خوابِ شیرینِ ابدی
هیچی یه گرین کارته امریکا با یه خونه تو آستین یا سیاتل بهم بدن دیگه خودم میدونم چیکار کنم درادامش . فقط همین گرین کارتو اوکی کنن یه 10 سالی جلو افتادم تو زندگیم سگخور امریکا نشد انگلستانم راضیم
میدونی من مخالف چیم؟ مخالف یه فکرم! یه فکر که این حقو میده تحمیلش بکنی بهم.
تو طول روز عرض شب من به دنبال سه بخشم
که ( آ ) اولش کلاهی رو سرش نباشه
( را ) دومش منو وصل کنه به بخش سومش (مش)
من زنده میشم حتی با حضور ناقصش
تو یه لکه نور نشونم بده
تا من دنیایی بسازم با انفجارو تابشش
کنکورمو بدم و بشه اون چیزی ک میخامو و بعدشم بتونم تا ابد بگم تونستم و بگم میتونم بدون خجالت نگاهت کنم و بدونم از راه دور حتی نفس میکشی :*_*
25 : 32 : 13 : 00
آرزو دارم برم آمریکا
سوفی آموندسن از مدرسه به خانه میرفت. تکهیِ اول راه را با یووانا آمده بود.
به فروشگاه بزرگ که رسیدند راهشان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی میکرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود.
بعد از باغِ آنها بنایِ دیگری نبود، خانهشان انتهای دنیا مینمود.
کتابِ دنیایِ سوفی
نوشتهی یوستین گردر
ترجمهی حسن کامشاد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)