خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 3 12 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 45
    1. Top | #1
      LEA
      کاربر برتر
      کاربر حرفه ای
      ناظر بخش

      نمایش مشخصات

      ...

      سلام وقت همگی بخیر


      امیدوارم حالتون خوب و سالم باشین


      خب یه توضیحاتی رو راجب به تاپیک عرض کنم:



      زمانی که این تاپیک رو میخواستم بزنم نمیدونستم تو کدوم بخش قرار بدم

      قسمت تفریحی که مخالف بودم

      چون جنبه ی تفریحی نداره

      عمومی و دانش اموزی میموند که به سبب اسمش وارد قسمت دانش اموزیش کردم




      مورد بعد راجب به خود تاپیک:

      اینجا همونطور که از اسمش پیداس دانشکده اس


      منتها جاییه که همه هم استادن هم دانشجو و هم دانش اموز


      جاییه که همه استفاده میکنن...مربوط به دسته ی خاصی نیست


      همه از هم یاد میگیرن...در هر جنبه ای از زندگی


      اخلاقی...تحصیلی..علمی...انگیز شی...احساسی...اجتماعی...معنوی. ..شخصیتی و...


      اینجا جای به اشتراک گذاری تجربیات...اندیشه های خوب و صحیح...نصایح...توصیه ها...روش ها...ارزش ها...راه


      هایی که کشف کردین...مطالب مفیدی که مطالعه کردین و با تحلیل خودتون با دیگران سهیم میشین



      ================================================== ==========================================



      هر انچه که حس میکنید میتونه حتی به یک نفر کمک کنه و براش تاثیرگذار باشه از گفتنش دست نکشین


      ممکنه گفته ی شما تاثیرگذار برای یه گروه خاص باشه


      تاثیرگذار برای یک نفر


      ویا تاثیرگذار برای هر انسانی باشه


      بستگی به موضوعی داره که شما بیان میکنید


      ================================================== ================================================


      ممکنه شما بخواین با یه بیت مفهومی رو به خواننده انتقال بدین


      ممکنه بخواین یک زندگینامه ی کوتاه درباره ی یک شخصیت برجسته قرار بدین


      شاید قصد کنید یه جمله ی سه کلمه ای بگین


      شاید فقط یه کلمه بکار ببرین


      شاید یه موزیک با متن خاص


      شاید رخداد یا خاطره


      شاید از انگیزه هاتون بخواین بگین


      از مطلب و مبحثی که مطالعه کردین


      از افکار


      از ارزش ها


      یه داستان کوتاه و شاید روان شناختی


      و حتی اگر تو مسیر کنکور هستین کارهای مفید و اثر بخشتون رو به دیگران انتقال بدین


      نصیحت


      توصیه


      یه کلیپ الهام بهش و مناسب
      و...


      بالا هم گفتم هر انچه که بتونه به دیگران چیزی اضافه کنه...بتونه اثربزاره


      تردید هم بزارید کنار که
      ( شاید اینی که من میگم برای کسی اثر نزاره!)


      برای هیچ کس هم مفید نباشه خودت که برگردی پستتو بخونی و نگاه کنی ممکنه چیزهایی برات یاد اوری بشه که


      بلندت کنه

      کل مفهوم این تاپیک همینه


      و اما قوانین: (جهت کندن پوست) شوخی میکنم


      مورد اول سعی کنید مطالبی که میگید بیش از حد طولانی نباشه


      طرز بیان خوب باشه که خواننده رو ترغیب به خوندن کنه و خسته نشه

      (این دومورد برای کسانیه که مطلبی که میخوان بگن کمی بیشتره)



      نقل نکنید تا اونجاییه که میشه و اگر حرفی دارید تو امتیاز و یا خصوصی یا پیغام بازدیدکنندگان بگین

      چون شخصی که وارد تاپیک میشه و احتیاج داره به صحبت های اعضا دچار سردرگمی نشه بین اسپم ها



      مورد بعد که نیاز به گفتن من نیست اما تکرارش بد نیست:
      اینکه تو حرف هاتون توهین و استفاده از کلمات نادرست رو بر حذر باشید




      میخوایم کنار هم یادبگیریم و رشد کنیم دیگه

      (همه اونقدر عاقل و فهمیده هستین...این رو اصلا برای یاد اوری به خودم گفتم)


      فعالیت هم داشته باشین(مثل خانه ی ارواح نشه...هر روز یه چیز کوچولو هم که مفیده بزارید)



      همین...

