1
امروز اولین روزه که شروع کردم به نوشتن یا بهتر بگم شروع کردم به خالی کردن ذهن خالی ام !
شاید هم سفر به زمان کردم !
خلاصه تاثیر داشته برام ... حسش میکنم .. به خوبی .
بهار و آفتاب دلنشینش ! خیلی هوس کردم برم حیات و اون قسمت که چمن هست دراز بکشم و از این حرارت دلخواسته لذت ببرم! خارجیا بی دلیل نیست همیشه ساحل ول میشن ! ولی خب امان از این درختا! درخت که چه عرض کنم. لونه زنبوره ! شکوفه ها در اومده دیگه فصل بخور بخور زنبورای دوست داشتنی ... واقعا بوی این شکوفه ها مست کنندست ! یکی نیست به می نوشان بگه می ننوشید ، اگر طبیعت را ببینید ببوییدش و احساسش کنید مست که نه ولی مستانه خواهید شد !
در هر حال باید تجربه کنم ...
نمیدونم چرا .. ولی وقتی زیر آفتاب هستم یاد این شعر سهراب میفتم ! " همه ذرات نمازم متبلور شده است "
شاید به خاطر بلور های کوچکی باشه که رو بدن ادم شکل میگره ... نمیدونم دقت کردین یا ن ...
ولی خب رو پوست ما سبزه ها از این بلورا کمتر شکل میگیره ! متاسفانه !
پایان/ بچه ربوت !