!♠♥ احساسات روزانه♥♠امروز چه حسی داری؟!♠♥

[Mina_medicine]

داشتم الان با یکی از دوستام حرف میزدم
خیلی غم انگیز بود حرفامون
هر چی میگفت
حس میکردم نمیفهمه اوضاع چقد خیطه
و بهش گفتم هیچ حمایتی ندارم تو این زمینه
تنهای تنهام
من یه خواسته ای دارم
که قرار نیست کسی براش مهم باشه من چی‌ میخوام
چن سال واسشون مهم بود
تهشم که الان مشخصه
شاید مسخره باشه
اما تنها خوشحالی که دارم اینه که امسال مجازیه ...

[Mina_medicine]

ساعت ده و نیم بلیط دارم و این اسنپ بنده خدا باید التماس کنه به ماشینش تا حرکت کنه
ینی میرسم به اتوبوس؟

[Mina_medicine]

وای وای یه سکته ناقص زدم
تا رسیدم یه اقایی اومد جلوم گفت مسافر بوشهری گفتم اره
گفت چرا دیر اومدی ماشین رفت
داشتم فکر میکردم تو ذهنم پردازش میکردم بلیط بعدی ساعت چند بود که یهو یادم اومد یه اتوبوس ساعت ده و ربع بود یکی ده و نیم هر دو هم برازجون میرن ولی یکیش اتوبوس گناوه بود یکیش خود بوشهر
من با اتوبوس گناوه ام
گفتم شما ده وربع هستین؟
گفت اره دیر کردی
گفتم مرسی من باجه کناریه کارم ^_^
خداروشکر رسیدم

[Khali]

مردگی دمادم سفله‌گان ریشه ذوق را خشکانده و تف کردن های مدام بر آن، توهمیست عجیب که با ساز ناکوک محبت جامه پوشانی میشود.
آتش زدن دیگری برای روشنایی قلب سیاه و گرم شدن جسم سرد و عاری از عاطفه، قصه شمع و پروانه نیست. گربه موش را به چنگ نیاورد جز برای کام‌یابی و کام‌روایی.
فریاد های خصمانه ابلهان سرمست از پیروزی، هرگز گواراشان نشد اما جماعتی ارزنده را بی اعتبار ساخت.
مسیری که جز درد تحفه ای دیگر نداشت، پیمودنش حماقت بود و نپیمودنش شجاعتی رنگ باخته.
آسمانی که با وصال خورشید و در فراقش خون میگریست برایمان نوشت آنچه باید را، نخوانده تایید کردیم و در عمل سر از تن حرمت جدا کردیم.
بیم مرگ در طوفان عمریست از این دل رفته، ترس زنده ماندن است که میکشد ما را.
@Fawzi@

[ifmvi]

قبول نشدم. احساسِ خاصی در طولِ این چند روز نداشته‌م. فقط به وقایع و اتفاقات نگاه می‌کنم. حوصله‌ی واکنش نشان دادن ندارم. اگر وسواسم در مطالعه کاهش پیدا کنه، خوشحال‌ میشم! دارم سعی می‌کنم معمولی بودن رو بپذیرم. اوضاعِ کسل‌ کننده‌ایه امّا خب قابلِ تحملّه. زندگی همین جوریه دیگه. چاره‌ای جز پذیرفتن و گذشتن نیست.

امروز، وقتی از خواب بیدار شدم، دوتا پیامک داشتم. بازشون کردم. یکی‌شون از طرفِ سازمان سنجش بود. نوشته بود اگر نتایج رو چک نکردی، برو چک کن و دوتا شماره پرونده برام ارسال کرده بود. همین طور که داشتم فکر می‌کردم که خب من همون روز چک کردم، یادم اومد شماره پرونده رو اشتباه وارد کردم و در واقع باید دومی رو وارد می‌کردم، نه اولّی. سریع رفتم، دوباره وارد شدم و خب بله، قبول شده بودم! حسّش جالب بود : ).

[Etterath]

(:

[zhi.a]

گرمه
حوصلم سر رفته
هنو سایت دانشگاه هم برا ثبت نام باز نشده :/
حساسیت فصلی داغونم کرده
دلم بطرز عجیبی ی عالمهههههه شیرینی میخواد
میخواستم زبان بخونم ولی هنووووووووووز کار خاصی نکردم واقعن :/
دلم میخواد برم خرید :/
دلم یکم غر زدن میخواس ک الان برطرف شد ))

[Lagertha]

خستم : )
.
.
.
کاش یبار میشد صفحه سنجش و بازکرد و با صحنه مردود مواجه نشد : )

از چهار سو گرفته مرا روزگار تنگ...

[Wisteriaa]

کاش می شد به هیچ چیز فکر نکرد ، فکر کردن آدم را نگران می کند .
کاش می شد کسی را دوست نداشت ، دوست داشتن آدم را ضعیف می کند .
کاش می شد دلتنگ کسی نبود ، دلتنگی حواس آدم را پرت می کند .
کاش می شد به هیچ چیز و هیچ کس فکر نکرد ، در ها را بست ، پرده ها را کشید ،
چراغ ها را خاموش کرد و در سکوتی محض و در یک خلا ادراکی عمیق ،
آرامشی بدون واسطه را در آغوش کشید .
کاش می شد به مثابه ی اصحاب کهف خوابید و تا قرن ها بیدار نشد .
دلمان خوابی عمیق می خواهد این روز ها ...

#نرگس_صرافیان_طوفان

[mahdi_artur]

یه پیام دارم برات..

[Scalar Field]

چی؟​

[Levi_Ackerman]

https://uupload.ir/view/_•دیدگاهتون_...؟_)_7tl6.mp4/

[Hans_Landa]

یهو فکر آینده و کار و زندگی به ذهنم زد و رفتم تو فکر... .

خوبه که ادم یه زمان خوبی رو بذاره فقط برای فکر کردن به اهداف و آینده اش

[_Senoritta_]

در ناامیدترین حالت ممکنم
فک میکنم هیچ آدم خوبی وجود نداره

[Fawzi]

مردگی دمادم سفله‌گان ریشه ذوق را خشکانده و تف کردن های مدام بر آن، توهمیست عجیب که با ساز ناکوک محبت جامه پوشانی میشود.
آتش زدن دیگری برای روشنایی قلب سیاه و گرم شدن جسم سرد و عاری از عاطفه، قصه شمع و پروانه نیست. گربه موش را به چنگ نیاورد جز برای کام‌یابی و کام‌روایی.
فریاد های خصمانه ابلهان سرمست از پیروزی، هرگز گواراشان نشد اما جماعتی ارزنده را بی اعتبار ساخت.
مسیری که جز درد تحفه ای دیگر نداشت، پیمودنش حماقت بود و نپیمودنش شجاعتی رنگ باخته.
آسمانی که با وصال خورشید و در فراقش خون میگریست برایمان نوشت آنچه باید را، نخوانده تایید کردیم و در عمل سر از تن حرمت جدا کردیم.
بیم مرگ در طوفان عمریست از این دل رفته، ترس زنده ماندن است که میکشد ما را.
@Fawzi@

درود و تحیات وافر
متن بسی جالب و تامل برانگیزی بود
واسم یه جورایی سوپرایز بود
مرسی ازت ★_★
-----------------------------------
۸مهر ثبت میشه بعنوان روزی که برام شبیه رویا بود ..
نتوان وصف کرد ..
خدایا شکررررررررت ♥︎