      اگر چیز دیگه ای لازم بود ب گفتن اضلافه میکنم

      ممنونم از وقتی که گذاشتی دوست عزیز

      و سپاسگزارم پیشاپیش از پست های اثربخش و خوبی که میزارید



      یاعلی
      آه ای جان
      آخر تا کی سرگردان...
      ویرایش توسط LEA : 03 خرداد 1403 در ساعت 22:56 دلیل: بهتر کردن عنوان تاپیک

    2. Top | #2
      کاربر اخراجی

      Khabalod
      نمایش مشخصات
      با تشکر از مائده عزیز برای انتخاب همچین موضوعی که عمیقا جاش توی انجمن خالی بود


      عملا من در برابر دانش ، درک و تجربه اعضای انجمن کودک دبستانی بیش نیستم
      ولی فقط میخوام این دو مورد رو ذکر کنم که اگر وارد جزئیات بشین و تلاش کنید برای درک کردن و پذیرفتن ، قطعا بُعد جدیدی از زندگی را خواهید دید

      مورد اول :
      مسئولیت صفر تا صد زندگی خودتون رو بپذیرید
      مورد دوم :
      از چیزی که برای شما نیست دست بکشید


      موفق باشید

    3. Top | #3
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      سلام امیدوارم حال دلتون خوب باشه
      ممنون بابت تاپیک
      یه نکته ای که برای من کمک کننده بود
      این بود که درسته هدف داشتن تو زندگی مهمه اما کلا تو زندگیت بیشتر از سه تا هدف نداشته باش!
      وقتی چندین هدف و برنامه داشته باشی هم سردرگم میشی و تمرکزت پایین میاد هم زمان مفیدیو که باید برای انجام یک هدف بزاری رو نمیزاری!
      بهتره هر هدفیو که تموم کردی هدف جدید رو جایگزین کنی
      اینجوری هم تمرکز بیشتری داری هم بهتر انجامش میدی...
      شاد و سرزنده باشید
      انشالا

    4. Top | #4
      Eve
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      رزرو
      نمیدونستم الان چی بگم
      بعدش میام براتون فلسفی حرف میزنم
      میرم بخوابم
      هر وقت اونقدر فردا شد كه ديگه چيزى از قبل يادم نمونه، بيدارم كنید!

    5. Top | #5
      LEA
      کاربر برتر
      کاربر حرفه ای
      ناظر بخش

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط ianai نمایش پست ها
      رزرو
      نمیدونستم الان چی بگم
      بعدش میام براتون فلسفی حرف میزنم
      کمرم

      ممنونم از ممنون گفتن هاتونوظیفه بود


      یه بیت:

      ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد

      که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی



      توضیح: همه چیزهای زندگیت...کسایی که سر راهت قرار میگیرن...زمین میخوری بلند میشی...توانمندی هات و همه و همه رو از پروردگارت بدون نه از وسیله ها ی

      این دنیا(ادم ها و دیگر عوامل)...حتی خط و نوشته ی تو که از خرد

      نشات میگیره به واسطه ی خداونده

      شکرگزار پروردگارت باش
      آه ای جان
      آخر تا کی سرگردان...
      ویرایش توسط LEA : 21 آذر 1401 در ساعت 23:00

    6. Top | #6
      LEA
      کاربر برتر
      کاربر حرفه ای
      ناظر بخش

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Elnaz.82 نمایش پست ها
      هزار تا حرف قشنگ بلدم بزنم که دست یه نفرو از باتلاق بگیره بکشه بیرون اما خودم تو همون باتلاق در حال غرق شدنم.
      هزار راه بلدم که حال کسی رو خوب کنه اما حال خودم انگار سر جاش نیست.
      انگار تو هر جمعی میتونم با همه بجوشم اما تنهای تنهای تنها باشم... انگار غریق نجاتیم که تو دریا غرق میشه... اینا ترسناکه...اینا زورم نرسیدنه...
      مشکل من دنیا و اتفاقات مزخرفش نیستن،
      مشکل من خودمم که زورم به خودم نمیرسه... اعتمادی که از خودم به بقیه نشون دادم، خودم به خودم ندارم.
      انگار همه جوابا رو بلدم اما همه رو غلط مینویسم. انگار که آدرس درست رو میدونم اما از کوچه اشتباه میرم به بن بست میرم؛ میرم که ته خیابون گریه م بگیره. انگار همه چشمه ها برای خودم خشکیده و راهی برای رفع این تشنگی نمیشناسم.
      انگار اتفاق خوبی میتونم باشم، اما نه برای زندگی خودم...(:


