از وقتی میخوام تستی خوندنم رو شروع کنم مدام یه چیزی مانع ش میشه
از این وضعیت جدید که فاکتور بگیریم و عملا من کسی ام که داره وضعیت همه رو کنترل میکنه و دارم مدام خودمو خونسرد نشون میدم تا بتونم همه رو آروم نگه دارم تا شرایط از اینی که هست بدتر نشه.از یه طرفم در کتابام که باز کردم یهو شوک فراموشی همه مطالب منو کشت. یه سری چیزهاش رو فهمیدم حتی اشتباه فهمیدم و تستارو مدام غلط میزنم. قبلا وقتی اشتباه نیزدم برام مهم نبود میگفتم اینکه کنکور نيست و میرفتم پاسخنامه شو میخوندم. اما الان یهویی انگار یه چیزی داره گلومو فشار میده. نمیدونم چجور بعضی که از همون روز اول مهر دو رقمی و تک رفمی شدنشون مشخص بود میان و میگن چیل براح درس بخون بهترین نتیجه آخه-
حس میکنم شاید کنکور تیر نتونم میانگین ۲۰ درصد هم بزنم. بعد از نهایی یکم به خودم تشر زدم که نباید تنبلی بکنم و باید بخونم. اما همه شرایط و عالم و آدم انگار دست به دست هم دادن که مانع ش بشن
از روزی که این ماجراها شروع شد چندبار توی فضای مجازی و واقعیت بهم پریدم بخاطر ابراز افکارم و سر همین همین الانم دارم با شک و تردید اینو مینویسم شایدم بعدشم حذفش کنم چون حتی یک مورد دیگه از قلدری های مجازی و واقعی رو نمیپذیرم و به این نتیجه رسیدم آینده ای که بقیه واسه خودشون انتخاب میکنن یا براشون اتفاق میفته هرچند وحشتناک به من دخلی نداره
نمیدونم چجور بعضیا خوب *میفهمن*. سه ساعت باید به یه پاراگرف زیست شناسی خیره بشم تا بتونم بفهمم درمورد چی بلغور میکنه. تازه وقتیم میفهمم دو ساعت بعد همشو فراموش کردم. از تست زیست متنفرم باعث میشه سردرد بگیرم. نیم ساعت باید به تابع هایی که بیشتر شبیه دروازه های جهنمن خبره بشن و با خودم فکر کنم من مرتکب چه گناهی شدم که محکوم به حل این تستم. یا به سوالهای استوکیموتری شیمی نگاه میکنم و با خودم میگم چرا هیچ وقت نمیتونم بفهمم که چجوری به جوابش رسیدم. به سوالهای حرکت شناسی نگاه میکنم و با خودم میگم شاید نتیجه کنکور دوست هایی بود که در طی این مسیر بدست اوردیم. حتی زمین شناسی هم شده رفیق نیمه راه.
بعضی روزا انقدر تست میزدم که آخر شب میگفتم گور بابای درس و آینده فقط میخوام بخوابم. اصلا برام مهم نبود. الان میگم شاید اشتباه میکردم و باید حتی شب هم دو ساعت بیشتر میخوندم. من یه مشکل دارم و اینکه نمیتونم به اندازه بقیه تمرکز کنم و سریع حواسم پرت میشه. خیلی از روابطم سر این خراب شد چون اونا فکر میکردن من بهشون اهمیت نمیدم در حالی که من یه مغز بدرد نخور و خراب دارم که برای بازدهی ای که افراد دیگه دارم باید کلی تمرین خاص انجام بدم یا از یه سری چیزا که همه استفاده میکنن دوری کنم تا وضعیتم حاد نشه.
نمیدونم اصلا هدفم از این تاپیک چی بود. میدونم خیلیاتونم الان اینجوری هستین و راستش توقع نصیحت و پاشو برو درستو بخون ندارم چون حتی بعد از این پیام احتمالا یا خودمو مجبور میکنم یه کاری انجام بدم حتی اگر حواسم پرت بشه و خودمو گول میزنم.