خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 21
    1. Top | #1
      کاربر باسابقه

      Mashkok
      نمایش مشخصات

      معرفی سبک های نقاشی

      سبک در لغت به معنای طور و عمل و طرز و روش و قاعده و شیوه است.

      دو نوع سبک‌شناسی وجود دارد:

      ۱. ایستا (static): سبک هر طبقه اجتماعی جدا از تغیرات دائمی خود و مداخلات سبکهای طبقات دیگر مورد توجه قرار می‌گیرد.
      ۲. پویا(dynamic): جریان سبک‌ها و طبقات اجتماعی از لحاظ تحولات داخلی خود و مناسبات متقابلی که با یکدیگر و نیز با سایر شئون زندگی عملی و نظری جامعه دارند بررسی می‌شود.



      سبکهای مختلف نقاشی
      سبک های نقاشی می توانند با روشهای بکارگیری و یا با توجه به جنبش هنری که بیشترین تطبیق را با مشخصات غالب و حاکمی که نقاشی نشان می دهد دارند، مشخص شوند. سبک های معروف عبارتند از:* رئالیسم (واقع گرایی)
      * امپرسیونیسم (برداشت گرایی)
      * پوینتولیسم
      * هنر ابتدایی
      * کوبیسم (حجم گری)
      * مدرنیسم (نوگرایی)
      * آبستره (انتزاعی)
      * پست مدرنیسم (فرا نوین)
      * آوانگارد (پیشگام ، وابسته به مکتب های هنری نوین و غیر سنتی)
      * ساختار گرایی
      * کتاره سخت
      * گرافیتی
      * نقاشی اصیل ایرانی
      ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
      سبکهای مختلف نقاشی


      1- رئالیسم
      2- امپرسیونیسم
      3- پست-امپرسیونیسم
      4- نئوامپرسیونیسم
      5- اکسپرسیونیسم
      6- اکپرسیونیسم انتزاعی
      7- کوبیسم
      8- فوتوریسم
      9- ورتیسیسم
      10- رومانتیسیسم
      11- پرسیژنیسم
      12- مینی‌مالیسم
      13- سورئالیسم
      14- گرافيتي
      15- آپ آرت
      16- باربيزون
      17- فتورئاليسم
      18- توناليسم
      19- باروك
      20- استاکیسم
      21- آبستره
      22- كنستراكتيويسم
      23- روکوکو
      24- Mysore
      25- مینیاتور ایرانی
      26- مینیاتور عثمانی









    2. Top | #2
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      ابجی نقاشیایی که کشیدی رو بذار ماهم استفاده کنیم..
      ویرایش شده توسط مدیریت
      خلاف قوانین.

    3. Top | #3
      کاربر باسابقه

      Mashkok
      نمایش مشخصات
      رئالیسم
      تولستوی
      رئالیسم یعنی اصالت واقعیت خارجی. این مکتب به وجود جهان خارج و مستقل از ادراک انسان، قائل است.
      ایده آلیست ها همه موجودات و آنچه را که در این جهان درک می کنیم، تصورات ذهنی و وابسته به ذهن شخص می دانند و معتقدند که اگر من که همه چیز را ادراک می کنم نباشم، دیگر نمی توانم بگویم که چیزی هست. در حالی که بنابر نظر و عقیده رئالیستی، اگر ما انسان ها از بین برویم، باز هم جهان خارج وجود خواهد داشت. به طور کلی یک رئالیست، موجودات جهان خارج را واقعی و دارای وجود مستقل از ذهن خود می داند.می داند.

      باید گفت در واقع همه انسانها رئالیست هستند، زیرا همه به وجود دنیای خارج اعتقاد دارند. حتی ایده آلیست ها نیز در زندگی و رفتار، رئالیست هستند، زیرا باید جهان خارج را موجود دانست تا بتوان کاری کرد و یا حتی سخنی گفت.

      کلمه رئالیسم در طول تاریخ به معانی مختلفی غیر از معنایی که گفته شد، استعمال شده است. مهمترین این استعمال ها و کاربرد ها، معنایی است که در
      فلسفه مدرسی یا اسکولاستیک(Scholastic) رواج داشته است.


      در میان
      فلاسفه مدرسی، جدال عظیمی بر پا بود که آیا کلی وجود خارجی دارد و یا اینکه وجودش فقط در ذهن است؟

      کسانی که برای کلی واقعیت مستقل از افراد قائل بودند، رئالیست و کسانی که کلی را تنها دارای وجودی ذهنی و در ضمن موجودات محسوس می دانستند و برای آن وجود جدا از
      جزئیات قائل نبودند،، ایده آلیست خوانده می شدند.

      نیز سبک های رئالیستی و ایده آلیسمی به وجود آمد و سبک رئالیسم در مقابل سبک ایده آلیسم است.
      سبک رئالیسم یعنی سبک گفتن و نوشتن متکی بر نمودهای واقعی و اجتماعی. اما سبک ایده آلیسم عبارت است از سبک متکی به تخیلات شاعرانه گوینده یا نویسنده .



      رئالیسم نوعی"واقع گرایی" است در رمان و نمایشنامه که خیال پردازی و فردگرایی رومانتیسم را از بین می برد و به مشاهده ی واقعیت های زندگی و تشخیص درست علل و عوامل و بیان تشریح و تجسم آنها می پردازد.
      بالزاک

      هدف حقیقی رئالیسم تشخیص تأثیر محیط و اجتماع در واقعیت های زندگی و تحلیل و شناساندن دقیق "تیپها" یی است که در اجتماع معینی به وجود آمده است.

      سعی نویسندگان رئالیسم در این است که جامعه خود را تشریح کنند و "تیپها"ی موجود در جامعه را نشان دهند.

      از این روست که کار نویسنده در این مکتب به کار یک مورخ نزدیک می شود با این تفاوت که عادت و اخلاق مردم اجتماع خویش را بیان می کند.

      "
      بالزاک" فرانسوی نماینده مکتب رئالیسم نیز به این نکته اشاره می کند و در "کمدی انسانی" می گوید: "با تنظیم سیاهه ی معایب و فضایل و با ذکر آنچه زاییده ی هوس ها و عشق هاست و با تحقیق درباره مشخصات اخلاقی و انتخاب حوادث اساسی جامعه و یا تشکیل "تیپها" ممکن است به نوشتن تاریخی موفق شوم که مورخان از آن غافل بوده اند، یعنی "تاریخ عادات و اخلاق جامعه".

      از نمایندگان بزرگ رئالیسم در فرانسه "بالزاک" و "استاندال" در انگلستان "دیکنز" و در روسیه "تولستوی" و "داستایوسکی" را می توان نام برد.