      +مائده جون ببخش اگه تایپیکتو خراب کردم
      فقط احساس کردم لازم دارم اینا رو اینجام بگم
      نه عزیزم اتفاقا مفید هم بود

      یاد دادی گاهی باید پذیرفت درد و رنج هامونو...مشکلاتی که خودمون با خودمون داریم
      بازگو کردن ناراحتی رو یاد دادی که بازگو کردنش بهتر از سرپوش گذاشتن روشه
      آه ای جان
      آخر تا کی سرگردان...

    7. Top | #7
      LEA
      کاربر برتر
      کاربر حرفه ای
      ناظر بخش

      نمایش مشخصات
      یه محتوای کوتاه راجب به خواننده ی رپ به نام امینم

      کسی که بعد از هزاران مشکل و موانع زیادش الان از بهترین های رپ دنیاس

      و نمونه ی بارز کسی که دس نکشید از هدفش که عاشقش بود

      میخواستم متن رو بیارم اما شاید یه عده بخوان لینکشو داشته باشن تا بخونن مطلبو


      لینک رو میزارم :https://honarejang.com/?p=14332


      اما کسانی که راحت ترن همین جا بخونن متن میزارم براشون : (خودم یه چکیده میگم که بیش از حد طولانی نشه)


      اول چهره ی امینم رو ببینیم







      ///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

      اسم اصلی امینم درواقع مارشال بروس مدرزه

      امینم خانواده ی خوبی نداشت...پدر و مادرش زیاد مسئولیتشو به گردن نمیگرفتن
      یه پدر داشت که وقتی امینم یه سالش بود ولشون کرد رفت
      مادرش هم بخاطر فقر مجبور شد نقل مکان کنه به یه جای فقیرنشین و البته شلوغ و پر از سیاه پوست
      امینم سفید پوست بود و وقتی بین اونهمه سیاه پوست قرار گرفت مورد تمسخر و ازار قرار میگرفت...بارها توسط اون ها کتک میخورد
      مادر امینم اختلال روانی داشت و باعث میشد وقتی با امینم دعوا میکرد در نهایت اونو از خونه بیرون کنه

      اما امینم یه برادرناتنی داشت که سرپرستی شو به عهده گرفت..چون مادرش حال طبیعی نداشت
      یه زمان دایی امینم بهش یه سی دی اهنگ رپ هدیه داد
      وقتی امینم رفت و اون اهنگ های رپ رو گوش داد انگار یه چیزی درش منفجر شد
      علاقه ی شدیدی به رپ پیدا کرد و دوس داشت مثل اون خواننده ها رپ بخونه...درواقع رپ براش درحد رویا پردازی نبود ...میخواست عملیش کنه

      این حس باعث شد تا شروع کنه به گوش دادن رپ...تمرین کردن روش و الگو برداری روی خواننده ها
      زمان زیادی رو میزاشت و براش تلاش میکرد
      از خوابش کم میکرد تا به تمرین رپ بپردازه

