من آینده ام را می خرم
نویسنده:شهاب شفیعیان
منبع: وبسایت شخصی شهاب اناری
خرید چیزهای گران چقدر سخت می شود مثل لباسی که خیلی دوستش داری خیال داشتنش را که می بری ذوق می کنی هر روز از کنار مغازه رد می شوی ، حسرت می کشی که "ای کاش داشتمت" و بالاخره یک روز می روی مغازه و می خری اش. روزها می گذرد و تو دیگر لباست را داری نه غم خریدنش را و تو همه چیز را همین گونه می خری: گوشی ات ساعتت ، کفشت، کیفت. دوست داری چانه بزنی گاهی رضایت نمی دهی می گویی نه این گران است ارزانترش را می خواهم ولی دلت پیش همان کفش گران کیف گران می ماند خرید همیشه لذت دارد اگر جیب هایت پر باشند، اگر جیب هایت پرباشند می روی بهترینش را برمی داری و می گویی "این! در شان من است" .... من نیز خرج کردم من از جیب لحظه هایم تنها سرمایه ام را دادم برای خرید آینده ای که آرزویش را داشتم ، برای آینده ای که از ویترین موفقیت نگاهش می کردم برای داشتن زندگی دلچسبی که خودم رقمش می زدم. خرج کردم و با لحظه ها چانه نزدم چانه نزدم که" نمی شود برای من امروز کمتر حساب کنید؟ نمی شود یک ساعت تخفیف!" تخفیف ها روی هم می آمد و ایام بد نصیبم می کرد من اصیل می خواستم من خریدم. من سالها شادم چون یک سال از عمرم را از جیب لحظه هایم خرج کردم و چانه نزدم صندلی خوب دانشگاه ، سالها شادی خانواده ام ، لبخند مادرم را که با افتخار همه جا از من تعریف می کند ، من کارم را خریدم من لذت کارم را خریدم که هر روز با رغبت سپری اش می کنم و همه چیز سرجایش است و همه چیز آرام است و من هنوز خوشحالم از خرید خوبم از معامله ی سودبخشم از یک سال مفیدی که لحظه هایش را خرج امروزم کردم خرج این سالهایم کردم و امروز... سال کنکوری ام خاطره است خاطره ای که شیرینی تصورش افسوس رفتنش را می آورد خاطره ای که از آن شادم خاطره ای که امروز فقط با عشق تعریفش می کنم. امروز روز خرید سرنوشت است و جیب لحظه های همه مان یک چیز دارد یک اندازه دارد : "عمر" امروز قرار است معامله کنیم امروز قرار است خرج کنیم امروز قرار است یک سال بپردازیم تا سالها موفقیت را بخریم و یادمان باشد اینجا گران ترین آینده هم یک سال می ارزد آینده ای را بخریم که در شانمان باشد. دست در جیب لحظه هایت کن یک "سال" تقدیم آرزوهایت کن روی دیوار اتاقت بنویس: " من یک کنکوری ام از امروز تا یک سال آینده"