نوشته اصلی توسط
Aynaz82
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
کنکور ۱۴۰۱ سال دومی بود که کنکور دادم ، عجیب سال بدی بود
من دانش اموز تیزهوشان بودم تو خانواده ای که همه پزشکی یا رشته های برتر پیرا رو می خونن سال کنکور خیلی سال سختیه به خاطر انتظار ها و ...
سال اول رتبه ام ۷۰ هزار شد چون اصلا درس نخوندم بودم اصلا تو باغ درس خوندن نبودم ، وقتی جوابا اومد اوضاع خیلی بد شد چون درطی سال آزمون ها رو تقلب می کردم و تراز خوب میاورم همه فکر می کردن رتبه ی خوبی میارم ولی نه اینجوری نشد خودم عذاب وجدان داشتم سرزنش های تمومی نشدنی خانواده افسردگی و هزار و یک مشکل جسمی و روحی که بهش دچار شدم انگار کل دنیا رو سرم خراب شده بود و نمی دونستم باید چیکار کنم گیج بودم و بی اراده ، سال دوم خوندم ولی نه با کیفیت نه پیوسته شاید در طول هفته به زور ۲۰ ساعت می شد ، ۴۰ روز آخر یکم بیشتر تلاش کردم ولی نه درست و حسابی نه با کیفیت رتبه ام شد ۲۵ هزار .... رشته ی خوبی قبول شدم تو یه شهر خوب رشته ای که خیلی دوسش دارم و بازار کار خیلی خوبی داره ولی هنوزم ته ته دلم از خودم راضی نیستم نمی دونم انگار به اون چیزی که می خواستم نرسیدم با اینکه هدف خاصی هم نداشتم ... دوست داشتم یه رشته ای قبول می شدم که مشاورم بهم افتخار کنه اخه پارسال یه بار بهم گفت نمی دونم چرا وقتی تو رو می بینم فکر می کنم دانشجوی پزشکی ای با اینکه درس نمی خونی واقعا می گفت نه از سر امید الکی و تعارفات معمول بگه ها نهههههه
حالا هر وقت یادم میاد کل وجودم آتیش می گیره که چرا از فرصتی که داشتم استفاده نکردم من پزشکی نمی خوام ولی عاشق فرهنگیان بودم عاشق بچه ها عاشق معلم شدن درس دادن
من الان که اینجا واستادم هیچ اعتماد به نفسی ندارم به شدت می ترسم از شروع کردن دوست دارم بخونم و یه رتبه ی عالی بیارم واییییییییییی .... می ترسم و این حال و دوست ندارم
یکم نیاز داشتم درد و دل کنم و دغدغه هامو بگم ������������