      ///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

      خلاصه وارد دبیرستان شد
      اینجا بود که با یه دختر به نام کیمبرلی اشنا شد
      ده سال دوست بودن(به افتخار پایداری طولانی مدت...ندیده بودم اینهمه)
      و بعد ده ساااال احساس کردن دیگه زشته خجالت داره ده سال دوستن...و نظری افکندن به خونه ی بخت(خب شوخی رو بزاریم کنار)
      وقتی ازدواج کردن امینم باید دوجا کار میکرد تا خرجشونو دربیاره
      هم تو کارخونه ی قطعه سازی کار میکرد
      هم بصورت پاره وقت تو رستوران ظرف میشست(این مورد رو من کاملا درک میکنم...کوزت بازی می باشد و در اخر کمرت نصف میشود)
      فقط دوسال دوام داشت ازدواجشون
      کار به طلاق کشید اما این وسط دختر کوچولوی اونا میموند که امینم باید بزرگش میکرد
      دردسر های دخترش و مشکلات زیادی که داشت از جمله خرج و مخارج و هزینه ی نگهداری دخترشو داشت
      که در این بین دایی امینم و کسی که مثل دوست براش بود و مشوق اصلیش بود خودکشی کرد
      این برای امینم خیلی غم انگیز و سخت بود
      همه ی این موراد روش تاثیر بدی گذاشت و باعث شد البومی که تولید کرد با استقبال کمی رو به رو بشه
      ناامید کننده داشت میشد


      //////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

      امینم تو یه محله ی فقیر نشین زندگی میکرد و این باعث شد بود روحیه ی جنگجوتری داشته باشه
      اون احساس میکرد فقط رپ هست که نجاتش میده با توجه به شرایط زندگیش
      بخاطر همین ساعت ها تلاش میکرد و کار میکرد روی رپ
      متن ترانه مینوشت و تمرین میکرد
      از خواب خودش میزد تا فرصت بیشتری برای تمرین داشته باشه
      اون زمان رپر ها سیاه پوست بودن و رپر شدن یه سفیدپوست اونطور که باید استقبال نمیشد
      باز هم غم دیگری رخ داد
      رفیق صمیمی امینم با گلوله کشته شد
      برای امینم خیلی سخت بود
      همه ی تلخی ها جمع شدن و باعث شد امینم رو بیاره به سمت الکل و قرص های خواب اور
      معتادشون شد

      /////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

      اما باز هم بلند شد و بعد چندسال با کمک دکتری ترکشون کرد
      ادامه داد
      بازهم ادامه داد
      با تلاشی عجیب برای هدفش
      رپ هایی که میخوند به جای فحش ها و ناسزاهایی که بقیه ی رپرها میگفتن ...امینم اومد موضوعات اجتماعی رو وارد اهنگاش کرد
      و تو اهنگ هاش از سختی ها و دردسر های دختر کوچولوش گفته بود

      تو یکی از اهنگ هاش میگه(من از قدم برداشتن نمیترسم و هرطور شده از وسط طوفان رد میشم )جمله ای که من به عنوان امضا یه زمان تو اکانتم داشتم


      الان امینم رتبه ی هفتم شخصیت های بزرگ تاریخ موسیقی رو داره

      میتونست با اینهمه تلخی ناامید بشه و ادامه نده...میتونست یه شکست خورده بمونه ...اما بعد از هر زمین خوردن ایستاد و ادامه داد
      کسی موفق میشه که روحیه ی جنگندگی داشته باشه
      دنیا زورش نمیرسه به ادمی که بارها زمین خورده و هر بار قاطع تر و مصمم تر به راهش ادامه داده

      دو انتخاب برامون وجود داره

      تو شکست ها غرق بشیم و ارزوهامونو بزاریم کنار

      یا تصمیم میگیریم شکست رو کنار بزنیم و بلند شیم و به سمت اهداف حرکت کنیم


      ادم ها یکی از این دومورد رو انتخاب میکنن

      انتخاب با شما...

      آه ای جان
      آخر تا کی سرگردان...
      ویرایش توسط LEA : 22 آذر 1401 در ساعت 14:50

    8. Top | #8
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط berasmeyadegar نمایش پست ها
      یه محتوای کوتاه راجب به خواننده ی رپ به نام امینم

      کسی که بعد از هزاران مشکل و موانع زیادش الان از بهترین های رپ دنیاس

      و نمونه ی بارز کسی که دس نکشید از هدفش که عاشقش بود

      میخواستم متن رو بیارم اما شاید یه عده بخوان لینکشو داشته باشن تا بخونن مطلبو


      لینک رو میزارم :https://honarejang.com/?p=14332


      اما کسانی که راحت ترن همین جا بخونن متن میزارم براشون : (خودم یه چکیده میگم که بیش از حد طولانی نشه)


