پرنده ای که از مترسک بترسد،از گرسنگی خواهد مرد ... "ارنستو چه گوآرا"
ببین میدونی چیه؛ آدم وقتی سنش که از نوجوانی فاصله میگیره کم کم به خودشناسی میرسه
راستش من کلا ادمی هستم که passion زیادی دارم برای مثلا یک چیز خاص ولی وقتی بهش میرسم، زودتر از حالت عادی ازش سرد میشم (نمیدونم شایدم من زیادی حساسم و بقیه هم همینطورین)
بنابراین سعی میکنم خیلی منطقی تر از قبل تصمیم بگیرم و علاقه مند بشم
دارم کم کم دیگه به این نتیجه میرسم که پزشکی برای من دیگه نمیصرفه (سنم میره بالا کم کم و هم اینکه واقعا حوصله فیزیک و شیمی و... دبیرستان رو ندارم + اینکه خیلی کشته مرده نیستم و ممکنه از اینایی بشم که خودشونو از ساختمون میندازن پایین )
کلا بهترین توصیه ای که توی این شرایط به هر کسی میکنم اینه که سعی کنه با تحقیق کامل تصمیم بگیره چون منطق از اطلاعات کامل و دقیق، منشا میگیره به عقیده ی شخصی
پرنده ای که از مترسک بترسد،از گرسنگی خواهد مرد ... "ارنستو چه گوآرا"
اون موردی که درارتباط با passion اشاره کردی فقط مختص به شما نیست
یجورایی فطرت همه آدما همینه
همیشه شیرینی فکر کردن درمورد داشتن چیزی یا رسیدن بهش خیلی بیشتر از بعد از دست یافتن به اون چیزه
آدمی زاد سریع براش عادی میشه و میگرده برای چیزای بیشتر و بهتر و دست نیافتنی تر
این سرد شدنه تقریبا میشه گفت برای همه پیش میاد
آره دیگه ، بخاطر همین لازمه شرایط بعدی بخوبی سنجیده بشه تا بعداز پریدن اون شوق و ذوق و روبه رو شدن با واقعیت ها همچنان بتونی توی اون مسیر ادامه بدی
هومممم
اینکه میصرفه یا نمیصرفه رو دیگه فقط خودت میتونی مشخص کنی و بستگی به معیارها و زاویه دیدت داره
اگه از زاویه تجاری بیزنس و دید درامد و رسیدن به شرایط زندگی مناسب داری بهش نگاه میکنی که آره برات دیگه نمیصرفه
ولی اگه معیارهات چیزای دیگه ست شایدهم ارزشش رو داشته باشه
اینکه حالا به طنز خیلی وقتا دورهمی میگیم دانشجوها درس نمیخونن یا هیشکی رفرنس نمیخونه و زیرقابله ای و فلان و بهمان ، اینا صرفا طنزی بیش نیستن و تاحدودی بول شت)
کسی که میاد پزشکی چه بخواد چه نخواد باید مطالعه مستمر و منظمی داشته باشه
حالا حجم مطالعه اش و انرژی ای که پای مطالعه میذاره بسته به هدف و مسیر آیندش میتونه متفاوت باشه بین هرشخص (میدونم درس خوندن همیشه سازنده یک پزشک موفق نیست اما قطعا یک بخش خیلی مهمی ازش هست! درکنار اصول رفتاری)
کلی میتونم برات مثال از دانشجوهایی بیارم که جدی دارن درس میخونن یسری هاشون متاسفانه از سر دورویی یجوری نشون میدن که خیلی کم میخونن اما اینطور نیست
خب یسری ها هم هستن که به شب امتحانی اکتفا میکنن ولی بالاخره بازهم مجبورن که بخونن!!!
یعنی نمیشه نخوند و گذاشت زیرقابلمه و ترم رو پاس کرد
ترم ها به کنار.....کلی آزمون های ورودی به دوره بعدی هم هست که مجبوری برای قبولی درس بخونی
صرفا اینا رو گفتم برای اینکه این فرض که اره بابا دانشحو که درس نمیخونه رو از ریشه بسوزونم ! همچین چیزی حداقل در پزشکی ممکن نیست و امکان نداره !
یک متنی بود من قبل از انتخاب رشته درمورد پزشکی خونده بودم برای خودم یادداشتش کردم و قبل انتخاب رشته بارها و بارها خوندمش :
16 سال آزگار، باید بهترین در تمام کلاسها و درسهایت باشی تا سر بزنگاه کنکور کم نیاوری، 16 سال درس خواندن و شاگرد اول، دوم و یا سوم شدن و کلاس تقویتی رفتن و کلاس کنکور و از بسیاری از تفریحات و هیجانات و دل بخواهیها گذشتن ... تا نهایت کار برسی به رتبههای تک رقمی و دو رقمی شاید هم سه رقمی کنکور و انتخاب تو بشود رشته پزشکی.
