پیرمرد بخت برگشته شکمش آب آورده بود. بچه های ولگرد با مسخره می گفتند: «یارو آبستنه ! یکی از همین روزا می زاد!»یک روز که از آن کوچه، همان کوچه کثیفی که پناهگاه زندگی فلک زده او بود می گذشتم... دیدم...
نوع: ارسال ها; کاربر: MajnOOn
پیرمرد بخت برگشته شکمش آب آورده بود. بچه های ولگرد با مسخره می گفتند: «یارو آبستنه ! یکی از همین روزا می زاد!»یک روز که از آن کوچه، همان کوچه کثیفی که پناهگاه زندگی فلک زده او بود می گذشتم... دیدم...
دهقان پير ، با ناله می گفت : ارباب ! آخر درد من يکی دوتا که نيست ، با وجود اين همه بدبختی ، نمي دانم خدا چرا با من لج کرده وچشم تنها دخترم را « چپ » آفريده است ؟! دخترم همه چُز را دو تا می بيند !...
شرمنده ندارم
ماسه ها و حماسه ها دارم با شکست سکوت
دوش مست و بیخبر بگذشتم از ویرانهای
در سیاهی شب، چشم مستم خیره شد بر خانهای
چون نگه کردم درون خانه از آن پنجره
صحنهای دیدم که قلبم سوخت چون جانانهای
کودکی از سوز سرما می زند دندان به هم...
تو همون کتاب نامه ی کارگر خوزستانی و نامه کارو به خودش خیلی خوشم اومد
کارو حرف نداره
تو ای مادر اگر شوخ چشمیها نمیکردی
تو هم ای آتش شهوت شرر بر پا نمیکردی
کنون من هم به دنیا بی نشان بودم
پدر آن شب جنایت کردهای شاید نمیدانی
به دنیایم هدایت کردهای شاید نمیدانی
از این...
تا بدانند سرنوشتش را
در چه مایه
بر چه پایه باید نهاد
تصمیم گرفت خاطرات گذشتهاش را بنگارد
و به خدمت سرنوشت سازانش بگمارد...
عجبا دید که در کلبهٔ نگون بختش
حتی برای نمونه
یک مداد هم ندارد
از...
آهنگی در سکوت
بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را
به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت
بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت
فروغ شب فروز دیدگانم را
لگدمال ستم کن ، خوار کن ،...