچه ها یادآوری کنن که کنکوری هستی فکر می کنند اینطوری بچه ها به خودشون میان اما دقیقا نتیجه عکس داره و باعث ناامیدی و دلسردی و بی انگیزگیشون میشه و کنکورشون رو خراب می کنن
مادر خودم همیشه سعی میکرد منو از بحث کنکور خارج کنه که کمتر تو فکر برم و ازش ممنونم
اما خب وقتی چاره ای نیست بهتره اصلا به حرفای استرس زای اطرافیان بی تفاوت باشین و نذارین این چیزا بهتون لطمه وارد کنه به هر حال مادر و پدر فقط خیر و صلاح بچه شونو میخوان و ما گاهی متوجه نمی شیم
Live your dreams
🔱
KowsarDDC
برو جدا زندگی کن......برای یه سال مجبورشون کن برات خونه بگیره خیلی جواب میده))))
پسرعمه دوستم اینکارو کرد رتبه شد)))))
شده توی انباری زندگی کن یه سال اما دور باش از اون جو
انباری عااااالیه ما نداریم خونه مادرجونم اینا دارن داییم وقتی که خیییلی تو فاز جوونی بود همش قهر میکرد میرفت تو انباری در عالم بچگی اینقدر میخندیدم بهش))))))
اگه انباری دارین واقعا خیلی خوبه مخصوصا اگه بزرگ باشه
زیر زمین هم که دیگه عااااالیه.....
در غیر اینصورت در اتاقت رو قفل کن و نرو بیرون
باور کن راهکارای خوبین
البته فک کنم برای ی پسر یکم لوسن
پای دوست داشتنت ایستادهام...
مثلِ درختِ کاج
روبروی پاییز...
خب اينكه ميگن تو نميتوني يه عامل انگيزه دهندس كه
شما انقدر بخون تا رتبه اي بياري كه بهشون ثابت شه كه ميتوني ...
به اين فك كن كه اگه از پسش بر نياي يني اونا دارن درست راجبت فك ميكنن
به خدا کاملا درک میکنم...ولی امیدوارم وضعیت هیچکدوم از بچه ها مثل من نباشه.....
خانواده ی من(!!!!!!) هیچ ارزشی برای من قائل نیستن! هیچ ارزشی....
نمیدونی چیا بهم گفتن! متاسفانه نمیتونم اینجا بگم.....
همیشه به من توهین کردن.....همیشه تحقیرم کردن پیش همه.....هیچوقت دوستم نداشتن...
چون دختر بودم....
الان مدتهاست که با هیچکس به جز تنها خواهرم حرف نمیزنم.....ولی اونا بازم ادامه میدن! درحالی که باهاشون حرف نمیزنم ولی بازم هر روز با من دعوا میکنن! سر همه چی....
یه لحظه آرامش ندارم....زندانی ام....سال هاست که تو زندانم....
کل فامیل پشت سرم حرف میزنن....انگار خودشون کی هستن!
حالم از اطرافیانم بهم میخوره....همش دروغ....همش تظاهر....
من تا حالا هیچوقت درس نخوندم! یادم نمیاد به غیر از زنگ تفریح و شب امتحان درس خونده باشم.ولی از امروز میخوام درس بخونم.فقط واسه خودم و هدفم! و اینکه خواهر عزیزم رو خوشحال کنم.
دیگه واسم مهم نیست که چقدر مسخره م میکنن! صد در صد بعد از قبولیم هم رشته مو مسخره میکنن!
ولی به جهنم!!!!! هیچ ارزشی برام ندارن! جوونیمو ازم گرفتن....سال هایی که باید بهترین سال های عمرم میشدن.... از این به بعد واسه خودم زندگی میکنم...همونطور که دلم میخواد!
تا حالا زندگی نکردم! ولی از امروز زندگی میکنم!
دوست خوبم امیدوارم خدا ما رو هم ببینه و دستمونو بگیره.....
دست از تلاش برندار!
پای دوست داشتنت ایستادهام...
مثلِ درختِ کاج
روبروی پاییز...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)