-
انشاء
معلم از دانش آموزان خواست که انشاء درباره یک مسابقه فوتبال بنویسند. همه مشغول نوشتن شدند جز یک نفر، معلم از او پرسید: تو چرا نمی نویسی؟دانش آموز جواب داد:نوشته ام!معلم دفتر او را گرفت و نگاه کرد. نوشته بود: به علت بارندگی فوتبال برگزار نخواهد شد!
-
روزی مردی رو به شیخی کرد و گفت ای شیخ چرا همسرم گل رز را که یک روز زنده است و روز دیگر میمیرد اینقدر دوست داردولی من که هرروز برایش میمیرم و زنده میشوم را دوست ندارد...
شیخ لبخندی زد و فرمود: دهنت سرویس خیلی قشنگ بود با واتساپ واسم بفرستش
:)):)):))