نوشته اصلی توسط
hamed70t
من بخاطر کارم مجبورم از خوابم بزنم ؛ صبح ساعت ۳ و نیم بیدار میشم ، نیم ساعت به دست و صورت شستن و قهوه دم کردن میگذره ؛ ۴ دقیقا شروع میکنم به زیست خوندن ، کتاب درسی رو تقریبا حفظم :)) یه دور سریع نکاتش رو نگاه میکنم و میرم سراغ درسنامه خ سبز بعضی جاهاش رو حس میکنم نکته ترکیب داری هست و یادم رفته از فاگوزیست نکته شو در میارم (البته کتاب خ سبز اونقد نکته سالهای پیش در اوردم هیچی عملا نمونده همون نکات رو میخونم ) بعد من جوری برنامه ریختم یه روز درسنامه + تست های تمرینی (حدودا ۵ تست از هر مطلب از روی آیکیو ) روز بعدش تست میزنم از روی آیکیو تا تمام تستای اون مطلب رو هم نزنم دلم اروم نمیشه وسواس دارم ؛ یه صلوات شمار هم میبندم به انگشتم تعداد تست هامو در میارم با اون ؛ تا ۷ صبح زیست میخونم، ۷ تا ۷ و ربع یکم استراحت میکنم ؛ ۷ و ربع یه روز در میون آرایه ادبی و دین و زندگی میخونم تا ۸ و ربع ؛ ۸ و ۲۰ دیقه تا ۱۰ و ۲۰ دیقه هم شیمی میخونم از روی سفید مبتکران و تست هم با ایکیو ؛ ۱۰ و ۲۰ دیقه مامان دستش درد نکنه یه چی درست میکنه میخورم میرم سر کار تا ۷ عصر ؛ ۷ تعطیل میشم ( دو روزه میرم کتاب خونه حس میکنم بهتر نتیجه میده ) ۷ و ۲۰ میرسم کتابخونه تا ۷ و نیم یکم ور وسایلامو جمع و جور میکنم و از ۷ و نیم تا ۹ یه روز درمیون عربی و زبان میخونم ؛ واسه زبان یه کتاب gramer in use دارم اونو میخونم خیلی خوبه ؛ عربی هم فیلمای آلا و خیلی سبز غزال موسوی رو کار میکنم ؛ از ۹ و ۱۰ دیقه تا ۱۱ و ۱۰ هم ریاضی و فیزیک یه روز در میون میخونم ، واسه ریاضی موج ازمون و خیلی سبز دارم به نظرم جفتش باهم خوبه ؛ فیزیکم فیلمای آفبا رو نگاه میکنم یه ساعت و نیم ، نیم ساعت بعدش تست تمرینی ؛ بعدش میام خونه مثل چی خسته میخوابم ۳ و نیم بازم پا میشم ؛ اوایل وحشتناک سخت بود ولی قهوه اسپرسو و از اونور شرایطی که دارم مجبورم کرد این سختی برام عادی بشه ؛ فقط جمعه ها تا لنگ ظهر میخوابم خخخ