اطرافیان مدتهاست که آقای دکتر و خانم دکتر صدا کردن را شروع کردهاند. انتظارات والدین، خانواده، اطرافیان و ...، اما واقعیت این است که پس از 16 سال تازه به اول راهی رسیده ای که باید طی کنی.
و عجیب اما واقعی اینکه شادی قبول شدن در رشته دکتری برای بسیاری از دانشجویان خیلی زود تمام میشود، چند نفر از شما حاضر هستید در یک اتاق کنار یک جسد ایستاده و با جزئیات اعضای داخل بدن یک انسان دیگر نگاه کنید؟ این تنها یکی از سختیهایی است که از اول راه دکتر شدن همراهیتان میکند. با روپوش سفید پوشیدن که نمیشود دکتر شد، باید قوی باشی آنقدر که بتوانی تمام کتابهای سنگین پزشکی را حمل کنی.
و در حالی که نظام معیوب آموزشی ما در بسیاری از رشتهها موجب شده است کل ترم کلاسی محدود به خواندن یک جزوه و نه حتی یک کتاب کامل باشد، دانشجوی رشته پزشکی بودن یعنی هرگز از این خبرها نیست و باید حسابی اهل کتاب و درس باشی.
عجیب اینکه اطرافیان همان سال اول انتظار دارند تو مسلط به درمان همه بیماریهای ممکن باشی و کسی هم «نمیدانم» را هرگز قبول ندارد. «مگر تو دکتر نیستی» را همه دانشجویان پزشکی شنیده اند. حتی از همان روزهای اولی که وارد ترم اول کلاسهای پزشکی میشوند.
همه مشکلات تحصیل در رشته پزشکی دهها برابر میشود، وقتی وضعیت مالی خانواده خوب متمایل به عالی نباشد. موضوع ساده نیست، پدر و مادری که 16 سال مدرسه خرجت را داده اند، اکنون باید هفت سال دانشگاه هم خرجت را بدهند. بزرگ شده ای نیاز به استقلال مالی داری، همسنهای تو مدتهاست که زندگیشان را ساختهاند اما تو هنوز دانشجو هستی. کسب درآمد عملاً ممکن نیست چرا که اگر میخواهی با موفقیت درست را به پایان برسانی و در تخصص مورد علاقه ات قبول شوی باید تمام وقت، انرژی، مال و اموال و ... را صرف تحصیل کنی.
یک سال، دو سال، سه سال، هفت سال بی پولی کشیدن خیلی سخت است
و بعد از همه این سالها درس خواندن شاید، آن همه نه قطعاً بلکه شاید اسم و رسمی به هم بزنی و پزشک معروفی شوی. این گروه پزشکان هستند که طبیعتاً به دلیل تخصصشان درآمد خوبی دارند اما در کشور ما فرقی نمیکند، همه از پزشکان انتظار دارند ثروتمند باشند حتی اگر آن پزشک یک پزشک عمومی باشد.
بسیاری در میانه راه منصرف میشوند، بسیاری تحصیلاتشان را به همان دوران هفت ساله محدود میکنند و پزشک عمومی میشوند، در این میان همه عده ای وارد کارهایی مانند سیاست، مدیریت و ... میشوند.
تازه بعد از همه این مشکلات است که با قصور یک همکار همه آنهایی که بارها پایشان به مطب تو رسیده، درمان شده و دعایت کردهاند، میشوند منتقد تو و به یکباره تمام نگاهها از قداست حرفه ات برداشته میشود.
تحمل همه اینها است که از یک دانشجوی ساده یک پزشک میسازد، اما ...
اما عده ای ادامه میدهند، باید قداست برداشته شده به حرفه پزشکی بازگردانده شود. آنها ادامه میدهند، چرا که برای آنها پزشک شدن کافی نیست، هدف نیست. مشکلات برایشان طبیعی است، آگاهانه این راه را انتخاب کردهاند. از همان اولی که آمپول زدن یاد میگیرند، خدمت کردن را هم یاد میگیرند، نگاهی به پزشکان داوطلب در هلال احمر، اردوهای جهادی، اعزام پزشک به مناطق محروم، پزشکان بدون مرز، پزشکان حاضر در بحرانها و ... بیندازید، همین پزشکان اگر همین کار را در مطبهای خود انجام دهند چه قدر درآمد کسب میکنند؟
این پزشکان هستند که سختی تمام دوران تحصیل، بی پولی، شب زنده داری، شیفت بیمارستان بودن، انترن بودن و ... را نه با زیرمیزی که با خدمت صادقانه به خلق در میآورند.