      ویرایش توسط Mohammad.h : 14 آذر 1394 در ساعت 14:18

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      Mashkok
      نمایش مشخصات
      امپرسیونیسم : Impressionism



      امپرسیونیسم در لغت به معنای دریافتگری، دریافت آنی، یا دریافت حسی است. در بهار 1874 گروهی از هنرمندان فرانسوی تحت نام انجمن هنرمندان گمنام، متشکل از نقاشان و مجسمه سازان و حکاکان و... گرد هم آمدند و یک استودیوی عکاسی( آتلیه نادار) را برای نمایش آثارشان اجاره کردند و در معرض دید عموم گذاشتند. با این کار شدید ترین و خصمانه ترین واکنش ها را که تا آن هنگام در دنیای هنری پاریس با آن مواجه بودند برانگیختند. در طی سده ی نوزده میلادی رابطه بین جامعه و هنرمند به طور روز افزونی تصنعی می شد تا اینکه سرانجام در همین نمایشگاه آثار امپرسیونیست ها به نقطه ی گسست خود رسید. امپرسیونیسم حقیقتاً نخستین و مهمترین جنبش مدرن هنری در سده نوزدهم محسوب می شود. امپرسیونیسم مکتبی با برنامه و اصول معین نبود، بلکه تشکل آزادانه هنرمندانی بود که به سبب برخی نظرات مشترک و به منظور عرضه مستقل آثارشان در کنار هم قرار گرفتند.امپرسیونیسم صرفا یک سبک نقاشی نبود بلکه یک رویکرد نوین به هنر و زندگی بود. آثار نقاشی امپرسیونیست ها ثبت تغییرات گذرا و ناپایدار در طبیعت بود. نخستین هسته ی این جنبش توسط مونه، رنوار، سیسلی و پیسارو بود که وجه اشتراکشان گسست از آموزش های رسمی فرهنگستانی بود. این هنرمندان ابتدا نام خود را "انجمن هنرمندان نقاش مجسمه ساز و گراور گمنام" گذاشتند. اما بعدا نام یکی از تابلوهای مونه به نام امپرسیون طلوع آفتاب منتقد جوان لوئیس لروی(لویی لروا) را واداشت تا در مجله charivari( شاری واری) کل گروه را امپرسیونیست ها نام نهد و این نام که با لحنی تمسخر آمیز ابداع شده بود، بعداً از سوی خود هنرمندان گروه به عنوان گواهی بر حداقل یکی از جنبه های برجسته اهداف آنان پذیرفته شد. در نقاشی های آنها نه به رنگ خاکستری و سیاه بلکه به رنگ مکمل نقاشی می شدند. آنان با "کم ارج کردن خطوط اشیا" ارجحیت خصوط اشیا را گرفتند و نقاشی های امپرسیونیستی بدل به رنگ آمیزی نور و فضا شدند. بازی نور مستقیم و بازتاب شده با این وجود این نظریه ها تمامی نقاشان امپرسیونیست حتی مونه که بیشتر از همه مروج نقاشی در فضای باز بود بیشتر و بیشتر تمایل می یافت تا آثار خود را در کارگاه اصلاح یا رتوش کند. با انجام چنین کاری او به یک تناقض ذاتی در رویکرد امپرسیونیستی اعتراف کرد، زیرا هرچقدر که هنرمند به تاثیر تغییرات جوی حساسیت داشته باشد زمان کمتری برای ثبت آن پیش از تغییر روی بوم دارددر حقيقت، نقاش امپرسيونيست منحصراً توسط كشف و شهود فردي خويش هدايت مي شد و تنها بر صداقت خود اعتماد مي كرد و هر يك از آثارش - به عنوان يك كار خلاقه - اثبات و كشف دوباره ي نقاشي بود. از نظر او، دنيا، يكباره و براي هميشه در يك قالب ثابت زيست نمي كرد، بكله با هر نظر، در تازگي احيا شده يي دوباره كشف مي شد، و كمترين جلوه ي آن، جزيي از زيبايي متغير آن بود. چنين آزادي اي، جز به خشم آوردن مردم آن زمان، چه مي توانست كرد؟

      تاریخچه:


      در قرن نوزدهم و بعد از اختراع دوربین عکاسی، برخی نقاشان از برخورد واقع گرایانه با دنیای اطراف رو گردانده و به سوی روش های دیگری برای خلق آثار هنری خود متمایل شدند. این روند طی سال های ۱۸۷۴ تا ۱۸۸۶ در نمایشگاه های نقاشی گروهی از هنرمندان مشهود بود. این گروه از نقاشان شیوه نقاشی خود را از مجمع نقاشان پاریس که به Salon معروف بود جدا کردند و از شیوه های ابداعی خود برای خلق آثار جدید بهره بردند و به دلیل همین سنت شکنی از سوی Salon به «سیزده دیوانه و یک زن» معرفی شدند. افرادی نظیر:
      Claude Monet، August Renoir، Berthe Morisot و Mary Cassatt.


      این افراد به امپرسیونیست ها یا ادراک گرا ها (Impressionists) معروف شدند چرا که از دید جراید آن زمان هنرمندانی بودند که در هنر خود به ادراک شخصی (Impressions) و طرح خلاصه ی اشیا (Sketch) اکتفا می کردند. در جای دیگری خواندم که واژه ی امپرسیونیسم از آن جا به این موومان هنری اطلاق شد که یکی از اولین کارهای Claude Monet در این سبک به نام «Impression Sunrise» بود.





      در آثار امپرسیونیسم، دقت و ظرافتی که در کارهای رئالیسم وجود دارد دیده نمی شود، در حقیقت نقاش خود را نیازمند آن نمی بیند تا برای ارایه ی تفکر خود، تنها از تکنیک عالی بهره ببرد، بلکه آن چه را که از اشیا، طبیعت و یا زندگی روزمره درک می کند را به شیوه ی خاص خود روی بوم پیاده می کند. و این هنری است که از تکنیک عالی نقاشی فراتر ست. برای خلق آثار امپرسیونیسم، باید پله های رئالیسم را طی کرده باشیم. شاید اگر واژه ظرافت را از مرز دید فراتر برده و به مرز ذهن نزدیک تر کنیم، کارهای امپرسیونیسم را بتوان ظریف تر از کارهای رئالیسم برشمرد.


      تفاوت امپرسیونیسم و رئالیسم را می توان در یک مثال نشان داد. فرض کنیم برای بیان یک مفهوم جمله ای را به صورت خام ادا کنیم (رئالیسم) و یا آن را با افزودن آرایه های ادبی تغییر دهیم (امپرسیونیسم). هنر در آن است که در شیوه ی دوم مفهوم جمله تغییر نکند، و این همان نقطه ی عطفی است که در آثار هنرمندان ادراک گرا دیده می شود.
      توضیح: در این نوشتار رئالیسم به کلیه ی سبک های واقع گرا اشاره می کند و به یک دوره ی زمانی مشخص محدود نمی شود.


      موريس راول اسطوره ي امپرسيونيست
      اگرچه راول در تحصیلات آکادمیک خود آنچنان موفق نبود و به “بی توجه درتحصیل” معروف بود
      با اینحال همه می دانستند او بسیار با استعداد و توانا است. درسال ۱۸۹۳ راول چندین آهنگ ساخت و توسط پدرش به پیانیست اریک ساتی معرفی شد؛ شخصی کهشخصیت متمایزش و موسیقی غیر ارتدوکسی اش بسیار با نفوذ بود. راول در سن بیست سالگیخود مستقل، با فهم و کمالات، کمی گوشه گیر و کمی شوخ طبع بود.
      سر بزرگ وی با دانش فوق العاده زیاد او مطابقت داشت.
      او بسیار مطالعه می کرد و در کتابخانه اش بیش از ۱۰۰۰ جلد کتاب داشت. در دورانجوانی اغلب مطابق با مد روز نوع مدل ریش خود را تغییر می داد، اگرچه بعدها هیچگونهریش و سبیلی نمی گذاشت. راول بسیار حساس بود و از خود انتقاد می نمود. وی در هماندوران جوانی به غذاهای چاشنی دار، شراب ناب و بحث های پر معلومات و متفکرانه ازعلایق وی بودند.
      با از دست دادن سه سال پی در پی مدال رقابتهای موسیقی، کنسرواتور را در سال ۱۸۹۵ترک کرد، اما بار دیگر در سال ۱۸۹۶ به آنجا بازگشت و تحصیلات خود را زیر نظر گابریلفوره (Gabriel Fauré) ادامه داد تا آنکه در سال ۱۹۰۰ از کلاس آهنگسازی او اخراج شدچرا که نه جایزه آهنگسازی و نه جایزه بهترین قطعه را توانست ببرد! راول سرانجام درسال ۱۹۰۳ کنسرواتور را برای همیشه ترک کرد.

      قسمتی دیگر از کوراتت زهی در فا ماژور اثر موریس راولبشنوید

      او قابلیتهای تمامی سازها را با دقت مطالعه نمود برای آنکه افکتها و طنین ممکنبرای استفاده در هر ساز را تشخیص دهد. اولین اثر قابل توجه وی، هابانرا (Habanera) برای دو پیانو بود که بعدها در قطعه معروف (Rapsodie espagnole) وی قرارگرفت.
      اولین اثر چاپ شده او “لحظه ناب” (Menuet antique) تقدیم شده به وینز، بود. درسال ۱۸۹۹ راول اولین قطعه خود را برای ارکستر رهبری نمود (Shéhérazade) که با تشویقو قدردانی حضار روبرو شد.

      قسمتی از کوراتت زهی در فا ماژور اثر موریس راولبشنوید

      اگرچه نقدها درباره وی آنچنان رضایت بخش نبود! “اجرایی پر لرزش و بی نظم، راولممکن است از استعدادی ذاتی برخوردار باشد اما شاید تنها تا ۱۰ سال آینده به یک جاییبرسد، آنهم با کار سخت و فراوان…” راول به عنوان سرآمدترین آهنگساز معاصر زمان خودبه همراه دبوسی (آهنگساز آوانگارد فرانسوی) دوران سختی را هرچند وقت یک بار به دلیلنقدهای شدید، سپری می کرد.
      در سالهای ۱۹۰۰ راول به گروهی متشکل از هنرمندان جوان (شاعران، منتقدین وموسیقیدانان) به جز زنان، پیوست که نام خود را ” جوانان ولگرد” گذارده بودند.
      این گروه تا پیش از آغاز جنگ جهانی اول یکدیگر را به طور مرتب ملاقات می کردند،آنان اغلب بحثهای روشنفکرانه داشتند و آثار خود را به دیگر اعضای گروه معرفی و یااجرا می کردند. اولین اثری که راول برای گروه اجرا کرد؛ “فواره ها” بود، اولینشاهکار وی که آن را برای پیانو ساخته بود.
      این اثر به وضوح سبک امپرسیونیزمی وی را نمایان می کند. وینز در سال ۱۹۰۲ اینشاهکار راول و دیگر آثار اولیه اش را اجرا نمود. “کوارتت زهی در F” راول امروزه ازاستانداردهای موسیقی مجلسی بشمار می آید. اگرچه راول با از دست دادن جوایز رقابت هادر کنسرواتور از ادامه تحصیل در روم باز ماند اما دهه پس از بیرون آمدن از آنجادوره خلق بهترین آثار وی بود که به “دوره اسپانیایی” معروف است





      ویرایش توسط Mohammad.h : 14 آذر 1394 در ساعت 14:57

    5. Top | #5
      کاربر باسابقه

      Mashkok
      نمایش مشخصات
      كوبيسم ‎Cubisme ‏

      این اسم را لوئی واسل (منتقد هنری)به مسخره برروی یکی از بزگترین مکتبهای هنری جهان که موجب تحولی عظیم در جهان گشت گذاشت . او این اسم را از روی یکی از نقاشی های ژرژ براک که پر از مکعب های کوچک بود برداشت.
      کوبیسو را به دو مرحله تقسیم می کنند:۱-کوبیسم تحلیلی ۲- کوبیسم ترکیبی
      کوبیسم تحلیلی: که توجهی به رنگها نمی شد و تاکید بر روی فرایند جستجوی بصری در ویژگی های اساسی موضوعات آ تلیه ای به ویژه تصاویری از طبیعت بی جان می کند . هنرمند نقاشی اش را از زوایای مختلف می کشد (بین سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۲).
      کوبیسم ترکیبی : رنگها ظهور می یابد و هنر مند از کلاژ و بافتهای نا مقبول سطح تابلو اش را پر می کند.
      کوبیسو رویکردی مثبت به هنر مدرن است .از یک سو به هنر پیش از یونان و از یک سو به آینده چشم دارد . کوبیسم را ابداع پیکاسو و ژرژ براک می دانند. آنها اشارات قرار دادی پرسپکتیو کوتاه نمایی و نقاشی از مدل را کنار گذاشتند و مصمم شدند که حجم و پیکره را در سطحی دو بعدی و بدون هیچ گونه ایجاد توهم بصری در خلق تصویری سه بعدی به نمایش بگذارند .لذا کوبیسم رویکردی آگاهانه است تا بصیرتی ناخوداگاه.
      دو عامل بر ظهور کوبیسم تاثیر به سزایی داشت :

      کوبیسم موجب پدید آمدن سبکهای هنری بسیاری مثل فوتوریسم اورفیسم ورتی سیسم خلوص گرایی و سرچشمه اصلی هنر انتزاعی گشت .
      از آنجا که در این سبک تاکید بیشتر بر نمایش ایده است تا نمایش واقعیت خود به یکی از بنیانهای گرایشات زیبایی شناختی سده بیستم بدل شد
      ۱- تندیسهای آفریقایی ۲- و آثار متاخر سزان





    6. Top | #6
      کاربر باسابقه

      Mashkok
      نمایش مشخصات
      فراواقع‌گرایی یا سوررئالیسم
      فراواقع‌گرایی یا سوررئالیسم یکی از جنبش‌های معروف هنری در قرن بیستم است. زمانی که دادائیسم در حال از بین رفتن بود، پیروان آن به دور آندره برتون که خود نیز زمانی از دادائیست‌ها بود گرد آمدند و طرح مکتب جدیدی را ریختند که در سال ۱۹۲۲ به طور رسمی فراواقع‌گرایی نامیده شد.

      تاریخچه
      فراواقع‌گرایی (سوررئالیسم) محصول تغییرات بعد از جنگ جهانی اول و فراموشی دادائیسم بود که از سال ۱۹۲۱ آغاز شد. ظهور سوررئالیسم زمانی بود که نظریه‌های فروید روانشناس اتریشی درباره ضمیر ناخودآگاه و رویا و واپس‌زدگی(سرکوب)، فرهیختگان اروپا را به خود مشغول کرده بود.

      آندره برتون و لویی آراگون که هر دو پزشک امراض روانی بودند از تحقیق‌های فروید الهام گرفتند و پایه مکتب جدید خود را بر فعالیت ضمیر ناخودٱگاه بنا نهادند.

      اصول فراواقع‌گرایی
      سوررئالیسم با جایگزینی مفهوم واقعیت برتر به جای عصیان و نفی موجود در دادائیسم شکل گرفت.

      «سوررئالیسم مشکل پر توقعی است که فقط عضویت دربست و پیروی کامل را می‌پذیرد»

      این مسلک در حوزه‌های مختلف فلسفی رویکردهای زیر را اختیار کرده‌است:

      * فلسفه علمی که همان رویکرد فروید به روانکاوی است.
      * فلسفه اخلاقی که با هرگونه قرارداد مخالف است.
      * فلسفه اجتماعی که می‌خواهد با ایجاد انقلاب سوررئالیستی بشریت را آزاد کند.

      شعر در سوررئالیسم مرتبهٔ ویژه‌ای دارد و پیروان این مکتب کوشیده‌اند که جهان بینی خود را از طریق شعر انتقال دهند. درواقع شعر را، رکن اساس زندگی می‌دانند زیرا عقیده دارند که شعر باید و می‌تواند مشکل زندگی را حل کند.

      فلسفه اجتماعی سوررئالیسم، شعار سعادت بشری را دارد و می‌خواهد آدمی را از قید تمدن سودجوی کنونی نجات بخشد، در عین اینکه بازگشت به گذشته را هم نمی‌پذیرد.

      سورئالیسم که ظهور ان به ۱۹۲۴ باز می گردد اساسا یک جنبش ادبی بود. این جنبش بر این اعتقاد که فعالیت عقلی صرفا حوزه ی بسیار محدودی از تجارب ما را در بر می گیرد ودر فراسوی ان دنیایی به همین واقعی وجود دارد که تصاویر ان در تاریکی رویاها و تخیلات نامنتظره ی ناخوداگاه ریشه دارد یا در حقیقت در حوزه ای که به قول الدوس هاکسلی "جزیره ی متروک ذهن". اندره برتون با بنیان نهادن این جنبش شعرا و نقاشان را به اکتشاف در این حوزه ها فراخواند.در نقاشی اثار حاصل از چنین نگرشی به دو نوع تقسیم می شدند: در یک نوع به ذهن ناخوداگاه اجازه می دادند تا خطوط رنگ ها و فرم ها به حالتی هیپنوتیزمی انجام می شود و تصادف و شانس نقشی مهم تر از کنترل عقلی داشت.در نوع دیگر با ترکیب اشیا و محیط های اشنا و نا اشنا در حالتی رویاگونه بر ویژگی پرابهام تجارب بشری تاکید می گذارد. روش های نقاشی غالبا گویای نوعی وسواس و دقت در بازنمایی جزئیات است که جلوه ی از هم گسسته ی ان را افزایش می دهد.از روش خطای باصره به ندرت استفاده می شد تا اشیا بعید به نظر برسند.در حالی که کف اتاقی به بی نهایت می رسد زرافه ها و ترومپت ها می توانند به شادی مشتعل شوند.سورئالیسم در ویژگی جهان گستری با دادائیسم مشترک بود و در محدوده ی ملی نیز حتی قبال بیشتری یافت.تاثیر ان به عنوان یک جنبش گروهی نزدیک به بیست سال دوام اورد و حتی امروزه نیز می توان برخی از تاثیرات ان را مشاهده کرد. چهره و جلوه ی محیط امروزی ما از بسیاری لحاظ مدیون سورئالیسم است.فرهنگ پاپ و رسانه های گروهی از روش های سورئالیستی برای جلب توجه ما به طلب کالاها سود می جویند. سورئالیسم که عقلانیت را به کنار گذاشت و دیدگاهای دادا و فرویدی را با یکدیگر تلفیق کرد از سنت رومانتیسم برخاسته است که خود در اروپایی پدید امد که در تازیخ سده های تاریکی استبداد تجاوز تفتیش عقاید جادو اشباع شده بود در حقیقت تمامی گستره ی تجربه ی متافیزیک. رومانتیسم با نوعی رویکرد عجب انگیز به واقعیت عجین است.در گذشته تصور می شد که هنرمند به عنوان یک رسانه عمل کند و قدرت تخیل وی و قابلیت وی در فراخواندن فرشتگان و دیوان به عنوان یک عطیه ی سحرامیز و جادویی مدنظر بود.اکسپرسیونیسم شمال بازگو کننده ی ترس نژادی که در ناخوداگاه نهفته است و از سوس ظن به ناشناخته ریشه می گیرد.تنها از طریق حواس و عقل است که با واقعیت ارتباط می یابیم.ما فقط ان چیزی را می بینیم که عقل ما اجازه ی دیدن ان را میدهد.زیرا تصور فرایند پیچیده ایست که توسط عقل راهبری می شود و توسط منابع مختلفی که از طریق محدودیت های محیطی اموزشی طبقاتی پدید می اید کنترل و محدود می شود. در لحظه ای که از این محدودیت ها رهایی یابیم ـمانند زمانی که رویا می بینیم ـتمامی قدرت تخیل و تجسم ما امکان بروز می یابد.گویا نقاش بزرگ اسپانیایی گفته است که خواب عقل هیولایی را بیدار می سازد و در بسیاری از طرحها و نقاشیهایش که شامل این رویکرد استوی را با مثابه ی پیش کسوت سورئالیسم نشان می دهد.بوش و بروگل نیز شکل ها و مخلوقات خیالی را از عمق ناخوداگاه درون خود فراخوانده اند به تصویر کشیدند. گذشته از این تصویرات و دادائیسم (که ظهور چنین جنبشی را ممکن ساخت)مهمترین منابع و منشا سورئالیسم را می توان در اثار دکریکو روسو و شاگال یافت.

      سورئالیسم در سینما و عکاسی
      دوران شكل گيري سورئاليسم تقريبا با اولين موفقيتهاي سينماي صامت همزمان است. با گسترش سينما در قرن 20 م بسياري از سورئاليست ها ، رسانه اي آرماني يافتند كه مي توانستند با آن دنياهاي ديگر راكاوش كنند.

      اعتقاد سورئاليستها
      سينما را شيوه ی بيان شورانگيزي مي شمردند؛ وسيله انصراف خاطر يا "شگفتي آفرين" با نيروي تاثير گذاري كه مي توانند فرد را براي لحظاتي از زندگي شخصي خود جدا كنند. از اين رو سورئاليستها به صورت غير عادي به سينما مي رفتند: آنها وارد يك سالن سينما مي شدند و بدون توجه به دنباله و پايان فيلم بيرون مي آمدند و به سراغ سالن ديگر مي رفتند ، از فيلمي به فيلم ديگر بي انكه كوچكترين توجهي به سناريو فيلم داشته باشند و تنها به تصويرهايي توجه داشتند كه جدا از زمينه ی روايي‌شان بهانه ای مي شد براي رويا و ساختارهاي خيالی. آنها در ساخت فيلم نيز از مونتاژ براي ایجاد فضاي سورئال استفاده مي كردند. چرا که مونتاژ فيلم امكان مي دهد كه زمان و مكان را به كلي زير رو كنند و واقعيت و خيال را در نمايشی محسوس در آميزند. من ری، هانس ریشتر، فرانسیس پیکابیا هنرمندانی بودند که با رویکرد سورئالیستی به تجربه گرایی در فیلم پرداختند. و رنه کلر و بونوئل نیز هر دو کارشان را با همکاری سورئالیستها آغاز کردند. لوئیس بونوئل و سالوادور دالی در 1928 با همکاری هم فیلم " سگ آندلسی" را ساختند که یک فیلم سورئالیستی تمام عیار محسوب می شود. مثلا در يكي از سكانس ها:ابري از برابر ماه مي گذرد و در پلان بعد تيغي چشمي را در مي آورد. يا در سكانسي ديگر از اين فیلم: مرد جوان دهان خود را از چهره اش جدا مي كند و کف دستش می گیرد.زن از اين عمل ناراحت مي شود و موهاي زير بغل خود را مي نگرد؛ مويي وجود ندارد، سپس مبهوت مي شود چون موها مانند ريش بر چهره مرد است . یا نمایی از فیلم که خرهای مرده بر روی پیانوها خودنمایی می کنند. و دستی که از آن مورچه بیرون می آید! از ديگر فيلمها بونوئل ، اين سينما گر شاعر: عصر طلايي ، فراموش شدگان، سرزمين بي نان، ملك الموت و ... بطور كلي مي توان گفت : سورئاليست ها در فن سينما توگرافي ، مجموعه اي از وسائل را پيدا مي كنند كه مخصوصا مي تواند بازگوي روياها و اشتياق و فعاليتهاي ضمير ناخودآگاه باشد. يك فيلم سورئاليستی از طريق ذهن بر عواطف تاثير مي گذارد و فرد را از ضمير آگاه به ضمير ناخودآگاه مي برد. اگر جنبش سورئاليسم به خودي خود عمر كوتاهي داشتف تاثيرش هنوز كاهش نيافته است . اين جنبش به خودي خود يك چيز است. و حساسيتي كه آنرا ايجاد كرد و هنوز ادامه دارد كاملا چيز ديگري است "وقتي كودك بودم، مانند يک كودك سخن گفتم . مانند يك كودك فهميدم. مانند يك كودك فكر كردم. اما وقتي مرد شدم، چيزهاي كودكانه را كنار گذاشتم. " فیلمنامه سگ آندلسی چیزی که امروز در دنیای عکاسی شاهد آن هستیم به تصویر کشیده شدن سورئالیسم توسط دوربین عکاسی است. در هم آمیختگی واقعیت و توهم. آنچه بیش از هر چیز روش سوررئالیستی را مشخص می کند نوعی آزادی مطلق در شکل و محتوا است که سوررئالیست ها از آن با عنوان : نوشتار و بیان اتوماتیک یا خود کار نام می برند.و یا شاید تقلیدی آگاهانه از تابلوهای نقاشی دالی و دیگر نقاشان سورئالیست. شاید به جرات بتوان گفت سورئالیسم بیشتر حرکتی تجسمی است تا ادبی، نفی واقعیت از خلال دگرگون کردن تصویر و بهم ریختگی عناصر تجسمی. و شاید بتوان ادعا کرد که بزرگترین دستاورد سورئالیسم گسترش دیدگاه های فرویدی در تصاویر بود و از این طریق راه بر گرایش های نمادین، ذهن گرایانه و تفسیری ازفرا واقعیت گشود.


      نمونه های این سبک:






      ویرایش توسط Mohammad.h : 14 آذر 1394 در ساعت 14:59

    7. Top | #7
      کاربر باسابقه

      Mashkok
      نمایش مشخصات
      ناتورالیسم Naturalism


      طبیعت گرایی که زمزمه های آن در نیمه دوم قرن نوزدهم به گوش می رسید. اصطلاحی در تاریخ هنر و نقد هنری برای توصیف سنخی از هنر که در آن، طبیعت بدان گونه که به نظر می آید، بازنمایی می شود. در این تعریف که- بیشتر از جنبه ی صوری اعتبار دارد- طبیعتگرایی مفهومی متضاد با چکیده نگاری است. اگر هنر کلاسیک یونان را جلوه کامل طبیعت گرایی تلقی می کنند و هنر رنسانس ایتالیایی را تجدید حیات آن می دانند بر اساس چنین استدلالی است که در هنرهای نامبرده، اثر هنری همانند آیینه ای زیبایی طبیعی را بازمی تابد. در این معنا، طبیعت گرایی با آرمان گرایی تناقضی ندارد، حال آنکه مفهوم ناتورالیسم به لحاظ فلسفی و چون یک "روش هنری" خلاف این است. اصطلاح ناتورالیسم به مثابه مکتبی خاص در نقاشی، نخستین بار توسط بلوری در باره ی پیروان "کارواجو" به کار برده شد. به زعم او اینان به تقلید وفادارنه از طبیعت( خواه زشت، خواه زیبا) می پرداختند. همچنین کاستانیاری - منتقد فرانسوی - اصطلاح ناتورالیسم را جایگزین رئالیسم کرد. تا بر عین گرایی و پژواکهای فعالیت علوم طبیعی تاکید بیشتری بگذارد.



    8. Top | #8
      کاربر باسابقه

      Mashkok
      نمایش مشخصات
      اکسپرسیونیسم (هیجان‌نمایی)

      اکسپرسیونیسم یا هیجان‌نمایی (Expressionism) نام یک مکتب هنری است. اکسپرسیونیسم شیوه‌ای نوین از بیان تجسمی است که در آن هنرمند برای القای هیجانات شدید خود از رنگ‌های تند و اشکال کَجوَش (معوج) و خطوط زمخت بهره می‌گیرد. دوره شکل گیری این مکتب از حدود سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۵ میلادی بود ولی در کل این شیوه از گذشته‌های دور باهنرهای تجسمی همراه بوده و در دوره‌های گوناگون به گونه‌هایی نمود یافته است. برای نمونه مکتب تبریز در نگارگری ایرانی و مکتب سونگ در هنر چین را اکسپرسیونیست هنر ایران و چین می نامند.
      عنوان «اکسپرسیونیسم» در سال ۱۹۱۱ برای متمایز ساختن گروه بزرگی از نقاشان به کار رفت که در دهه ی اول سده ی بیستم بنای کار خود را بر باز نمایی حالات تند عاطفی، و عصیان گری علیه نظامات ستم گرانه و ریاکارانه ی حکومت ها، و مقررات غیر انسانی کارخانه ها، و عفونت زدگی شهرها و اجتماعات نهاده بودند. این هنرمندان برای رسیدن به اهداف خود رنگ های تند و تشویش انگیز، و ضربات مکرر و هیجان زده ی قلم مو، و شکل های اعوجاج یافته و خارج از چارچوب را با ژرفا نمایی به دور از قرار و سامان ایجاد می کردند و هرآنچه آرامش بخش و چشم نواز و متعادل بود از صحنه ی کار خود بیرون می گذاشتند. بدین ترتیب بین سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۳ مکتب اکسپرسیونیسم با درکی خاص از هنر خاص ونسان ونگوگ و به پیشتازی نقاشانی چون کوکوشکا، امیل نولده و کرشنر در شهر درسدن و با عنوان "گروه پل" به وجود آمد.










    9. Top | #9
      کاربر باسابقه

      Mashkok
      نمایش مشخصات
      ورتيسيسم (دوان گري)


      دَوَرانگری یا ورتیسیسم (Vorticism) یک جنبش هنری کوتاه مدت بود که در اوال قرن بیستم در بریتانیا به وجود آمد. این تنها جنبش هنری انگلیسی بود که در این زمان و کمتراز سه مانداش.
      واژه «ورتیسیسم» را ارزا پاوند (Erza Pound) در سال ۱۹۱۳ به این جنبش داد، اما مهم‌ترین هنرمند این جنبش ویندهم لوئیس (Wyndham Lewis) بود و او از یک سال قبل داشت در این سبک نقاشی می‌کرد. جنبش دورانگری از ورتیسیس حجمگری (کوبیسم) درآمد، اما به مدرنی آینده‌گری نزدیکتر است.اصل فرق دورانگری و آینده‌گری شیوه نشان دادن حرکات است. در دورانگری مدرنیسم را به عنوان یک سری خط کلفت نشان میدهند که چشم را به طرف وسعت تابلو میکشند.
      با اثرپذیری از حجمگری (کوبیسم) و آینده گری در آغاز جنگ جهانی یکم پدید آمد. از شناسه‌های این سبک نگارگری غیر بازنمایی، بکارگیری کمان و زاویه‌های چندگانه در رویه‌ای تخت برای پدید آوردن تجسمی دَوَرانی، یا القای چرخش و التهاب گردابی است که نگاه نگرنده را به کانون خود فرومی کشد.
      در تاریخ تاکنون تنها یک نمایش کارها دورانگرها برگزار شده آن هم در سال ۱۹۱۵ در نگارخانه دوره (Dore Gallery) بود. بعد از ان، بخاطر جنگ جهانی اول جنبش دورانگری از میان رفت. در سالهای بعد از جنگ « گورو X » سعی کرد این جنبش را از اول زنده بکنند، اما نتوانست.







    10. Top | #10
      کاربر باسابقه

      Mashkok
      نمایش مشخصات
      راستخطکاری یا پرسیژنیسم


      راستخطکاری یا پرسیژنیسم (Precisionism) یک جنبش هنری است که بعد از جنگ جهانی اول و قبل از جنگ جهانی دوم در آمریکا به وجود آمد.
      این عنوان را به گروهی از نقاشان حجمگر آمریکای شمالی داده بودند که از ۱۹۱۵ گرد هم آمدند و مکتبی با ویژگی‌های سادگی شکل، صراحت هندسی سطوح، راستبُری خط و دقت در سامانبخشی به عناصر تصویری را شکل دادند. این نقاشان معمولاً مضمون کار خود را صحنه‌هایی صنعتی و شهری و ساختمانی خالی از وجود آدمی انتخاب می کردند.
      به این جنبش نام‌های دیگری مانند حجمگری واقع‌نما (Cubist-Realists)، نقاشان پاکی‌پرداز (Immaculates)و پاکی‌پردازان (Sterilists) هم داده‌اند.
      جنبش راست‌خط‌کاری روی جنبش‌های واقعگری جادویی (Magic Realism) و هنر مردم‌وار (Pop Art) تأثیر داشته‌است.







    11. Top | #11
      کاربر باسابقه

      Mashkok
      نمایش مشخصات
      هنر گوتیک :

      هنر گوتیک در نیمه دوم قرن 12 میلادی پا گرفت و تا نیمه قرن 15 میلادی ادامه یافت. در همه کشورهای اروپایی در آغاز،شیوه نوینی از معماری کلیسایی که از آمیخته شدن عناصر رومی وار با هلالی تیزه دار اسلامی بود بوجود آمد. نخستین اثر معماری گوتیک کلیسای دورام در انگلستان می باشد .

      معماری گوتیک ، معماری 100 درصد تکنیکی است و فن بالایی را می طلبد .در این سبک نقش استاتیک در ساخت بنا ها بسیار مهم بوده است . حامیان این سبک ، کلیسا ها را برای نشان دادن به جهانیان با ارتفاع بسیار زیاد می ساختند و در انتهای این کلیسا ها برج های نوک تیزی می ساختند تا مرتفع تر نشان داده شوند. از ویژگی های دیگر آن گرایش به قرینه سازی است . یکی دیگر از خصوصیات این سبک استفاده از پنجره هایی در سطح های سنگی و دارای شیشه های رنگی به اندازه های بزرگ و بلند بر روی نمای اصلی می باشد.

      در این سبک استفاده از سطوح قوسی و گنبدی و ستون های مرکب به اهمیت نما می افزود . معماری گوتیک بر مبنای چلیپا شکل قرار داشت
      .










    12. Top | #12
      کاربر باسابقه

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      هنر مهجور شده تو مملکت ما

    13. Top | #13
      کاربر باسابقه

      Mashkok
      نمایش مشخصات
      آبسترهAbstract)

      آبستره در معنای عام، جدا کردن صفت با خاصیت مشترک میان چند چیز، و تاکید بر این وجه مشترک است.
      به عنوان مثال می توان دایره را صورت انتزاعی تمامی چیزهای گرد دانست.
      اساس هنر تجریدی( آبستره) در حقیقت این اعتقاد است که ارزشهای جهانشناختی در رنگ و شکل خلاصه می شود و به طور کلی ربطی به مضمون نقاشی یا پیکره سازی ندارد( نقاشی می تواند ترکیبی از خطوط افقی و عمودی و سطوح یک دست رنگی باشد لزوم داشتن شکل مشخص و همه فهمی نیست) یکی از بانیان این شیوه در قرن بیستم" واسیلی کاندینسکی" هنرمند روسی الاصل بود که اولین اثر خود را ( با نام بدیهه سازی) در سال 1910 به وجود آورد.



      هنر انتزاعی (هنر آبستره) :
      یکی از اقدامات متهورانه که در نقاشی قرن بیستم به وقوع پیوست، نهضت هنر «آبستره» بود. عده‌ای لغت «آبستره» را به معانی «انتزاع و تجرید» تعبیر و معنی می‌کنند و معتقدند که کلیه‌ٔ آثار انتزاعی و تجریدی، معنی ترجمه‌شده‌ای از کلمه‌ٔ آبستره هستند در حالی‌که چنین نیست؛ می‌توان گفت هنر «آبستره» به آن‌گونه آثاری گفته می‌شود که بسیار مجهول و نامحسوس و غیر قابل پیش‌بینی و به‌دور از انتظار مخاطبان است و در این خصوص یکی از معروف‌ترین مفسرین و مبلغین هنر آبستره «میشل سوفِر» فرانسوی گفته است: «من هنری را آبستره می‌نامم که یادآور هیچ‌گونه واقعیت شکلی نباشد، حتی اگر نقطه‌ای باشد که هنرمند از آن آغاز به کار کرده باشد.»

      کلیهٔ آثار آبستره از نوع نقاشی، صرفاً برای دیدن و تماشا کردن و از نوع آثار حجمی، صرفاً برای لمس کردن نه برای لذت بردن و به خاطر سپردن ساخته می‌شوند؛ بنابر این هیچ‌یک از مخاطبان نباید در مواجههٔ این آثار انتظار رؤیت یک صفت اخلاقی یا یک فضیلت معنوی را داشته باشند؛ زیرا هنرمندان این‌گونه آثار بدون در نظر گرفتن هیچ‌گونه قصد و موردی به خلق آن دست می‌زنند به همین دلیل آثار آبستره هرگز مشمول نقد منطقی نمی‌شوند، چون از یک ذهن و فکر منطقی تراوش نکرده‌اند که انتظار چنین نقدی از آنان برود. هنرمندان آبستره‌ساز هرگز نمی‌دانند که (چرا و چگونه) به این اثر رسیده‌اند ولی هنر انتزاع و تجرید، دارای هدف و مقصودی کاملاً معنی‌دار و غایتی اخلاقی-انسانی است. «انتزاع» مصدر اسم فاعل منتزع بوده و به معنی «جدا شدن و خلاصه شدن» است، از همین رو با معنی تجرید می‌تواند مفهوم نزدیک داشته باشد؛ چون تجرید نیز به معنی «مجردشدن، رها بودن و تنهایی جستن» است و به لحاظ اخلاقیات انسانی هنر انتزاعی دارای غایات انسانی بوده و پویشی هدفمند دارد. باید یادآور شوم که هنرهای انتزاعی و تجریدی، از جمله آثار مادی بوده به همین لحاظ، دنیوی بودن این‌گونه آثار کاملاً مشخص و معلوم است. در کل، هنرهای انتزاعی به آثاری‌ گفته می‌شود که قصد دارند فرم یا شکل مورد نظرشان را تا به حدی خلاصه و تجزیه کنند که از اسم اصلی آن شى‌ء دور نشوند و قبل از این‌که آن شىء مورد نظر به نهایت خلاصه شدن برسد، دست از کار می‌کشند و دیگر آن شىء را خلاصه و تجزیه نمی‌کنند.

      هنر «آبستره» به دو دوره‌ٔ تاریخی تقسیم می‌شود. دورهٔ ابتدایی آن از سال 1910.م آغاز شد و تا سال 1916.م ادامه یافت. در این مرحله هنر آبستره شامل یک روند ضد طبیعت بود. دورهٔ بعدی از سال 1917.م شروع گردید و با جنبش «دستایل هلند» همراه شد و تا به حال راه ویژهٔ خود را پیموده است. اولین اثر نقاشی آبستره در سال 1910.م توسط هنرمندی روسی به نام «واسیلی کاندینسکی» (1866-1944 م.) به‌وجود آمد.



      این اثر به‌وسیلهٔ آبرنگ با سطوحی رنگین و با حالتی دینامیک، بدون توجه به جنبهٔ نمایشی آن‌ها کشیده شده است. در همین سال کاندینسکی کتاب معروف خود به نام «روحانیت در هنر» را به منظور توجیه کردن نکات استتیکی، جهت‌یابی جدید هنر نقاشی، به رشتهٔ تحریر در آورد. این اولین کتابی بود که در زمینهٔ هنر آبستره نگاشته شد. چیزی که کاندینسکی را متوجه هنر آبستره نمود، ابتدا یک دامن خوش‌رنگ و سپس یکی از تابلوهای خودش بود که تصادفاً به صورت وارونه در کنار کارگاهش قرار داشت. تحت این شرایط کاندینسکی در نگاه اول با تابلویی روبرو گردید که دارای رنگ‌آمیزی جالب و چشم‌گیری بود و وی قبلاً آن را نمی‌شناخت. همین تابلو وارونه نکته اصلی هنر آبستره را برایش روشن کرد. پس او چنین نتیجه گرفت که در یک تابلو رنگ‌ها و فرم‌ها هستند که به صورت مجرد نقش اصلی را ایفا می‌کنند. اما آنچه که موجب کشف اصول زیبایی‌شناسی توسط کاندینسکی گردید مطالعات و جستجوهایش در زمینهٔ موسیقی بود. وی اولین طرح‌های خود را با نام «بدیهه سرایی» و آثار کامل‌ترش را تحت عنوان «ترکیب» اسم‌گذاری کرد. آثار نقاشی کاندینسکی بسیار متنوع و به شکل‌های متفاوتی عرضه شده‌اند. آثارش در ابتدا برای بیننده دارای ارزش نمایشی است و سپس با ارزش ساختمانی جلوه می‌کند. زیرا به‌وسیلهٔ شکل‌های کوچک هندسی پوشیده از رنگ‌های شدید به وجود آمده‌اند؛ لذا از نظر بصری مانند اشیای قیمتی به‌نظر می‌آیند. کاندینسکی دربارهٔ اثر هنری چنین استدلال نموده است که «رنگ» و «شکل» فی‌نفسه عنصرهای زبانی را تشکیل می‌دهند که برای بیان (عاطفه)، کافی‌اند و این‌که به همان‌گونه که صورت موسیقایی مستقیماً بر روان اثر می‌کند، رنگ و شکل نیز همان کیفیت را دارد. تنها نکتهٔ لازم این است که رنگ و شکل را باید به حالتی ترکیب کرد که به حد کفایت، عاطفهٔ درونی را بیان کند و به حد کفایت آن را به نگرنده انتقال دهد. ضرورتی ندارد که به رنگ و شکل «نمود جسمیت» یعنی جلوهٔ اشیاء طبیعی را بدهیم. خود شکل، مبیّن معنی درونی است که متناسب با رابطهٔ هماهنگ آن با رنگ، دارای درجات شدت و ضعف است.

      هنر آبستره را که با هر گونه نمایش واقعی از موضوعات، سر ستیز دارد می‌توان به دو نوع تقسیم کرد؛ نوع اول شامل آثار هنرمندانی می‌شود که صرفاً به رنگ و فرم توجه دارند و این دو عنصر تجسمی را تنها به خاطر جلوه‌های مجرد آنها به‌کار می‌گیرند. در تابلوهای این نقاشان، اشکال و نقوش هیچ‌گونه شباهتی با نمونه‌های طبیعت و عالم واقع آنها ندارند. رنگ‌ها نیز از رنگ‌های طبیعت پیروی نمی‌کنند و از رنگ تنها به خاطر خود رنگ و از فرم صرفاً به خاطر فرم استفاده می‌شود. نوع دوم شامل آثار نقاشانی است که رنگ و فرم را علاوه بر جلوه‌های مجرد هر یک، با توجه به معانی و مفاهیم آنها بکار برده‌اند. در این روش رنگ‌ها و فرم‌ها بدون آنکه موضوع یا شیء را به نمایش در آورند، حالات عاطفی خاصی را برای بیننده ایجاد می‌کنند. چنانچه مثلاً رنگ قرمز و نارنجی می‌توانند برای انسان حالات هیجان و شور و التهاب ایجاد کنند و برعکس، رنگ‌های سبز و آبی آرامش‌بخش و تسکین‌دهنده هستند، فرم‌ها نیز به نوبهٔ خود چنین حالات روانی ایجاد می‌کنند. این قبیل آثار را به نام «آبسترهٔ اکسپرسیونیسم» می‌نامیم.

      بداهه‌سازی کاندینسکی، طلیعهٔ هنر غیر رسمی (Informal) عصر حاضر است (از 1945 به بعد) و ترکیب‌بندی‌های او درآمدی بر هنر کنستراکتیویسم (Constructivism) می‌باشد. در سال 1912.م «کوپکا» هنرمند چکوسلواکی نیز آثار آبسترهٔ خویش را به نمایش در آورد. وی از اولین نقاشانی بود که با الهام از موسیقی به نقاشی پرداخت و لذا برخی از تابلوهای خود را به نام‌های «فوگ قرمز و آبی رنگ مایه‌های گرم» نامید. او در حدود سال 1920.م با همکاری چند هنرمند دیگر از جمله «بلان گاتی» و «والنسی» گروهی را تشکیل داد.

      از نقاشان دیگر که با گرایش به سوی هنر آبستره آثاری به وجود آورد «روبر دلونه» بود. دلونه آثار شعرگونه خود را با توجه به رنگ‌های خالص به وجود آورد. خود او در مورد نقاشی‌هایش از «فرم- سوژه» نام می‌برد.

      می‌توان گفت نهضت هنر آبستره مربوط به یک منطقهٔ خاص نبود؛ این شیوه در تمام کشورهای دنیا طرفدارانی داشت که هر یک به ترتیبی جداگانه به فعالیت مشغول بودند و در عین حال از یکدیگر تأثیر می‌پذیرفتند. «مورگان روسل» و «مک دونالد رایت» از نقاشان آمریکایی بودند که از «روبر دلونه» الهام گرفتند. این دو از سال 1913.م به بعد در این شیوه آثاری به وجود آوردند. در فرانسه و آلمان نیز به‌طور همزمان هنر آبستره به وجود آمد اما جنبش هنر آبستره در روسیه با کیفیتی برتر نمودار شد؛ به ترتیبی که بسیاری از نوابغ این جنبش از این سرزمین برخاستند. تعداد نقاشانی که تحت این شیوه، نقاشی نموده‌اند بسیارند. در میان آنها هستند نقاشانی که با آثارشان گرایش‌های دیگری به وجود آورده‌اند و به ترتیبی مبتکر و معرف شیوه‌های جدیدتری، در رابطه با هنر آبستره می‌باشند. این شیوه‌ها عبارت‌اند از «تاشیسم»، «سوپره ماتیسم»، «نئوپلاستیسیسم» و «کنستراکتیوسیم».



      دو مسیر عمده در هنر مدرن وجود دارد. مسیر اول - که پایه‌های آن قبل از آغاز قرن بیستم در اروپای غربی به‌ویژه در فرانسه ریخته شد- تحت عنوان کوبیسم نام‌گذاری گردید. مسیر دوم که بیشتر متعلق به قرن حاضر است و با عنوان هنر «آبستره» از روسیه آغاز شد که خود نیز به نحوی، از کوبیسم متأثر گردیده است. هدف نهایی کاندینسکی پایه‌گذار سبک آبستره این نبود که نقاشی را از محتوا پاک کند بلکه هدف او این بود که «قالبی مجرد برای تجریدات ذهنی خویش بیافریند. زیرا همان‌طور که حس رفعت‌جویی هنرمندان «گوتیک» موجب شد که معماری گوتیک مفهوم «عناصر عمودی» خود را کشف کند. به همان‌گونه نیز کاندینسکی تبیین آرمان‌های عقیدتی خویش را در ریتم‌های ویژه فرم و رنگ جستجو می‌کرد. کیفیت پویای عناصر، «تم» اصلی آثار کاندینسکی را تشکیل می‌داد. ولی این پویایی، بیشتر ناشی از حرکتی خود به خودی و درونی بود تا جنبشی آینده‌گرا. لذا در آثار او همه‌چیز در روحانیت، حرکتی پیوسته و فضایی بیکران مستغرق است و هیچ‌چیز را یارای گریز از این هستی هماهنگ و موزون نیست؛ «کل» به «جزء» رجحان اساسی آثار وی است و پل کله که در این باره می‌گوید: «هنر، مرئی کردن نامرئی است». یا به عبارت دیگر «هنر، کشف کشش‌های ناشی از جهان مرئی و امکانات اسرارآمیز بشر است که فقط روحاً می‌توان آن‌ها را حس و لمس کرد











      ویرایش توسط Mohammad.h : 14 آذر 1394 در ساعت 15:56

    14. Top | #14
      کاربر باسابقه

      Mashkok
      نمایش مشخصات
      سورئالیسم


      مکتب سورئالیسم در سال 1924 به وسیله "اندره برتون" ایجاد شد.

      وی معتقد بود ادبیات نباید به هیچ چیز، به جز تظاهرات و نمودهای اندیشه ای که از تمام قیود منطقی و هنری یا اخلاقی رها شده باشد بپردازد و در اعلامیه ای که انتشار داد نوشت:

      "سورئالیسم عبارت است از آن فعالیت خود به خودی روانی که به وسیله آن می توان خواه شفاهاً و خواه کتباً یا به هر صورت و شکل دیگری فعالیت واقعی و حقیقی فکر را بیان و عرضه کرد."

      سورئالیسم عبارت است از دیکته کردن فکر بدون وارسی عقل و خارج از هر گونه تقلید هنری و اخلاقی.

      او و دوستش "لویی آراگون" از آن جهت که هر دو پزشک امراض روانی بودند، می خواستند نظریه فرويد
      را درباره "ضمیر پنهان" وارد ادبیات کنند.

      به عقیده این گروه هر چیز که در مغز انسان می گذرد (در صورتی که پیش از تفکر یادداشت شود)، مطالب ناآگاهانه، حرفهای خود به خودی (که بدون اختیار از دهان بیرون می آید) و همچنین رویا جزء مواد اولیه سورئالیسم به شمار می رود.

      سورئالیست ها می گویند بسیاری از تصورات و تخیلات و اندیشه های آدمی هست که انسان بر اثر مقید بودن به قید اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و رسوم و عادات از بیان آنها خودداری می کند و این تصورات را به اعماق ضمیر پنهان خویش می راند.

      این قبیل افکار و اندیشه ها و آرزوها غالباً در خواب و رویا و در شوخی ها و حرف هایی که از زبان انسان می پرد تجلی می کند و سورئالیستم طرفدار بیان صادقانه و صریح این قبیل افکار و تصورات و اوهام و آرزوها است.

      به طور خلاصه سورئالیست ها فعالیت اصیل انسان را همان فعالیت رویا مانند ندای درونی دنیای ناخودآگاه می دانند.

      از سورئالیست های معروف می توان به "برتون" و "آراگون" "پل الوار" و "گیوم آپولینر" اشاره کرد.










      ویرایش توسط Mohammad.h : 14 آذر 1394 در ساعت 16:07

    15. Top | #15
      کاربر باسابقه

      Mashkok
      نمایش مشخصات
      روکوکو

      روکوکو سبکی است که با رشد طبقه متوسط و بورژوای اروپا به وجود آمد و خاستگاه آن فرانسه بود. این سبک در ادامه باروک و در واقع به عنوان واکنشی علیه شکوه و جلال افراطی آن در کاخ‌ها پدید آمد. از نخستین نتایج آن ساختن خانه‌های شهری کوچک و راحت با تزئینات و ریزه‌کاری فراوان در فضاهای داخلی بود. هنر روکوکو باطراوت و مملو از سرزندگی است.

      در تزئینات آن از خطوط منحنی اشکال صدفی رنگ‌های صورتی آبی و سبز روشن به وفور استفاده می‌شود. در زمینه نقاشی شیوه‌های گوناگونی در این دوران پدید آمد. نقاشان به شیوه‌های فردی گرایش پیدا کردند و دست به آزمون‌های تازه‌ای زدند که به رومانتیسیسم منتهی شد.

      از مهمترین نقاشان این دوره می‌توان به واتئو. شاردن. فراگونار و بوشه در فرانسه. تیه پولو در ایتالیا و گینز بارو در انگلستان اشاره کرد.
      رکوکو در اواخر باروک به راه افتاد. این جنبش در قرن ۱۸ شروع شد و بر جنبه‌های هنری از جمله نقاشی، مجسمه سازی، معماری، طراحی داخلی، دکوراسیون، ادبیات و... تأثیر گذاشت. این شیوه در اوایل قرن ۱۸ در پاریس به عنوان واکنشی در برابر عظمت، تقارن و مقررات سفت و سخت از سبک باروک توسعه یافته است بویژه در کاخ ورسای. سبک باروک که مزین به رنگ‌های نور، طرح‌های نامتقارن، منحنی و طلا مزین بود و هنرمند و معمار رکوکو را بر آن داشت که بر خلاف سبک باروک سیاسی و تم‌های عجیب و غریب سبک رکوکو اهل تفریح و بازی و شوخ بود. طراحی داخلی اتاق‌های عجیب و غریب به عنوان یک اثر کل از هنر با ظریف و پر اب و تاب مبلمان، مجسمه‌های کوچک، آینه‌های تزئینی و معماری تکمیل پرده نقش دار، نقش برجسته و نقاشی دیواری طراحی شده است. در پایان قرن ۱۸ تم‌های عجیب و غریب تا حد زیادی با سبک نئوکلاسیک جایگزین شد. در سال ۱۸۳۵ واژه نامه‌های آکادمی فرانسه اظهار داشت که این کلمه عجیب و غریب "معمولا از نوع زینت، سبک و طراحی در ارتباط با سلطنت لویی پانزدهم و آغاز آن از لویی شانزدهم را پوشش می‌دهد". این نتیجه شامل تمام انواع هنر از سراسر اواسط قرن ۱۸ در فرانسه است. کلمه به عنوان ترکیبی از rocaille فرانسه (سنگ) و coquilles (پوسته) به علت تکیه بر این اشیاء به عنوان نقوش تزئینی دیده می‌شود، این اصطلاح همچنین ممکن است ترکیبی از کلمه ایتالیایی "barocco" (مروارید نامنظم، احتمالاً منبع از کلمه "باروک") و فرانسه "rocaille" (فرم محبوب از باغ یا تزئینات داخلی با استفاده از پوسته و سنگریزه) است و ممکن است به سبک تصفیه شده و خیالی است که در بخش‌هایی از اروپا در قرن ۱۸ به توصیف مد روز تبدیل شد. به علت عشق عجیب و غریب از منحنی مانند پوسته و تمرکز بر هنرهای تزیینی، برخی از منتقدان استفاده از واژه به derogatively مفهوم را می‌رسانند که سبک بیهوده و بیمعنی و یا صرفاً شیک بود. هنگامی که ترم اول به زبان انگلیسی در مورد ۱۸۳۶ مورد استفاده قرار گرفت، این لحن محاوره‌ای به معنی "قدیمی" بود. این سبک در حال حاضر به طور گسترده‌ای به عنوان یک دوره مهم در توسعه هنر اروپا به رسمیت شناخته شده است.










    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن