...
دارم برا ارشد میخونم
فک کنم دیرم هست))
خخخخخ
ولی آره ابنجوریاس ثبت نام کنم و شروع کنم و وو دیگه بوخونیم تامام تاماممم
میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس
من اگه جای خدا بودم
دلم از اینهمه بی چشم رو بودن آدما میگرفت
واقعا احمق بودم
نفهمیدم
شکر نکردم و طلبکار بودم
اما الان حتی از نفس کشیدن هام هم لذت
فهمیدم که
خدا در من جریان داره
و از رگ گردن بهم نزدیک تره
با اینکه فراموشش کرده بودم
اما اون همیشه مراقبم بود
و فقط خوشحالم که هیچ وقت از اینکه دوباره برگردم سمتش نا امید نشد و ترکم نکرد
و خوشحالم که وجودش رو حس میکنم
و ازش میخوام هوای همه ی اونایی که دلشون گرفته رو داشته باشه
با اینکه مطمئنم داره
Listen to Songar by Songarofficial on #SoundCloud
https://soundcloud.com/user-58838245...social_sharing
این ی غم عجیب داره، غمی ک از وقتی گوشش دادم تو وجودمه هنوز..
"خیلی وقتا اونی ک میره،جا میمونه"
داره میگه رسیدن یا نرسیدن توی اون مسیری ک داری حرکت میکنی مهمه...ولی مهم هم مسیر توعه..اونی ک همراهته...هم سُنگار..قوت قلبته..دلیل ارامشه یا چیزای مثل این..میگه اگر تنهایی برسی اون رسیدنه خیلی ب دلت مزه نمیده..راست میگه؟؟؟
وقتی خودت تنها بدون کمک کسی برسی ب چیزی ارامشت بیشتر نیست؟اینکه ب کسی وابسته نبودی اینکه خودکفا بودی و خودت تونستی براورده کنی خیلی از نیازهاتو..نمیدونم...
احساسات بچه ها رو خوندم..
موقع کنکور هم حال من بد بود،هم خانواده..سر کوچکترین چیزا دعوا میشد و من درجا اینجا مینوشتم تا خودمو خالی کنم از هرچی حس بده..تا ذهن همیشه پر و مریضم اروم بشه...این روزا همش روزای کنکوری برام تکرار میشه..حس بدی نیست اصلا..واقعا با تمام وجودم دلم تنگ شده براش..اما شاید اگر روزهای اروم تری داشتم ، روزی ک نتایج رو زدن حال دیگه ای داشتم...ن اون همه روز بد جلو چشام بیاد..ن اینکه برا فراموش کردنش الکی خودمو ذوق زده نشون بدم تا خودمو گول بزنم..شاید اگر هم سُنگاری بود
ولی چیزی ک تا الان فهمیدم اینه ک همون بهتره تنها برسیم ب چیزی..بودن ادمایی ک امروز هستن و فردا نیستن حال ادمو بدتر میکنه..
ولی مگه میشه لذت کنار هم بودنا رو ازدست بدی فقط ب این دلیل ک ی روزی اون ادم نیست؟؟
حرف میزنم و خودم نقضش میکنم..
در هرصورت...قدر باید بدونم..هم روزایی ک هست،هم ادمای دور و برم..
