امروز اومدم بیرون داشتم قدم میزدم
حوصلم سررفته بود
داشتم فکر میکردم به اینکه چقد دلم میخواد اسم منم روی این تابلو های آبی باشه
شاید هیچ کی بهشون توجه نکنه ولی به عنوان یه کنکوری میفهمم چقدر تلاش پشت این تابلوهای آبی با نوشته های سفیده
دلم لک زده اسم خودمو اینطوری ببینم.gif "Y (430)")
من به غمگین ترین حالت ممکن شادم !
به اینکه وقتی همه ی وجودتو به سمت خدا میکشونی
کارهایی ازت سر میزنه که تو حالت عادی امکان نداره انجام بدی
چقدر اون لحظه و لبخند شیرین و از ته دلی که میزنی قشنگه
مشکلمون با سنمون به خاطر عددش نیست،اینه که به اندازه اون عدد زندگی نکردیم.
اون عددها هر کدوم ۳۶۵روزه، وقتی نگاهشون میکنیم انگار کلی زمان باختیم.
چرا سر کلاس ریاضی تو ذهنم پلی شد کِی زنگ میخوره؟
چرا هنوزم بعضی بچه ها ب استاد میگن خانوم؟ (البته خودمم ی بار سوتی دادم)
احتمالا پسرا هم بگن آقا
داشتم فکر میکردم به اینکه
گاهی بهت ظلم میکنن
کارد ظلمشون به استخونات میرسه ولی تمام کاری که از دستت برمیاد سکوته
این خیلی بی انصافیه این خیلی ناعادلانه س کاش سکوت هم برش داشت.gif "Yahoo (12)")
من به غمگین ترین حالت ممکن شادم !
به دعایی که امشب گزاشتم تو تاپیک احساسات
یا رفیق من لا رفیق له
یا انیس من لا انیس له
یا حبیب من لا حبیب له
از خدا خواستم بهترین حالو بهم بده و داده
اصولا باید الان خواب باشم چون فردا ۵ صبح باید بیدار بشم ولی تو گوشی تاب میخورم
آیا کار خاصی دارم؟ آیا جذابیتی داره ؟ خیر خیر
به اونی که بی دلیل بهم منفی داد و من نفهمیدم چرا
+ دوستم که نیستی، میتونم ازت بدم بیاد، نه؟
.Well, here I am
?What are your other two wishes
فکر کن تصادفی کاری رو بخاطر پول و استقلال شروع کرده باشی
اونم پاره وقت کنار دانشگاه و حس خاصی بهش نداشته باشی
اواخر آموزش بفهمی کاملا آمیخته س با هنری که ازش خوشت میومده (واسه من ینی طراحی)
اوف حقیقتا عاشقش شدم
ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
ب این ک رفتم ی خورده ا چتایی ک با دخترکم داشتم رو خوندم،چ دلم براش تنگیده...البته برای طریقه حرف زدنمون و دوستیمون
حس میکنم روزای باحالی داره ک حسابی حال خوب داره
حس میکنم کلی تغییر خوب داده تو زندگیش و واقعا از ته ته قلبم براش خوشحالم...الهی هرروزش بهتر از دیروزش باشه
ب اینکه هرچییییی زودتر قسمت جدید revenge of others بیاددددد ک دارم دیوووونه میشم
و قطعا فردا. شب ادامه ی my name رو ببینم
ب اینکه سری بعدی ک خواستم با بابام برم با ماشین دور بزنیم ،قطعا ی لباس درست بپوشم و با دمپایی انگشتی نرم بیرون ک ایجوری ضایع نشم))
ب این ک فقط جهت آرامی خویش،ب این جمله عمل کنم:
چ حکمتی ست ک در آغاز ،نگاه من ب سرانجام است
ب این ک باید حتما. رو زبانم کار کنم
و سراغ پادکستای انگلیسی هم برم:/
ب این ک معرفی ب استاد رو همین ترم بگیرم ک ترم بعد ب چیز نرومو خب ایجوری ب مامانم دروغ هم مجبور نیستم بگم
زندگی ی مجموعه ی منظم از بی نظمی هاست
ی مجموعه ی معقول از بی عقلی ها
له شده ، زیرِ پایِ عرفِ اجتماع
خوب ولی اشتباه
ب اینکه چرا باید تو مهمونی خونوادگی مضخرف امشب شرکت کنم؟
چرا نمیشه پیچوند ؟
خدایا من متنفرم از فک و فامیل حالا هی تو بزارشون جلو راهم
نمیدونم، شاید واقعا تنها راه دووم اوردن تو این دنیا، دیوونه بودنه.
.Well, here I am
?What are your other two wishes
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 2 مهمان)
LinkBack URL
About LinkBacks.gif "Y (708)")
پاسخ با نقل قول