همینها هستند که وقتی بیماری میگوید پول ندارد، صحنه ای که هزاران بار دیده و شنیده اند و حتی میدانند برخی بیماران صادق نیستند کوتاه میآیند و خدا شاهد است که وضع مالی بسیاری از آنها هم خوب نیست. حداقل به اندازه ای که مردم فکر میکنند خوب نیست.
چهره بیمار را که نگاه میکنند میدانند مشکلش چیست اما وقت میگذارند و به حرفهایش گوش میدهند اجازه میدهند بیمار از دردش بگوید، با او همدردی میکنند چرا که میدانند بخش مهمی از درمان همین همدردی است.
میدانند دعای پزشک در حق بیمار کارگر میافتد، بیمارانشان را دعا میکنند، روی گشادهشان به هزار قرص و آمپول و کپسول میارزد. هرگز، هرگز فراموش نمیکنند که فقط وسیله هستند و طبیب اصلی خداست و خداست که شفا میدهد، این را به بیمارنشان هم میگویند.
اینکه تو متخصص چشم باشی و اطرافیانت انتظار داشته باشند جراحی باز قلب انجام دهی عصبانیشان نمیکند، از رسول الله (ص) طبیب الدوار بودن را آموخته اند، به دنبال بیمار میگردند، به بالین بیماران میروند و همه اینها از آنها نه یک پزشک که یک طبیب ساخته است، طبیب حقیقی.
آره کاملا متوجه این موضوع هستم که پزشکی یک رشته به شدت خاصه و یک روحیه ی س به شدت خاص تر رو میطلبه که متاسفانه در سیستم سنجشی ما چه در دستیاری (تا جایی که میدانم) و چه در کنکور سنجیده نمیشه ...
به قول امام، تمام بدبختی ما از نظام سنجشی ست
نه داش؛ صرفیدن و نصرفیدن رو به لحاظ صرفا مالی نگفتم؛ کلا رشته ای هست که سالها طول میکشه تا به یک «طبیب» تبدیل بشی و سن که زیادی بالا بره بنظرم یکمی مضحک میشه
ینی عملا فرصت هایی که دانشجو های سن پایین دارن رو شما از دست میدی و به هیچ وجه فرصت کوچکترین خطایی در طول انتخاب رشته دستیاری و فلان وجود نداره (حالا این یکیش بود)
یا فکر کن اگر این پَشِن که درباره ش صحبت کردیم؛ خدای نکرده هویدا بشه (واویلا میشه رسما )
ولی تصمیمم اینه که پزشکی رو به عنوان یک دختر زیبا ته قلبم برای همیشه نگه دارم و برم سراغ یک زن زندگی
پرنده ای که از مترسک بترسد،از گرسنگی خواهد مرد ... "ارنستو چه گوآرا"
16 سال آزگار، باید بهترین در تمام کلاسها و درسهایت باشی تا سر بزنگاه کنکور کم نیاوری، 16 سال درس خواندن و شاگرد اول، دوم و یا سوم شدن و کلاس تقویتی رفتن و کلاس کنکور و از بسیاری از تفریحات و هیجانات و دل بخواهیها گذشتن ... تا نهایت کار برسی به رتبههای تک رقمی و دو رقمی شاید هم سه رقمی کنکور و انتخاب تو بشود رشته پزشکی.
16 سال تا برسی به رتبه کنکور ؟؟؟ یعنی طرف از 2 سالگی درس میخونده؟
شایدم نویسندهاش آمریکا بوده قاطی کرده
چون تو آمریکا اول باید یه لیسانس مرتبط مثل علوم پایه اینا بگیری بعد امتحان بدی وارد مدیکال سکول بشی که ۴ ساله.
حالا جدا از اینا الان اکثر قریب به اتفاق دانشکدههای پزشکی تو ایران جوری ان که میشه شب امتحانی جزوه رو خوند و همرو پاس کرد رفت بالا
تازه تو اکسترنی که اصلا جزوه هم حتی لازم نیست خیلی وقتا و فقط با خوندن نمونه سوالا میشه یه ۱۵ گرفت راحت.
نمونهاش رفیقم که عفونی ۲۳ جلسهای رو فقط ۲ ساعت نمونه سوالاشو حفظ کرد و لای جزوه رو هم باز نکرد و ۱۶ گرفت
خصوصا بهشتی که دیگه معروفه به نمونه سوال...ینی خوش به حالته تو اکسترنی
آدم فقط دو دلیل داره واسه درست و حسابی خوندن: یا قبولی هرچه زودتر تو رشتههای تاپ دستیاری
یا واسه دلایل شخصی اعم از دل خودش یا وجدان اخلاقی و قص علی هذا
واسه همین الانم نگرانم در مورد این نسل و نسلای بعد...یه فالتایی میبینیم تو درمانگاه و بیمارستان که من اکسترن شاخ درمیارم که این دکتر چه جوری چنین تجویزی کرده خدایا...
عزیزان اگه رفتین پزشکی، امتحانو مهم نیست چه جوری پاس میکنین ولی تو رو خدا بیس کار و حداقلا رو یاد بگیرین
آموزش پزشکی سالهاست ****** رفته و الان ما رزیدنت سال یک میبینیم که تو دوره عمومیش یاد نگرفته یه تزریق عضلانی انجام بده یا یه سوچور سیمپل بزنه.... اینا خیالی نیستا....خودمون تو بیمارستان داریم میبینیم و خدا شاهده من بهشون حق میدم....چون واقعاً کسی یادشون نداده و فقط تو بخشا از سر خودشون بازشون کردن برن
حداقل ۲ تا ماژور داخلی و جراحی و دوتا مینور عفونی و اورژانسو خوب یاد بگیرین تو اینترنی (همینا رو تیپیکاشو یاد بگیریم تا حد زیادی کافیه واسه جیپی.... البته نمیگم بقیه به کتفتون باشه ها)
که واسه مریض با ایسکمی مزمن شریانی که پاش سیاه شده پماد تجویز نکنین (اینو خودم هفته پیش دیدم)
در کل یادتون باشه تو پزشکی مخچه مهمتر از کورتکسه خیلی وقتا
ینی یه کاریو باید بارها انجام داده باشی و واست ملکه شده باشه...مثه دوچرخهسواری
وگرنه اون خوندنا و حفظ کردنا بیشتر به درد همون پاس کردن امتحانا میخورن و بعدش فراموش میشن
تا یه دارویی رو خودت اوردر نکنی یاد نمیگیری...اگه صد بارم کاتزونگ رو بخونی
نمیگم نخون...میگم حواستون به این جنبه از ماجرا هم باشه.
عزت زیاد
من ترم اول رفتم یه کتاب فروشی هارپر و جان کوئیرا رو گذاشتم رو میز به همراه نتر و گایتون و گری، یه نفر اومده بود کتاب نسخه نویسی بگیره، بهم گفت قول شرف بهم بده این هارپر و جان کوئیرا رو نخری بجاش با پولش برو یه پیتزا بزن تو رگ و منم به حرفاش گوش دادم و از همین جا بهت میگم شیر مادر و نان پدر حلالت کاش پول گایتون رو هم میزاشتم روش یه پاستا هم کنارش میزدم
ویرایش توسط Carolin : 09 اسفند 1400 در ساعت 23:32
حاجی من دیدم که میشه... سختترین مقطع واسه پاس کردن فیزیوپاته که از شانس خوب ما دقیق افتاد تو کرونا و مجازی شد کامل. ولی قبل و بعدشو دارم میبینم که چه جوری پاس میکنن دیگه...فقط دانشگاه خودم نه...چنتا دیگم دوستان ذکر خیرشونو پیش ما کردن
هر چن همیشه استثنا هم هست قطعاً. خود من واسه پاس کردن بیوشیمی ۲ یا باکتری کم زحمت نکشیدم...و کم نبودن اونایی که میفتادن
ولی خب آره هیچ کدوم به پای اکسترنی نمیرسه...لامصب با دوساعت حفظ نمونه سوال میشه امتحان بالای ۲۰-۳۰ جلسهای رو با حاشیه امنیت خوب پاس کرد هرچن اونم بعضی بخشا سخت میدن خدایی
ولی خب درکل من حیث المجموع زیاد کار شاقی نیست پاس کردن اکثر واحدا.
والا زیاد ربطی به سهمیه و غیر سهمیه نداره...اونی که حال نداشته باشه یاد بگیره تهش میشه این عجایبی که میبینیم...حالا ممکنه درصدش تو سهمیه ایا بیشتر باشه ولی بقیه هم منزه نیستن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)