امروز میریم کمی در دامان طبیعت
و کنار دریا......❤
"خیلی وقتا او ک میره جا می مونه"
ی حیدو بریم
Listen to Joulin by HEYDOO on #SoundCloud
https://soundcloud.com/heydoo/joulin...social_sharing
زندگی ی مجموعه ی منظم از بی نظمی هاست
ی مجموعه ی معقول از بی عقلی ها
له شده ، زیرِ پایِ عرفِ اجتماع
خوب ولی اشتباه
از حواشی دورم
از قصه های ناخواسته ای که برام درست میشه
از قضاوتا
از بچه بازی خیلیا
از حرف دراوردنا
از زمین و زمان
خسته شدم
واقعا بریدم
یه تایم طولانی آرامشمیخوام
ولی تا یه قضیه میخوابه
یکی دیگه سبز میشه
این انصاف نیست
یه جایى از زندگى میرسه كه یک لحظه پاتو میزارى رو ترمز و برمیگردى پشت سرتو نگاه میكنى میبینی تمام راهى كه اومدى پر بوده از دست انداز و بیراهه دیگه دلت نمیخواد برى جلو نه كه دلت نخواد نه! میترسى از ادامه اش كه بدتر باشه میترسى از خستگى تنت و هدف و انگیزه كور شده ات میترسى از، از دست دادن میترسى از همیشه رفتن و نرسیدن و اشتباه رسیدن...
ویرایش توسط serenity : 19 آذر 1400 در ساعت 18:30
اینکه هر روز یه بدبختی جدید به بدبختی ها اضافه بشه انصاف نیست واقعا
اینکه حتی اونایی هم که به آرزوهاشون رسیدن و و میبینم اینجا و اونا هم میگن سختی دارن
نشون میده این دنیا خیلی بی رحمه
کی ماهت باید طعم آرامشو بچشیم؟
ته این قصه چیه؟بعد این همه سختی بعد این همه جون کندن آخرش زندگی ای که آرزومونه رو زندگی میکنیم؟
نمیدونم نمیدونم.
خود را به زندگی سپرده ام.
فقط شروع به تلاش کرده ام.
همین.
چقدر عوض شدم... گاهی حتی نمیدونم آیا من همون آدم سابق هستم یا نه
قبلا چقدر پر شور و هیجان بودم. اما الان آرام و ساکت و صبورم. قبلا تا یه کم ناراحت میشدم، سریع بروز میدام و گله و شکایت میکردم اما الان... شاید خیلی آدم ناراحتی باشم اما نمیتونم با کسی در و دل کنم، نمیتونم بروز بدم. حتی شده که توی جمع دوستان بلند خندیدم اما از درون پر از آشوب و ناراحتی بودم. شاید آدم وقتی که بزرگ بشه، گنجایش تحمل ناراحتیش هم بیشتر و عمیق تر میشه. حتی بار ها منصرف شدم که حالم رو اینجا بنویسم. اما مجبور کردم خودم رو که دست به قلم بشم. شاید اینطوری آرامش بیشتری پیدا کنم .
من باور دارم که بهترین ها اتفاق میفته پس سعی میکنم حال خودم رو عالی نگه دارم
چیزایی که میخوای معقوله اصرار کن براش
خیلی حرفا توی این جمله نهفتس خیلی زیاد
کلی احساسات چند وقت اخیرمو نوشتم حتی بیشتر از 10 خط طولانی ترین احساساتی که نوشتم و همش پاک شد دیگه حوصله و حسشو ندارم =/
احساس ناراحتی =(
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی نروم جز به همان ره که توام راه نمایی همه درگاهِ تو جویم همه از فضلِ تو پویم همه توحیدِ تو گویم که به توحید سزایی همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی همه نوری و سروری همه جودی و جزایی همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی همه بیشی تو بکاهی همه کمی تو فزایی نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری احدِ بی زن و جفتی ملکِ کامروایی بری از خوردن و خفتن بری از شرک و شبیهی بری از صورت و رنگی بری از عیب و خطایی نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی نبد این خلق و تو بودی نبود خلق و تو باشی نه بجنبی نه بگردی نه بکاهی نه فزایی همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی همه نوری و سروری همه جودی و جزایی نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
https://music-fa.com/download-song/9114/
من با این اهنگ از چاووشی فقط میخوام بمیرم از عشق به خدا
تقدیم به کسایی که از اعماق وجود خدا رو درک و حس میکنند
خوب و آرامم.
این کلیپ از جناب اردشیر رستمی رو
بالغ بر صد بار تماشا کردم : ) بسیار زیباست.
