مطلب جالبیه البته شاید شنیده یا خونده باشید!
من بخاطر این حرکت خواجه نصیر و برندازی حکومت اسلامی ارادت خاصی بهش دارم.

گفته‌اند که: « خواجه نصیر روزی در مجلس مستعصم شمه‌ای از نیکی‌ها و افتخارات باستانی ایرانیان را باز می‌گفت؛ و مستعصم که خشمگین شده بود، رو به خواجه نصیر گفت: « تو خر عرب هستی یا گاو عجم؟» خواجه نصیر گفت: « گاو عجم ». مستعصم پرسید: « اگر گاو عجم هستی، پس شاخت کجاست؟» خواجه نصیر جواب داد: « شاخم بزودی سر در خواهد آورد!»...
چندی نگذشت که هولاکو به ایران آمد و خواجه نصیر [بی شک به نیت براندازی عباسیان] وزیر و مشاور او شد. او اندک اندک هولاکو را به جنگ با المستعصم ترغیب می‌کرد لکن هولاکو اگر چه مسلمان نبود، اما از مقابله با خلیفه می‌ترسید زیرا از دیر زمان چنین شایع بود که خلفا، امیر المومنین و جانشین رسول الله هستند و جسارت به آنان، پیامدهای خطرناکی مثل بلای آسمانی، زلزله یا طوفان خواهد داشت؛ و هولاکو نیز آن شایعات را تا حدی باور داشت و نمی‌خواست ریسک کند...
خواجه نصیر از شیعیان علوی بود. او یک دانشمند، فاضل، شاعر، ریاضی دان و منجم بود بطوریکه که می‌توانست زمان خسوف و کسوف را نیز از پیش محاسبه کند. او تقریباً تمامی شرایط یک هنرمند را داشت. {البته (هنرمند) بر اساسٍ تعریفِ ما، نه بر اساس تعریفِ کسانی که هر مطرب دو غازی را (هنرمند) می‌نامند!}.
مدارکی موجود است که خواجه نصیر، حتی محاسبهٌ ارقام بر اساس (دو دوئی) و (صفر و یک) که امروزه مبنای محاسبهٌ کامپیوتر است را بررسی کرده بود؛ و با توجه به اینکه او در قرن هفتم هجری (یعنی قرن سیزدهم میلادی) می‌زیست، واضح است که از نوابغ و نوادر روزگار بوده است...

به هر صورت، خواجه نصیر در این اندیشه بود که چگونه هولاکو را وادار به حمله به بغداد کند... تا اینکه راه حلی به ذهنش رسید. او طبق محاسباتی که انجام داده بود می‌دانست که در فلان شب، خسوف (یعنی ماه گرفتگی) رخ خواهد داد؛ لذا خُدعه کرد و هولاکو را گفت: « بخواب دیده است که او المستعصم را مغلوب خواهد کرد و قلمرو او را به تصرف در خواهد آورد؛ و نشانه‌اش هم این است که در فلان شب، خوزور xowzur (یعنی خسوف) خواهد شد».
هولاکو تا آن شب صبر کرد و وقتی دید که خسوف واقع شد، واقعاً حرف خواجه نصیر را باور کرد و بسرعت آماده شد تا به بغداد حمله کند. او در [اوائل ذیحجه 655 قمری، مطابق با اواخر آذرماه 636 شمسی] از آذربایجان (با همراهی و مساعدت آذریان) بسوی بغداد حرکت کرد.

Π توضیح اینکه: در فارسی باستان، (گُزور gozur = خورشید گرفتگی = کسوف) و (خوزور xowzur = ماه گرفتگی = خسوف) بوده است.

Π توضیح دیگر اینکه: خُدعهٌ خواجه نصیر اگرچه خطا بود، اما این خطا بسبب خطای ما بود.
او برای اصلاح خطای (ما مردم)، جز خُدعه کردن چاره‌ای نداشت. البته ما این خُدعه را تأئید نمی‌کنیم اما از قدیم گفته‌اند که: « یک غلط، مایهٌ چندان غلط است». مثلاً یکنفر برای دزدیدن یک قالیچه به خانهٌ کسی می‌رود؛ در همان اثنا، شخصی او را می‌بیند و می‌شناسد؛ و آن سارق، برای آنکه رسوا نشود، ناچار است آن شاهد را (اگرچه کاملاً بیگناه است) بکشد. پس آن سارق، فقط به نیتِ سرقتِ یک قالیچه رفته بود، اما اجباراً مرتکب قتل هم شد.
ما می‌دانیم که این حرفها اغلب بریده بریده و ناقص هستند اما نمی‌خواهیم بیش از این بگوئیم. شما اگر دانا باشید، همینقدر بس است، و اگر نادان باشید، جمیع کتابهای کتابخانه‌های جهان هم به فهم شما کمک نخواهند کرد...

برای دسترسی ب مطالب بیشتر ب لینک زیر مراجعه کنید.

PCForS.com - هلاکوخان مغول چگونه بنی عباس را ساقط کرد؟