زیرو
.gif)
پر از حس بد، پر از ناامیدی از خودم، بخاطر همه قول هایی که به خودم داده بودم، و بخاطر تک تک روز هایی که دقیقا به همون وعده ها بی اعتنایی کردم و تموم روزهایی که دونه دونه تلفشون کردم و نمیدونم کجا رفتن- یهو یادم افتاد یه سر به انجمن بزنم بلکه بتونم اون حس جنگجو و خود قدیمیم رو دوباره زنده کنم.
و نمیدونی چقدر خوشحال شدم وقتی پیامات رو دیدم. کلی انرژی گرفتم وقتی دیدم هستی. و دقیقا تونستم با حرفات ارتباط برقرار کنم
.gif)
خلاصه که منم پا به پات هستم
.gif)
و گزارش میدم
.gif)
حتی اگر ۰ ساعت خونده باشم
اما بریم سراغ امروز؛ اصلا خوب نبود. هم دیر پاشدم هم نمیتونستم تمرکز کنم. اما هر طور شده خودم رو مجاب کردم، و تونستم ۳ ساعت مفید ازش در بیارم
.gif)
از اینجا به بعد دیگه هیچی نمیتونه متوقفمون کنه
پ.ن. اینارم داخل باشگاه نوشتم
.gif)