      اول چهره ی امینم رو ببینیم







      ///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

      اسم اصلی امینم درواقع مارشال بروس مدرزه

      امینم خانواده ی خوبی نداشت...پدر و مادرش زیاد مسئولیتشو به گردن نمیگرفتن
      یه پدر داشت که وقتی امینم یه سالش بود ولشون کرد رفت
      مادرش هم بخاطر فقر مجبور شد نقل مکان کنه به یه جای فقیرنشین و البته شلوغ و پر از سیاه پوست
      امینم سفید پوست بود و وقتی بین اونهمه سیاه پوست قرار گرفت مورد تمسخر و ازار قرار میگرفت...بارها توسط اون ها کتک میخورد
      مادر امینم اختلال روانی داشت و باعث میشد وقتی با امینم دعوا میکرد در نهایت اونو از خونه بیرون کنه

      اما امینم یه برادرناتنی داشت که سرپرستی شو به عهده گرفت..چون مادرش حال طبیعی نداشت
      یه زمان دایی امینم بهش یه سی دی اهنگ رپ هدیه داد
      وقتی امینم رفت و اون اهنگ های رپ رو گوش داد انگار یه چیزی درش منفجر شد
      علاقه ی شدیدی به رپ پیدا کرد و دوس داشت مثل اون خواننده ها رپ بخونه...درواقع رپ براش درحد رویا پردازی نبود ...میخواست عملیش کنه

      این حس باعث شد تا شروع کنه به گوش دادن رپ...تمرین کردن روش و الگو برداری روی خواننده ها
      زمان زیادی رو میزاشت و براش تلاش میکرد
      از خوابش کم میکرد تا به تمرین رپ بپردازه

      ///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

      خلاصه وارد دبیرستان شد
      اینجا بود که با یه دختر به نام کیمبرلی اشنا شد
      ده سال دوست بودن(به افتخار پایداری طولانی مدت...ندیده بودم اینهمه)
      و بعد ده ساااال احساس کردن دیگه زشته خجالت داره ده سال دوستن...و نظری افکندن به خونه ی بخت(خب شوخی رو بزاریم کنار)
      وقتی ازدواج کردن امینم باید دوجا کار میکرد تا خرجشونو دربیاره
      هم تو کارخونه ی قطعه سازی کار میکرد
      هم بصورت پاره وقت تو رستوران ظرف میشست(این مورد رو من کاملا درک میکنم...کوزت بازی می باشد و در اخر کمرت نصف میشود)
      فقط دوسال دوام داشت ازدواجشون(ده سال دوس بودن نتونستن دوسال با هم بمونن)
      کار به طلاق کشد اما این وسط دختر کوچولوی اونا میموند که امینم باید بزرگش میکرد
      دردسر های دخترش و مشکلات زیادی که داشت از جمله خرج و مخارج و هزینه ی نگهداری دخترشو داشت
      که در این بین دایی امینم و کسی که مثل دوست براش بود و مشوق اصلیش بود خودکشی کرد
      این برای امینم خیلی غم انگیز و سخت بود
      همه ی این موراد روش تاثیر بدی گذاشت و باعث شد البومی که تولید کرد با استقبال کمی رو به رو بشه
      ناامید کننده داشت میشد


      //////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

      امینم تو یه محله ی فقیر نشین زندگی میکرد و این باعث شد بود روحیه ی جنگجوتری داشته باشه
      اون احساس میکرد فقط رپ هست که نجاتش میده با توجه به شرایط زندگیش
      بخاطر همین ساعت ها تلاش میکرد و کار میکرد روی رپ
      متن ترانه مینوشت و تمرین میکرد
      از خواب خودش میزد تا فرصت بیشتری برای تمرین داشته باشه
      اون زمان رپر ها سیاه پوست بودن و رپر شدن یه سفیدپوست اونطور که باید استقبال نمیشد
      باز هم غم دیگری رخ داد
      رفیق صمیمی امینم با گلوله کشته شد
      برای امینم خیلی سخت بود
      همه ی تلخی ها جمع شدن و باعث شد امینم رو بیاره به سمت الکل و قرص های خواب اور
      معتادشون شد

      /////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

      اما باز هم بلند شد و بعد چندسال با کمک دکتری ترکشون کرد
      ادامه داد
      بازهم ادامه داد
      با تلاشی عجیب برای هدفش
      رپ هایی که میخوند به جای فحش ها و ناسزاهایی که بقیه ی رها میگفتن ...امینم اومد موضوعات اجتماعی رو وارد اهنگاش کرد
      و تو اهنگ هاش از سختی ها و دردسر های دختر کوچولوش گفته بود

      تو یکی از اهنگ هاش میگه(من از قدم برداشتن نمیترسم و هرطور شده از وسط طوفان رد میشم )جمله ای که من به عنوان امضا یه زمان تو اکانتم داشتم


      الان امینم رتبه ی هفتم شخصیت های بزرگ تاریخ موسیقی رو داره

      میتونست با اینهمه تلخی ناامید بشه و ادامه نده...میتونست یه شکست خورده بمونه ...اما بعد از هر زمین خوردن ایستاد و ادامه داد
      کسی موفق میشه که روحیه ی جنگندگی داشته باشه
      دنیا زورش نمیرسه به ادمی که بارها زمین خورده و هر بار قاطع تر و مصمم تر به راهش ادامه داده

      دو انتخاب رامون وجود داره

      تو شکست ها غرق بشیم و ارزوهامونو بزاریم کنار

      یا تصمیم میگیریم شکست رو کنار بزنیم و بلند شیم و به سمت اهداف حرکت کنیم


      ادم ها یکی از این دومورد رو انتخاب میکنن

      انتخاب با شما...

      اشک در چشمانم حلقه زد
      نه ولی بی شوخی خیلی زیبا و عمیق بود...
      مغسی مائی بانو

    9. Top | #9
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط berasmeyadegar نمایش پست ها


      استیکری که کامل یکیو بگیره تو بغلش فشار بده ندارم

      اما بدون الان دارم تو بغلم فشارت میدم
      ای جان عزیزم
      خدایی بدی مجازی همینه
      نمیتونی راحت ابراز علاقه بکنی..
      دورادور یه ماچ گنده رو لپات !

    10. Top | #10
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      برای سومین بار در آن روز آگاتا متوجه شد که همه اعضای کلاس دختر هستند . مطمئناً در مدرسه شرور ها نیازی نبود که مهارت های دخترانه و پسرانه را از هم جدا کنند ، اما اینجا در مدرسه خوب ها ، پسر ها با شمشیر به مبارزه می‌پرداختند و دختر ها یاد می‌گرفتند که سگ ها پارس میکنند و جغد ها هوهو میکشند . فکر کرد جای تعجبی ندارد که پرنسس ها چنین نقش مهمی در افسانه ها ایفا می‌کنند! اگر تنها کاری که می‌توانستند انجام دهند ، لبخند زدن سیخ ایستادن و با سنجاب صحبت کردن بود ، پس دیگر چه انتخابی داشتند جز اینکه منتظر پسری بمانند تا آنها را نجات دهد؟
      (خوب های بد ، بد های خوب)

      کلا به جز اون چیزی ک گفته شده برداشت دیگه هم اینه ک با یادگرفتن چیزای بی خودی هیچوقت نمیتونی یا نمیخوای برای نجات خودت و تغییر زندگیت تلاش کنی چون بهت تلقین میشه ک ضعیفی اونم فقط بخاطر اینکه چیزایی رو دنبال میکنی ک به درد نخورن و همیشه منتظر یه فرد قوی تر یا همون قهرمان میمونی تا تورو از باتلاق بیرون بکشه ...

    11. Top | #11
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      بعد یک سنی زندگی سریع میگذره! تنها دلیل علمی ای که براش هست اینه که وقتی آدم سنش میره بالا تو تشخیص زمان سپری شده خیلی دچار خطا میشه و مثل جوونیاش نیست
      از این سنیکه دارید استفاده ببرید چون بعدها نه کارایی که الان میتونید بکنید رو میتونید انجام بدید نه بعد انجامش این حس الانتونو خواهید داشت


    12. Top | #12
      LEA
      کاربر برتر
      کاربر حرفه ای
      ناظر بخش

      نمایش مشخصات
      امروز بحث سر شیوه ی غذا خوردن میعاد بود
      با عجله و پشت سر هم میخوره و خب به تبع مشکلات گوارشی هم براش زیاد اتفاق میفته
      با پدرم داشتیم با میعاد صحبت میکردیم که شیوه ی غذا خوردن چطوریه
      چرا باید شیوه ی غذا خوردنشو اصلاح کنه و سود و ضرر ها رو براش میگفتیم
      اما همون شیوه رو ادامه میداد
      پدرم کلافه شده بود که اخه این چه وضعیه
      خواهرتو نگاه کن چطور غذا میخوره مثل اون غذا بخور

      با این حرکت مخالف بودم
      اینکه تو یه سنی بیایم افراد دیگه رو نشون بچه بدیم بگیم اونو ببین خودتو هم ببین
      این اصلا خوب نیس
      مقایسه کردن برای کسی که وارد سن بلوغ داره میشه و حالا هر سنی نادرسته
      حس بد بودن و ناکافی دادن به افراد بده

      میعاد سن تکلیف نرسیده اما طوری برخورد غیرمستقیم باهاش داشتم که کنارم میاد نماز میخونه
      گرچه پر از اشکال میخونه
      از وضو بگیر تا ذکرهای نماز و طرز لباس پوشیدن
      اما کم کم و ریز ریز اشکال کاراشو گوشزد میکنم
      این باعث شد فرداش کمی بهتر از روز قبل بخونه
      جدیت بیشتر داشته باشه

      میعاد عادت به مسواک قبل از خواب نداشت
      اما کم کم عادتش دادم به مسواک
      نه اینکه دستشو بگیرم به زور مسواک بدم بهش بگم بزن
      خودش میدید که من قبل خواب میزنم
      دلیلشو میپرسید و کامل براش توضیح میدادم
      اونم به مرور عادت کرد

      میعاد میدید من قبل خواب وضو میگیرم
      دلیل میپرسید میگفتم بهش
      اونم کم کم یاد گرفت هر شب بیاد با من وضو بگیره

      کم کم یاد گرفت قبل خواب ذکر بگه تا خوابش بره


      هدفم یه چیزه دوست عزیز

      اینا رو نگفتم که ببینید من چیکارا میکنم
      نه اصلا

      منم یه بچه ی نادون و بی نظم بودم که الان به یه رشد و سطح مطلوب رسیدم
      و بارها اشتباه اندر اشتباه داشتم

      اصل حرف من اینه ما یهو نمیتونیم از این رو به اون رو بشیم
      اگرم بشیم یه توهمه
      چون پایداری نداره
      چیزی هم که پایدار نباشه بدرد نمیخوره

      ما کم کم عیب هامونو میشناسیم و کم کم رفعش میکنیم
      درکنارش موارد بهتر رو وارد زندگیمون میکنیم
      یعنی کم کم از منفی های زندگی کم میکنیم و از اونور به تدریج مثبت ها رو وارد میکنیم

      شنیدین که میگن یه شبه نمیشه ره صدساله رو طی کرد

      و یه جمله ی خوب از لانگ فلو:

      اسانسور موفقیت خراب است اما پله ها همیشه هستند

      مثالی که با کمی تامل روش بهتر میتونیم درک کنیم جریان رو

      تمام...
      آه ای جان
      آخر تا کی سرگردان...
      ویرایش توسط LEA : 23 آذر 1401 در ساعت 14:49

    13. Top | #13
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      یکی از افراد معروف برای نخستین بار به یک رستوران سلف سرویس دعوت شد. پس از حضور در رستوران، مرتب منتظر بود که شخصی برای گرفتن سفارش از او بر سر میز حاضر شود، اما هر ساعت منتظر ماند هیچ کس به سراغ او نیامد. زمان گذشت و مشاهده می کرد که تمام افرادی که پس از او وارد رستوران شده‌اند، همگی مشغول صرف غذای خود هستند.

      این موضوع به شدت او را عصبانی کرد و مدام با خود در حال جنگ بود که چرا در این رستوران هیچ کس برای او احترام قائل نیست و به او توجه نمی کند. در ذهنش مدام با این افکار درگیر بود تا اینکه پس از گذشت مدت زمانی، مرد دیگری بر سر میز کناری او نشست و مشغول صرف غذای خود شد.

      شخص معروف با دیدن این صحنه دچار عصبانیت دوچندان شد. نزدیک میز آن فرد رفت و از او پرسید: آقای محترم شما همین پنج دقیقه پیش وارد رستوران شده‌اید و هم اکنون بشقابی پر از غذاهای رنگارنگ در مقابل شماست. اما من مدت زمان زیادی است که بر سر این میز نشستم و هیچ کس برای تحویل سفارش من نیامده. علت چیست؟

      مرد مقابل اینگونه پاسخ داد که: اینجا رستوران سلف سرویس است و شما می‌توانید به انتهای سالن مراجعه کنید. ازغذاهای روی میز هر کدام را که مایل بودید، بردارید و سپس هزینه آن را پرداخت نمایید و غذای تان را میل کنید. در واقع در این رستوران همه چیز در اختیار شخص شماست.

      فرد معروف با شنیدن این جمله کمی جا خورد و به فکر فرو رفت. نهایتاً به این نتیجه رسید که زندگی دقیقاً مانند یک رستوران سلف سرویس است و همه چیز برای لذت بردن مهیا است. اما متأسفانه اغلب افراد آنقدر محو تماشای خوشبختی دیگران هستند که فراموش می کنند هر آنچه دیگران از آن بهره می‌برند، می تواند در اختیار آنها نیز باشد.

      بنابراین بهتر است در زندگی به جای یکجانشینی و عصبانیت، به فکر این باشیم که قدمی برداریم و سپس از بین شرایط هایی که برای ما مهیا می‌شود و هدایایی که زندگی در اختیار ما قرار می دهد، همه چیز های مورد علاقه خود را برداریم و از آنها لذت ببریم.

    14. Top | #14
      LEA
      کاربر برتر
      کاربر حرفه ای
      ناظر بخش

      نمایش مشخصات
      یه مورد برای کنکوری ها و محصلین قبل دانشگاه:

      برای دروس تخصصیتون (زیست ریاضی شیمی فیزیک)(اینو برای تجربی میگم بقیه ی رشته ها هم همینطور)

      بیاین یه کلاسور یا یه دفتر قرار بدین

      حالا میتونید برای هر درس یه دفتر یا برای همشون یه دفتر بزرگ داشته باشین

      هر صفحه رو به دو قسمت تقسیم کنید...یعنی بصورت عمودی از بالا تا پایین یه خط بکشین که دو قسمت بشه

      سمت راست بالاش بنویسید( چی بود) و روبه روش بالا بنویسین( چی شد)

      حالا نحوه ی پر کردنش

      وقتی تست و یا سوالی حل میکنید که گره داشتین و به هر علتی اونطور که باید باتسلط نتونستین راحت به جواب برسین(تست های نادرست - تست های نزده - تست های درستی که زیاد کاربرده و به سختی به جواب رسیدین)

      بیاین فک کنید گره کارتون کجاست وکجا رو بد رفتین و علتش چی بوده...حالا راه درستش چی بوده


      به عنوان مثال:

      من فکر میکردم وقتی یه عبارت زیر رادیکال دارم باید به هر قیمتی با همون رادیکال حلش کنم

      اما درستش اینه که اگه میتونم زیر رادیکال رو بصورت عبارت درجه دو و یا اتحاد درجه دو دربیارم که بتونم با فرجه ساده کنم و قدرمطلقی خارجش کنم(از شر رادیکال راحت بشم)


      مورد بالا یه مثال بود که ممکنه شما گره سوالتون تو این مورد بوده

      اینو باید یادداشت کنید

      قسمت (چی بود) اون چیزی که اشتباه فکر میکردین رو مینویسین

      و قسمت (چی شد) راه درستش رو


      حالا شما هی گره هایی که تو درسها دارین باز میکنید و خودتون رو به تسلط بالا و 100نزدیک میکنید

      هر شب یه مرور کلی روشون داشته باشین
      یه روتینش کنید

      خیلی کمک میکنه

      بشرطی که پیوسته انجام بدین و پیوسته مرورش کنید


      موفق باشین
      آه ای جان
      آخر تا کی سرگردان...
      ویرایش توسط LEA : 24 آذر 1401 در ساعت 13:48

    15. Top | #15
      LEA
      کاربر برتر
      کاربر حرفه ای
      ناظر بخش

      نمایش مشخصات
      آه ای جان
      آخر تا کی سرگردان...

    صفحه 1 از 3 12 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن