خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 17 از 27 نخستنخست ... 7161718 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 241 به 255 از 394
    1. Top | #241
      کاربر انجمن

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      مثل هميشه خوش گذشت اما با يه نگراني كه ده برابر داره از جونم درمياره اين خوشيو ؛ پارسال مثل امشب شايد بهتر بودم ؛ ولي بازم زياد فرقي نداشت وضع امسال و پارسال ؛ كاش سيزده بدر سال بعد حالم خوب باشه ؛ كمك كن خدايا ، التماست ميكنم اين همه نااميدي و خستگي رو ازم دور كن ؛ باور كن منم گناه دارم مثل همه اونا كه هواشونو داري ؛ من برات مردم ؛ اصلا منو يادت نيس من هميشه نگاهتو حس كردم ولي هربار زمينم زدي نميتونم بازم سرپا بشم ؛ خيلي اين همه فشار روحي رو تحمل كردم توروخودت كمكم كن.


      Sent from my iPhone using Tapatalk
      غم انگیزترین قسمت مهربون بودن اونجاست که هیچکس قدر بودنت رو نمیدونه ولی تو بازهم مهربانانه میمونی...

    2. Top | #242
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      هر روز از روز قبل مزخرف تر
      اه

    3. Top | #243
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      اناتومی سر و گردن از یه ور
      نورو اناتومی از اون یکی طرف
      بیوشیمی 2 همه جانبه (بیو 2 سخت ترین درس دوره پزشکیه )
      فیزیو از جبهه های آنترولترال
      و عمومیا از پوسترو لترال ها

      حمله کردن
      bir bir gelin lan

    4. Top | #244
      در انتظار تایید ایمیل

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      lovely TOPIC

      private


      1

      امروز اولین روزه که شروع کردم به نوشتن یا بهتر بگم شروع کردم به خالی کردن ذهن خالی ام !
      شاید هم سفر به زمان کردم !
      خلاصه تاثیر داشته برام ... حسش میکنم .. به خوبی .

      بهار و آفتاب دلنشینش ! خیلی هوس کردم برم حیات و اون قسمت که چمن هست دراز بکشم و از این حرارت دلخواسته لذت ببرم! خارجیا بی دلیل نیست همیشه ساحل ول میشن ! ولی خب امان از این درختا! درخت که چه عرض کنم. لونه زنبوره ! شکوفه ها در اومده دیگه فصل بخور بخور زنبورای دوست داشتنی ... واقعا بوی این شکوفه ها مست کنندست ! یکی نیست به می نوشان بگه می ننوشید ، اگر طبیعت را ببینید ببوییدش و احساسش کنید مست که نه ولی مستانه خواهید شد !
      در هر حال باید تجربه کنم ...

      نمیدونم چرا .. ولی وقتی زیر آفتاب هستم یاد این شعر سهراب میفتم ! " همه ذرات نمازم متبلور شده است "
      شاید به خاطر بلور های کوچکی باشه که رو بدن ادم شکل میگره ... نمیدونم دقت کردین یا ن ...
      ولی خب رو پوست ما سبزه ها از این بلورا کمتر شکل میگیره ! متاسفانه !

      پایان/ بچه ربوت !

    5. Top | #245
      در انتظار تایید ایمیل

      Mamoli
      نمایش مشخصات

      2
      همیشه از اینکه خانواده کم جمعیتی هستیم تقریبا ناراضی بودم ! من دوست داشتم همیشه دور و برم شلوغ باشه .. از این حجم تنهایی ها خسته شده بودم .
      تا اینکه امروز رفتم خونه یکی از دوستان ! که اون تقریبا همون چیزی بود ک من دوست داشتم ! و من همونی بودم که اون دوست داشت جای من باشه!
      خانواده ی شلوغی هستن .. چندین نفر هستن .. فک کنم هیچ وقت تنهایی رو تجربه نکردن !
      در هر حال چند دقیقه ای گذشت ... فهمیدم دعواشون شده با هم ... سر یه موضوع مسخره ! سروصداشون بالاگرفت ..
      اوضاع از دستشون خارج شده بود ... دوستم بهم گفت : واسه اینه که میگم دوست دارم جای تو باشم!
      گفتم من هر چی زودتر برم بهتره .. بهم گفت تو از خودمی .. مهم نیست .. صب کن چن دقیقه دیگ با هم بریم ..

      1: شلوغ بودن خانواده بدی داره .. خوبی هم داره ... دقیقا مث کم جمعیت بودن خانواده
      2: از این حجم اعتماد دوستم به خودم بسیار مسرورم .
      3:با این شرایط همچنان دوست دارم از این تنهایی در بیام ...


    6. Top | #246
      در انتظار تایید ایمیل

      Mamoli
      نمایش مشخصات

      3
      امروز مامان بزرگم اومد خونه ... بهم سر بزنه ..
      این مریضی لعنتی هر چی زجر داشت به جاش باعث شد مهر و محبتم نسبت به اطرافیام بیشتر بشه ! چون محبتشون رو دیدم.
      گفت دیشب خواب دیدم .. فکر کردم حالت بد شده گفتم بیام بهت سر بزنم ...
      وقتی داشت بوسم می کردم خیلی دوست داشتم منم ببوسمش و محکم بغلش کنم .. امان از خجالت ..


      ویرایش توسط EMO ROBOT : 20 فروردین 1396 در ساعت 23:39

    7. Top | #247
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      مدیر برتر

      نمایش مشخصات
      خوبی های یه نفر امروز توو ذهنم بود همش
      چرا شو نمیدونم
      ههی , یعنی ته این جریان چی میشه واقعا ....


      خیلی ادم خوبی بود ؛ حیف ک باورش سخته برام یه ادم اون قد خوب باشه!! فکرم همش دنبال دلیل برا خوبی هاش بود ...
      ویرایش توسط SHINER : 21 فروردین 1396 در ساعت 03:23

    8. Top | #248
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      این روزای قشنگ بهاری بالکن اطاقم باگلدان های عزیزم واین شکوفه های زیبا رویایی تر شده...

      امروز صبح که بیدارشدم متوجه شدم باباجونم کلی کاغذگلاسه واسم خریده


      تایمی که دست به قلم میشم حس خوبی دارم


      عاقلان نقطه پرگاروجودند ولی

      ​عشق داند که دراین دایره سرگردانند



      منم و چای گل سرخ و آسمان ورویاهای قشنگم


      این تنهایی وسکوت و دست نوشته هام به من آرامش میده...
      Başka bir dünyayam
      Ele dünyayam ki , orde ğem yox


      ویرایش توسط _LuNa_ : 23 فروردین 1396 در ساعت 19:05

    9. Top | #249
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      امرو تا یه ساعت پیش خوشحال بودم ولی ی دوستام اساسی حالمو گرفت......
      ب نوعی ی ادم خودشیرین و لوسو عوضی و زیرک ک فقط خودش مهمه ....تا ۱ ساعت پیش فکر میکردم بهترین دوسته واقعیمه ولی الان فهمیدم ک چقدر پشت سرم حرف زده و دید بقیه رو نسبت بهم عوض کرده و همچنان ب روی مبارکش نمیاره....
      فک کرده مثله خودش اونقدر عوضی و پست هستم ک ی سری نقشه و فکرای مسخره داشته باشم....واقعا واسه رسیدن ب هدفش هرکاری میکنه ..نمیدونم چرا فک کرده من بهش حسادت میکنم.....
      هیچ وقت نمیبخشمت

    10. Top | #250
      در انتظار تایید ایمیل

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      private
      افسوس تنها جانداری که با محبت هار میشود انسان است!




      4

      بنا به دلایلی از دوستان دوران دبستان دور شده بودم .. بعد از مدتها که به جمعشون برگشتم خیلی چیزا فرق کرده بود ..

      کسایی که فک میکردم دوستای خوبی برام هستن ... روشون حساب کرده بودم ..

      تف به ذات بد !

      دو نفرشون ! لعنتیا ..

      +هر وقت پول نداشتن ، من واسه اینکه تو جمعمون باشن براشون حساب میکردم وقتی میرفتیم بیرون !
      +موتورش پنچر شد ! پول نداشت عوض کنه ! من رفتم پول اوردم دادم به یه نفر دیگ که اc طرف خودش بهش بده ! شاید با من راحت نباشه هنوز و ازم قبول نکنه
      +هر وقت پشت سرشون حرف میشد سعی می کردم طرفداریشون رو کنم !
      +قرار گذاشتن خودشون رفتن گردش به منم نگفتن ! یکیشون زخمی میشه ! تموم دوستاش ولش می کنن من میبرمش اورژانس پولش رو هم میدم ! هر چند چیزی قابل داری نبود و بعدش پول رو پس داد !
      البته بگم بحث پول نیست ! بحث مرامیه که حرومش کردم !
      +وقتی تنها بودن ! میرفتن دنبالشون میگفتم بریم دور بزنیم !

      ولی در عوض :

      -هر وقت جمع میشدن به بقیه میگفتن ما حال فلانی رو نداریم ! خبرش نکنین ! خشکه
      -میخواستن برن بیرون میپیچوندن !
      -4 ماهه تو این اوج تنهاییم حتی یه بار هم حالم رو نپرسیدن !


      بحث این خاله زنک بازیا نیست ! منم بچه نیستم که حرفای بچه گانه بزنم !
      بحث بی معرفتیه .. بحث نامردیه ..

      تو تنهاییم میمیرم ولی محتاج ادم نامرد نمیشم ...
      (قیصر درونم زنده شده )


      معرفت در گرانیست به هر کس ندهند ... پر طاووس قشنگست به کرکس ندهند !




    11. Top | #251
      در انتظار تایید ایمیل

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نگاه سنگین

      5
      امروز روفتم دکتر ..
      ماشین اونورتر پارک کردیم پیاده شدیم ...
      مشکلی پیش اومد .. مجبور شدم چن دقیقه جلو در مطب وایسم ..
      یه دختری که از میزان ارایشش معلوم بود تازه به دوران رسیده هست ... سوار یه ماشین که تو اون منطقه خیلی هم مدل بالا نیست نشسته بود ..
      این وقتی از کنار من رد شد چشم تو چشم شدیم ... نگاهش خیلی سنگین بود .. قشنگ احساسش کردم .. نگاه بالا به پایین ..
      فک کنم از این افاده ای هایی بود که تازه با یه پسر پولدار ازدواج کرده و هویتشو فراموش کرده ..
      در هر حال من که خندم گرفت .. دلم به حالش سوخت
      ولی اگر جای من کسی بود که ......
      مطمئنم نابود میشد ..

      و پشمون از اینم که چرا بعد یکی دو ماه از خونه زدم بیرون ...
      هر چن راهی نبود دیگ..
      ویرایش توسط EMO ROBOT : 30 فروردین 1396 در ساعت 10:03

    12. Top | #252
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      مدیر برتر

      نمایش مشخصات
      خاطره = خواب

      چن روزه کل روزا رو خوابم فقط

    13. Top | #253
      در انتظار تایید ایمیل

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      قضاوت

      خاطرات یک ذهن بیمار !

      روزی در عنفوان جوانی، این پیر مغان بر جمعی وارد شد.
      در ان روزگاران که ادعای نوجوانی جامه هر انسی را می درید !و ما نیز ادعای علممان میشد متوجه امری شدیم بس سنگین .
      در ان جمع بانویی از اهالی دل حضور داشت !
      ما نیز زبان کنایه امیزمان را در دهان غلطاندیم تا کلماتی بس ناپسند پدید امد

      بعد ها متوجه شدیم .. یعنی متوجهمان نمودند که ان فرد پدر بالای سر ندارد!
      ش
      سر در گریبان فرو بردیم و هیچ نگفتیم به فکر فرو رفته که اگر این پیر فرزانه پدر در پشتش نداشت چه بلای بر سرش می آمد؟؟
      آنگاه دردی سخت قلبم را فشرد ، عرق شرم بر جبینم روانه دیدم و چند روزی در پی ان شخص دویدیم .
      تمام کنایه ها را بر جان خریدیم و از دلش در آوردیم ! آنگونه که حالش بهتر از قبل خویش گشت ..

      و آنگاه بود که چنان ادب نمودنمان که بار دگر زبان در کام خود گیریم و هیچ گاه حرفی بر زبان نیاوریم.

      و اینگونه بود که شدیم رباطی که میفهمد ولی چیزی نمی گوید !
      احساس دارد ولی رباط است.
      ویرایش توسط EMO ROBOT : 01 اردیبهشت 1396 در ساعت 22:36

    14. Top | #254
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      ینی اگه یه ساعت پیش با دوستم بی معرفتی یکی رو مرور نمیکردیم،
      امروز خیلی بی مزه تموم میشد-.-
      راسی همزمان با پستم فروردینم تموم شد

      دلمان برای هرچیز کوچک،چقدر تنگ است..
      ویرایش توسط laleh74 : 01 اردیبهشت 1396 در ساعت 01:05

    15. Top | #255
      کاربر نیمه فعال

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      خاطره که نمیشه بهش گفت
      ولی
      دیشب به هم اتاقیم میگم دوشنبه میخوایم بریم خونه اون خیارها که خریدم؛ مونده رو چه کنم ؟؟خراب میشه!!
      گف یدونه بیشتر نمونده!! گفتم خیلی بود چطور یدونه مونده!؟
      گفت تو 5شنبه و جمعه که نبودی خورده شد!! گفتم ایراد نداره نوش جان
      سر شام گفتم ماست تو یخچال بود چرا نیس؟؟ گف فک کنم تموم شد
      صب رفتم بیسکوییت بخورم دیدم تهش 3تا مونده
      گفتم ینی از اینم خوردین ؟؟!!
      کنون اگرچه کویرم؛ هنوز در سر من
      صدای پر زدن مرغ های دریایی ست

    صفحه 17 از 27 نخستنخست ... 7161718 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن