که گمان داشت که هست اینهمه درد
در کمین دل آن کودک خرد؟
آری آنروز چو میرفت کسی
داشتم آمدنش را باور.
من نمیدانستم معنی هرگز را.
تو چرا بازنگشتی دیگر؟
وقتی تاس آدم بد نشست، بد نشست .
این دنیا یه نخود بهم مردونگی نشون نداده که براش یه دنیا مردونگی کنم
تو رفتی، ما وایسادیم…تو خوندی، ما نخوندیم…ته جفتشم که بگیری یعنی زرشکبه تیغ علی رسوایت میکنم کنکورستم ! از زندگی بیرونت میکنم
دیوانه شدم از دست سنجش.الانم میزنم باز همونههه![]()
که گمان داشت که هست اینهمه درد
در کمین دل آن کودک خرد؟
آری آنروز چو میرفت کسی
داشتم آمدنش را باور.
من نمیدانستم معنی هرگز را.
تو چرا بازنگشتی دیگر؟
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)