چگونه دوستت دارم؟ بگذار تا برشمارم.
stars can't shine without darkness
ویرایش توسط ifmvi : 20 آذر 1400 در ساعت 01:33
امشب برای من یکی از زیباترین شبهای عمرم بود
بی معرفتیه شبایی که حالم بد بود اینجا ثبت شد اما شبی که واقعا از ته دلم یه حس قشنگ رو تجربه کردم ثبت نکنم
امشب فهمیدم چقدر این مدت از خدای خودم دور شده بودم
و فهمیدم اون حس خلا درونی که داشت آزارم میداد از چی بود
تو این مدت خیلی وقتا حس کردم خدا داره صدام میکنه که بیا برگرد بغلم
اما من لجوجانه و از قصد پشتمو میکردم بهش
یه همایشی دعوت بودم امروز نتونستم برم اما بصورت لایو دیدمش
آخر همایش، اون عزیزی که خیلی هم برام محترمه نشست رو زمین
و شروع کرد با یه بغض قشنگ این جملات رو گفتن :
خدایا برای تمام لحظه هایی که خندیدم ، شکر
خدایا برای لحظه هایی که گریه کردم تا قلبم کمی آرومتر بشه ، شکر
خدایا برای تمام لحظه های سخت زندگیم که ادم غنی تری کرد منو، شکر
خدایا برای خانوادم شکر... برای سیری شکر...برای گشنگی شکر
خدایا برای درد شکر...برای غصه شکر...برای غم شکر
خدایا برای لحظه هایی که نفهمیدم و تو فهمیدیو بهم فهموندی شکر
برای لحظه هایی که هنوز نمیدونم و نمیدونم و نمیدونم شکر
خدایا برای عزیزانم شکر...برای اون کسی که دوسم نداره شکر !!!
خدایا برای جایگاهی که بهم دادی وقتی هنوزلایقش نیستم شکر
خدایا برای خودم شکر ،برای زمینت شکر، برای اسمونت شکر
خدایا برای قلبمون شکر
خدایا برای اینکه یروز میایم پیشت شکر
و خدایا برای خودت و خودت و تنها خودت شکر
همینجور که اون عزیز داشت این حرفا رو میزد ،متوجه شدم ناخوداگاه به پهنای صورتم داشتم اشک میریختم
و انگار تازه فهمیدم چقدر بینهایت دلم واسه خدای خودم تنگه
مث یه تولد دوباره بود
حالا من میخوام بگم خدایا برای این تولد دوباره شکر خیلی دلم برات تنگ شده بود
این پست دلی ترین پست اینجانب هست !
صرفا خواستم به اشتراک بذارم و بگم شاید خیلیا مث من خدا منتظرشونه !
به این ذهنیت ترسناکی که از بچگی برامون ساختن ، توجه نکنید
بقول پرویز پرستویی : خداوند عند بخشش ، عند بیخیال شدن ، عند مرام و عند رفاقته
خدا خیلی دلش نازکه ... کافیه عاشقونه به اسمون نگاه کنیم...محکم بغلمون میگیره
خدا هیچوقت هیچ جا به ما ظلم نکرده
این خود ما ادما بودیم که به خودمون و دیگران ظلم کردیم
تهشم غرغرهامون و کفرگوییامونو بردیم سر خدا خالی کردیم
غافل از اینکه خدایی که نزدیکتر از رگ گردنته ، مطمئنا از ناراحتی ما بیشتر از خود ما ناراحت میشه
خلاصه که کلی حرف زدم که...
که هیچی فقط دوست داشتم بنویسم
میخواستم این نوشته رو بین کلی نوشته های قبلیم که پر از حال بد بودن ، برای خودم داشته باشم
همین
و خدایی که در این نزدیکی
میزند لبخندی
به تمام گره هایی که تصور دارم
همگی کور شدند...!
در حال حاضر 19 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 19 مهمان)